اسماء الحسنی

فهرست کتاب

بهره‌ی بنده از اسم خداوند رقیب

بهره‌ی بنده از اسم خداوند رقیب

فرزندم! بدان که ثمره‌ی شناخت این اسم از اسماء الحسنی این است که وجودمان را با حیاء و شرم نسبت به خداوند تربیت نماییم و آن را به حد احسان برسانیم و به توحید واقعی دست یابیم. کسی که براساس اعتقادی صحیح بداند که خداوند سخنان و کردار و افکارش را مراقبت می‌کند به فکر کار شر و پلید نمی‌افتد و سخنی را که برخلاف رضای حق باشد، بر زبان نمی‌راند و نفسش را با نزدیک شدن به اعمال زشت و پلید آلوده نمی‌گرداند و در کار خیر و خوب کوتاهی نمی‌کند ادامه‌ی این عقیده و انجام اعمال برحسب آن، مراقبت نامیده می‌شود. مراقبت خداوند، یعنی دوام این عقیده که او رقیب است سبب دوری گرفتن از لغزش در پرتگاه گناه شده و آدمی را از محصور شدن در زندان خطا و تباهی مصون می‌دارد. خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ ١٢[الملک: ۱۲].

«کسانی که در نهان، از پروردگار خود می‌ترسند، آمرزش و پاداش بزرگ و فراوانی دارند».

مراقبت نزد اهل الله بدین معناست که ذکر قلبی خداوند بر بنده غالب گردد و بداند که خداوند از او مطلع است و در هر حال به سوی خداوند باز می‌گردد و از قدرت و توانایی عقوبت خداوند در هر لحظه می‌ترسند و در هر زمانی هیبت و عظمت او را در دل دارند. دسته‌ای پرسیده‌اند که شخص با کمک چه چیزی چشمش را از چیزهای حرام حفظ کند؟ گفته‌اند: بدین که دریابد که نظر حق تعالی به او پیش از نظر او بدان چیز حرام است. حکایت شده که حضرت عمربن خطاب ساز کنار چوپانی که مشغول چراندن گوسفندان بود عبور کرد و به چوپان گفت: گوسفندی را به من بفروش. چوپان گفت: من بنده و مملوک آقایم هستم و آن‌ها را برای آقایم می‌چرانم. حضرت عمر فرمود: یکی از آن‌ها را به من بفروش و آنگاه بگو که گرگ آن را خورده است. چوپان گفت: اگر به او چنین سخنی بگویم، پس به خداوند چه بگویم؟ حضرت عمر سآن غلام را خرید و او را آزاد کرد. هم‌چنین گوسفندان را نیز خریده و به آن شخص داد و فرمود: امیدوارم خداوند به خاطر این کلامت همان‌گونه که تو را در دنیا آزاد گردانید، در آخرت نیز از آتش جهنم رها و آزاد گرداند. آنگاه حضرت عمر هر لحظه این جمله را تکرار می‌فرمود که: پس به خداوند چه بگویم. خداوند از ایشان خشنود باد و خشنودشان گرداند!.

گویند: یکی از عرفا عده‌ای شاگرد و مرید داشت؛ اما در مورد تربیت یکی از ایشان عنایت خاصی نشان می‌داد. از او سبب چنین توجه و عنایتی را پرسیدند، شیخ در جواب گفت: مطلب را برایتان روشن می‌کنم، سپس به هر کدام از شاگردانش مرغی داد و بدیشان گفت: این مرغ را در مکانی سر ببرید که کسی شما را نبیند. شاگردان رفته و سپس هر کدام با مرغ سر بریده بازگشتند غیر از آن شاگرد که مرغ را زنده باز گردانید. شیخ از او پرسید چرا مرغ را ذبح نکردی؟ مرید در جواب گفت: دستور دادی در جایی آن را ذبح کنیم که کسی ما را نبیند و من مکان و جایی را نیافتم که خداوند در آن مکان مرا نبیند آنگاه شیخ در جواب عنایتش به آن شاگرد گفت: این است راز توجه به تربیت این شاگرد.

کسی که میان خود و خدایش مشغول تقوی و مراقبت نگردد به درجه‌ی کشف و مشاهده نائل نمی‌گردد. هر کس که در ذهنیات و خواطر خود، خدا را مراقب و محافظ خود ببیند؛ خداوند او را در حرکاتش از دچار شدن به معاصی مصون می‌دارد. علامت مراقبت این است که هر آنچه را خداوند فرو فرستاده برگزیند و هر آنچه را خداوند بزرگ داشته او نیز بزرگ دارد و هرآنچه را خداوند کوچک شمرده، او نیز کوچک شمارد. ای فرزندم! بدان که امیدواری آدمی را به انجام طاعت سوق می‌دهد و خوف آدمی را از ارتکاب معاصی دور می‌کند و مراقبت تو را به راه و سرمنزل حقایق رهنمون می‌گردد. و یقین دان که مراقبت عبارت است از: مراعات قلب در این که خداوند در هر تفکری و هر حرکتی آن را مورد نظر قرار می‌دهد و باید که ظاهر و باطنت فقط خالصانه در مسیر رضایت خداوند باشد و عالمانه دست به انجام عملی بزنی، هر گاه که با مردم بودی به موعظه‌ی قلب و نفست مشغول باشد نباید که وجود مدام باعث دوری تو از گناه گردد زیرا آنان ظاهر تو را می‌بینند و خداوند مراقب باطن تو است و باید به خاطر خداوند دست از گناه بکشی. بزرگان در این مطلب که اگر آدمی خداوند را بر ذهنیاتش آگاه بداند دست از گناهان ظاهری نیز می‌کشد اتفاق‌نظر دارند هر کس که خداوند را در پنهانی‌هایش مراقب خود بداند خداوند حرکات او را در ظاهر و باطن از انجام گناه حفظ می‌نماید.

مراقب عبارت است از: بندگی در مقابل این اسماء خداوند: رقیب، حفیظ، علیم، سمیع و بصیر. هر کس که در این اسماء بیندیشد و بر مقتضای آن‌ها بندگی کند مراقب برایش حاصل می‌گردد.

هر گاه عظمت خداوند در دل بنده آنچنان پر شود که او از سر خواباندن و گردن کج کردن در برابر دیگران و توجه و امید داشتن بدانان محفوظ و مصون شته و هر لحظه این عظمت همراه او باشد سبب ایجاد انس و محبت میان او و خداوند می‌شود، هر گاه که عمل خیری انجام دادی اما شیرینی و گشادگی روحی برایت حاصل نگشت خود را متهم کن زیرا که خداوند شکور و سپاسگزار کار آدمیان است یعنی بدون شک خداوند در برابر اعمال بندگان در دنیا حلاوت و شیرینی به قلبشان عطا کرده و سعه‌ی صدر و گشادگی سینه و چشم روشنی بدیشان عطا می‌کند. حال هر کس چنین چیزی را در خویش نیافت، باید که در کارش بازنگری کند. مراقبت عبارت است از: صیانت ظاهر و باطن. صیانت و نگه‌داری ظاهر عبارت است از: حفظ حرکات جوارح و اعضا، صیانت باطن عبارت است از: حفظ آن از ذهنیات و اراده‌ها و حرکات باطن آدمی از تمامی شهوت‌ها و اراده‌هایی که با امر خداوند مخالفت داشته باشد و از هر اراده‌ای که مخالف اراده‌ی خدا بوده و از هر محبت و عشقی که مانع از عشق و محبت خداوند گردد و این حقیقت قلب سلیم است که نجات هر کس بسته به این است که صاحب قلب سلیم باشد. این در واقع حقیقت خلوص نیکان و مقربان و عارفان و کسانی است که عزم و اراده‌ی آهنین دارند. هر آنچه ماورای این ناقص است و بالاتر از آن مراقبت شهود یگانگی خداوند در ازلیتش و این که او بوده و غیر از او کسی نبوده است و هر آنچه جز خداوند بعد از اراده‌ی او از عدم پدیده آمده است.

وقتی که با شهود خداوند، کائنات معدوم تصور شد آنچنان که در ازل معدوم بود و با مشاهده‌ی آن کس که زوال‌ناپذیر است فنا گشت در این حال به استقبال علم توحید رفته است بر بنده واجب است که دست از مشاهده‌ی کائنات به کلی شسته و به مشاهده‌ی خداوند یگانه و منفرد به دور از هر آنچه جز اوست بپردازد و این شهود ازل را به ابد وصل می‌کند تا هر دو چیز یکی شود که آن عبارت است از: دوام وجود خدای سبحان، با قطع نظر از هر احادیث و این مشاهده به آدمی ایمان و معرفت داده و علم و قدرت و فعل و قضا و قدر خداوندی را اثبات می‌کند. نقطه‌ی مقابل این مطلب این است که در نظر انسان ازلی که هیچ ابتدایی ندارد با زمان‌های که ابتدایی برایشان متصور است زمان‌های حادث وصل گردیده و این دو به زمانی که او را نهایتی نیست متصل شوند به گونه‌ای که هر سه زمان در نظر او یکی گردد و دیگر زمان گذشته حال و آینده باقی نماند و چنین پندارد که فنا شدن حوادث فنای مطلق است و عدم آن‌ها عدمی کلی است چنین تصوری ساخته‌ی ذهن و وهم است که مخالف واقعیت بوده و خیالی بیش نیست که صاحبش را در دریایی بدون ساحل و شبی بدون صبح و روشنایی نابود می‌گرداند. این دیدگاه کجا و دیدگاهی که تنوع اسماء و صفات و ارتباطشان با انواع موجودات و ارتباطشان با تمامی حوادث را به هم برقرار کرده و به هراسمی، صفتی که حقش است از شهود و بندگی عطا نماید و به آثار خلق و امر خداوندی در جهان بنگرد کجا؟ آن هم در عالم بالا و پایین، در ظاهر و باطن، در دنیا و آخرت و تلاش عالمانه و معرفتانه در تفرق و تجمع آن‌ها. ای فرزندم! بدان که هر گاه خداوند بخواهد بنده‌ای را با انوار رقیب صافی و خالص گرداند، او را سراپا محبت و عشق گردانیده و بر قلبش انوار اسماء حافظ و رقیب می‌تاباند و آنگاه بنده قلبش را از ورود اغیار مصون داشته و نفس را از مغرور شدن به ظواهر حفظ می‌کند و خداوند و جباریتش را عظیم دانسته و آنگاه آراسته به نور اسم رقیب می‌گردد.

عبدالرقیب: او کسی است که خداوند را، از خودش به نفسش نزدیک‌تر می‌بیند. ادراکی که موجب فنای نفس شده و آن را در دریای تجلی اسم رقیب، غوطه‌ور می‌گرداند. آنگاه از هیچ کدام از حدود الهی تجاوز نمی‌کند. هیچ‌کس به اندازه‌ی خود او مراقب نفس خودش نیست و هرگاه که دوستانش به حضورش رسند آنان را مراقبت می‌نماید تا آنان نیز از حدود الهی خارج نگردند.

دعا: پروردگارا! تو مراقب حرکات پدیده‌های جهانی، آگاه از هر آن چیزی که بر قلب انس و جن می‌گذرد. خداوندا! نور اسم رقیب را بر قلبم بتابان تا نفسم تزکیه یابد و به صفت نزدیکی به تو آراسته گردم. خدایا! چشمانی به من عطا کن که نعمت‌های ظاهری‌ات را مراقبت کرده و اسرار آشکارت را ملاحظه کند.

الهی! مرا از شر ابلیس که مراقبت من از خودم را از یادم می‌برد، محفوظ دار و انجام محاسبه و بررسی نفسم را بر من آسان گردان تا نور رقیب بر من احاطه یافته و بنده‌ای مطیع و مجری در برابر دستوراتت گردم. به درستی تو بر هر چیزی توانایی.

وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم