با انحطاط مسلمانان، جهان متحمل چه زیانهایی شد؟[٢٢]
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على رسوله الكريم وعلى آله وصحبه وبارك وسلم، أما بعد:
در اینجا مناسبت گرامی خوشحال و خرسندم از این که پرسشی را که برادر گرامیمان مطرح نمود، جواب دهم. طبیعی است هنگامی که یک مؤلف مردم را مشاهده میکند که از کتاب و از تلاش علمیاش سخن میگویند، خدا را سپاس میگوید و این امر را به فال نیک میگیرد، بنده نیز به عنوان یک مؤلف ناچیز که در فعالیت بزرگ اسلامی سهیم بوده است، از فراهمشدن چنین فرصتی و طرح چنین پرسشی خوشحال میشوم، به خصوص عنایت قشرِ فرهنگی و انسانهای آگاه به مباحث علمی و گردآمدنشان در یک مؤسسهی علمی آنهم مرکز علمی و فرهنگی بزرگی مانند دانشگاه ملک عبدالعزیز در جده در این سرزمین مقدس، طبیعی است که باثع خرسندیام میشود.
شاید بسیاری از حاضران در این جلسه اطلاع نداشته باشند که این کتاب آغاز تاریخ تألیفاتم بوده و تنها سی سال را پشت سر گذاشته بودم، موضوع خیلی مهمتر از آن وبد که فردی چون من در چنین سنّی در سرزمینی دور از مرکز اسلام و دور از فرهنگ اسلامی و همینطور دور از زبان عربی به بررسی آن بپردازد، من در هند به دنیا آمدم و در آن جا بزرگ شدم، هیچ سفری خارج از هند نداشتم، اولین سفر مبارکی که خداوند متعال توفیق عنایت فرمود، سفر حج در سال ١٩٤٧ یعنی سه یا چهار سال تقریباً بعد از تألیف کتاب بود. تألیف این کتاب در واقع یک ماجراجویی علمی بود که آمادگی آن را نداشتم و حقیقتاً اگر وقاحت علمی نبود، جسارت علمی حتماً بود؛ زیرا باید چنین موضوعی با قلمی بزرگتر از قلم من و با اندیشهای به مراتب وسیعتر از اندیشهی من و با تجربهای طولانیتر از تجربهی من نوشته میشد، اما خداوند متعال آنچه را خواسته باشد انجام دهد، ناگزیر آن را انجام میدهد.
همواره فکر میکردم کسی ارد مرا بر انجام این مهم جلو میراند، احساس پیچیده و مصر داشتم که نتوانستم بر آن غلبه یابم، اگر با عقلم مشورت میکردم و تجارب و میزان و جایگاه علمی نویسندگان را در نظر میگرفتم، حتماً از این کار باز میآمدم و این اندیشه را رها مینمودم، حتی اگر موضوع را با علمای بزرگ و نویسندگان صاحب نظر در میان میگذاشتم، حتماً مشورت منفی میدادند و بنده را از ورود به چنین معرکهی علمی و فکری باز میداشتند، اما خیر چنین بود که با کسی مشورت نکردم و چنانچه دکتر محمد اقبال شاعر معروف میگوید: «خیر در آن نیست که همیشه با عقلت مشورت نمایی، در بعضی از موارد عقل را کنار گذار؛ زیرا در صحنههای خطرناک عقلت ترس را مجسم مینماید و در تجارب خطرناک مشورت منفی میدهد». فکر میکنم صلاح در این بود که پیرامون این موضوع با علما و نویسندگان بزرگ هند تبادل نظر نکردم.
در این موضوع منابع مورد نیاز اندک بود؛ زیرا آن زمان با جنگ جهانی دوم نزدیک بود و ارتباط هند با کشورهای عربی تا حدودی قطع شده بود و به مقدار اندکی از مباحث علمی و منابع تاریخی و فرهنگی که در کشورهای عربی و به خصوص در مصر به وفور وجود داشت، دسترسی داشت، اما با این وصف بنده در اقدام به این مهم اختیاری از خود نداشتم، بلکه وادار بودم و گویا از درون به من گفته میشد: باید در این موضوع کتابی نوشته شود.
یکی از عوامل جلب توجه و شگفتزدگی بسیاری از مردم نسبت به این کتاب، موضوع تازه و ابتکاری آن بود: «با انحطاط مسلمانان، جهان چه زیانهایی دید؟» آیا مسلمانان در سرنوشت و اوضاع جهانی دارای چنان ارتباط عمیقی هستند که بشود چنین گفت: جهان در انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی شده است؟ و یا این که جهان با پیشرفت مسلمانان به چه نتایجی دست مییابد؟
در آن زمان و قبل از آن مردم عادت داشتند مسلمانان را صرفاً چون ملتی و امتی مثل دیگر ملتها و امتها بنگرند، آن هم با پذیرفتن این که آنها دارای رسالت و دعوتی هستند، زیرا شیوهی مؤخان نویسندگان و محققین برآن بوده است که مسلمانان را عنصری چون عناصر متعدد بنی نوع بشر بدانند، اما مؤلف این کتاب به خود جرأت داد تا از حدود مرسومِ گذشته فرا بگذرد و از چارجوب تقلیدی که بر کتاب و نویسنده در بین عرب و عجم تحمیل شده بود، درآید و جهان را از خلال مسلمانان ارزیابی نماید، این دو نظریه خیلی باهم متفاوتند، یک دید آن است که مسلمانان از خلال جهان، از خلال رویدادها و تحولاتی که در جهان پدید میآید، نگریسته شوند، در این دید مسلمانان ملتی هستند، چون ملتهای دیگر و همواره از آنچه در سطح گستردهای در جهان اتفاق میافتد، اثر میپذیرند. محققانی که با این دید مسلمانان را ارزیابی مینمایند، همواره در جستجوی آن هستند که مسلمانان به سبب فلان حادیثه متحمل چه زیانی شدند؟ مثلاً با پدیدآمدن فلان تحول، با انقراض فلان حکومت با نهضت جدید غرب مسمانان متحمل چه زیانی شدند؟ مسلمانان به سبب فقر اقتصادی، سیاسی و نظامی چقدر متضرر شدند؟ شیوهی مرسوم و سنتی که همواره محققان از آن استفاده مینمودند، چنین بود، اما خداوند متعال به حقیر الهام نمود و انشراح صدر یافتم بر این که کتابی بنویسم تحت این عنوان «جهان با انحطاط مسلمانان متحمل چه زیانی شده است؟» گویا مسلمانان به عنوان یک عامل جهانی مؤثر در امور تمام جهان هستند نه محدود به منطقهی خاص جغرافیایی و سیاسی. این موضوع کشف جدید بود و به نظر من علتی که توانست توجه بسیاری از مردم را با وجود بیبضاعتی و کم تجربگی مؤلف جلب نماید، نه به این خاطر بوده است که دست به تألیف تازهای زده است که در مصر و در جاهای دیگر نظیرش نگاشته نشده است، بلکه رمز مقبولیت کتاب و جلب اهتمام خوانندگان به این دلیل است که مولف موضوع را از افق و سطحی بالا و زاویهای دیگر بررسی نموده است؛ از سطح امت اسلام، امتی که تاریخ را به تغییر مسیر وامیدارد. من با اعتراف به فقر و بضاعت ناچیزم در علم و فرهنگ، خدا را سپاسگزارم که بنده را به تألیف چنین کتابی در چنین سنی و زمانی توفیق داده و لطف نمود تا این موضوع را از ناحیهی جدیدی و با سبک تازهای «جهان در انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی شده است؟» مورد بحث قرار دهم.
آیا مسلمانان در وضعیتی هستند که بتوان چنین گفت: جهان با انحطاط آنها چیزی را از دست میدهد و آیا مسلمانان در سطحی هستند که بتوان گفت: جهان با عقبنشینی، شکست و کنارهگرفتنشان از عرصهی رهبری جهانی متحمل خسارتی شده است؟ من بیم دارم و میترسم که بسیاری از نویسندگان مسلمان کسانی که دارای مواضع مهم و سوابق متعددی بودند، چنین نیاندیشند. در واقع جنگهایی که با شروع تاریخ اسلام بر مسلمانان تحمیل شده و ناخودباوریای که نسل جدید و نسل تحصیلکرده دچار آن گردیده است، بسیاری از محققان را نگذاشته بود، قضیهی مسلمانان را به قضیهی انسانیت مرتبط نمایند، چنین میپنداشند که مسلمانان کجا و رهبری جهانی کجا، مسلمانان فقیراند و ضعیفاند، همواره محکوم غرب هستند، از انقلابهای جدید متأثراند، مگر امکان دارد سرنوشت جهان و یا سرنوشت بشریت به سرنوشت وکیان مسلمانان ارتباط داشته باشد؟
آری، بسیاری از مردم در آن زمان باور نداشتند که مسلمانان دارای این اهمیت، مقام و شایستگی باشند که چنین بحثی پیرامون آنان دنبال شود و یا برای نویسندهای امکان داشته باشد که از میزان خسارت جهان بشریت و جهان معاصر به سبب انحطاط مسلمانان بحث نماید.
موضوع از اهمیت خاصی برخوردار بود و تحقیق در آن نوعی ماجراجویی علمی بود، اما خداوند متعال کمک نمود و کتاب را با خوف و دو دلی تألیف نمودم، زیرا در زمینهی تألیف به خصوص به زبان عربی تجربهی چندانی نداشتم، قبل از تألیف این کتاب به هیچ کشور عربی سفر ننموده بودم، بلکه چهار یا پنج سال بعد از تألیف این کتاب مسافرت نمودم، رابطهام با زبان عربی رابطهی دانشآموز و جویندهای بود که از مرکز علوم اصیل اسلامی و فرهنگ عربی خیلی فاصله داشته و در منطقهای دور دست به دنیا آمده بود.
اما وقتی خداوند، انجام چیزی را اراده نماید، اسبابش را فراهم میکند و برآن قدرت عنایت میفرماید. بنابراین، دوردست به دنیا آمده بود.
بعضی وقتها متردد میشدم، ایا کتاب مورد قبول خوانندگان واقع میشود یا خیر؟ و آیا مورد استقبال محافل عربی علی الخصوص و محافل دورست اسلامی قرار خواهد گرفت؟ بخشی از کتاب را جهت معرفی آن خدمت دکتر احمد امین رئیس انجمن نشر و تألیف در مصر فرستادم، شدیداً آرزو داشتم که مورد قبول نویسندهی بزرگ اسلامی، نویسندۀ مشهور مصری که کتابهایش به خصوص سلسلهی فجر الإسلام و ضحی الإسلام در محافل علمی دارای اهمیت خاصی بود، قرار گیرد.
ناگهان روزی نامهاسی از ایشان دریافت نمودم که در آن ضمن تشویق و ترغیب حقیر نمونهای از کتاب را درخواست نموده بود، نمونهای از کتاب را فرستادم و ایشان نی بر محتوای کتاب و چاپ آن توسط انجمن تألیف و ترجمه که انجمنی مهم و مؤقّر بود، موافقت نمود و مدقمهای بر کتاب نوشت که متأسفانه دارای چنان قدرتی که بنده از فردی مثل ایشان، در مقام محقق بزرگ اسلامی انتظار داشتم، نبود. اما چاپ و نشر کتاب از انجمن تألیف و ترجمه باعث شد تا کتاب به محافل علمی راه یابد و استقبال از آن چنان بود که هرگز تصور و امید آن را نداشتم.
اکنون جواب این پرسش باقی میماند: جهان با انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی گردیده است؟
چنانچه میدانید یکی از کارهای مشکل برای یک نویسنده این است که کتابی را تألیف کرده و برای آن شبها بیداری کشیده و وقت مدیدی را روی آن صرف نموده است و منابع بزرگی را مورد توجه قرار داده است، در چند دقیقه خلاصه نماید، بنده در حد توانم میکوشم پاسخ پرسش فوق را ارائه دهم و حق هم چنین است که نویسندهی موضوع، به این پرسش پاسخ دهد. در حقیقت جهان با انحطاط مسلمانان جوهرش را بهترین داراییاش را آنچه که شدیداً به آن نیازمند است و ارزشش را از دست داده است؛ زیرا مسلمانان تنها کسانی هستند که ارزش معنوی لیاقت زندگی بقا و هدف مهمی که جهان به سوی آن در حرکت است، به این جهان عرضه نمودند.
هدف نهایی زندگی چیست؟ این هستی برای چه آفریده شده است؟ این وسایل زیاد و متعدد را خداوند به چه منضوری در فضا منتشر گردانیده و آفریده است؟ چرا خداوند این قدرت بزرگ را در عقل انسانی به ودیعه گذاشته است؟ چرا خداوند این نیروهای مهم بشری را در طبیعت انسان به جای گذاشته است؟ تمام اینها پرسشهایی است موجه و مسلمانان تنها کسانی هستند که این خصوصایت بشری را میوانند تفسیر و تحلیل نمایند. مسلمانان تنها کسانی هستند که حامل رسالت الهی هستند، رسالتی که خاتم الأنبیاء † به مسلمانان ارزانی داشت و یقیناً مسلمانان هستند که میتوانند این طرح دقیق، وسیع و فراگیر را که خداوند جهان را براساس آن آفریده است و انسان را جهت استفاده از آن خلق کرده و او را در زمین جانشین خود قرار داده است، تفسیر و تجزیه نمایند:
﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُ﴾ [الأحزاب: ٧٢].
«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها [و همهی جهان خلقت] عرضه داشتیم، [جملگی آنها] از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند و [حال این که ] انسان [این اعجوبهی جهان] زیر بار آن رفت».
چرا انسان حامل این امانت گردید؟ و چرا خداوند متعال میفرماید: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا﴾ [البقرة: ٣١] و چرا فرشتگان را پاسخدادن به سؤال الهی که از آنان نمود، اعراض نمودند و گفتند:
﴿سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٣٢ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ﴾ [البقرة: ٣٢- ٣٣].
«منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم، و تو دانا و حکیمی. [خداوند] فرمود: ای آدم! آنان را از نامها [و خواص و اسرار این] پدیدهها آگاه کن».
هدف از خلافت الهی خلافت انسان از جانب خداوند متعال چیست؟ اینها همه اسرارند، سؤالاتی هستند ریشهای و خیلی مهم سؤالاتی هستند خطاب به تمام جهانیان.
محققان بزرگ، اندیشمندان، فیلسوفان و مؤرخان، باید به این سؤالات پاسخ دهند، اما هرگز توان پاسخگویی را ندارند، مگر این که رسالت آسمانی را درک کنند و هدف مهمی را که انسان برای آن خلق شده است، بفهمند:
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾ [المؤمنون:١١٥].
«آیا گمان بردهاید ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما [برای حساب و کتاب] باز گردانده نمیشوید؟!».
گشودنِ این معمای بشری، معمای هستی، معمایی که دقیقتر و بزرگتر از آن وجود ندارد، ممکن نیست، مگر با درک رسالت و قیادتی که مسلمانان برای آن برگزیده شدند، هرگاه هدف از آفرینش مسلمانان را درک کردیم، هدف از خلقت جهان را نیز درک خواهیم کرد، و هرگاه فهمیدیم چرا زمین به آسمان یا آسمان به زمین از طریق وحی مرتبط شده است، رمز خلافت انسانی و هدفی را که نسلهای بشری در هر زمان و مکان باید به سوی آن روی آورند، خواهیم فهمید.
اری، اگر مسلمانان نمیبودند جهان چه وضعیتی داشت؟ این جهان و تمام اسرار طبیعی، این فضای وسیع و هستی پربار، این حرکتها و تحرکات شگفتانگیز و قدرت کیهانی، اگر رسالت اسلامی و انبیا نمیبودند، تمام این مظاهر و مسیری که تاکنون نسلهای بشری پیمودند، سفری بیهدف و سخنی پوچ میبود. همه حیرت و گمراهی، سرگردانی و فساد، عبث و بیهودگی میبود. این اسلام است که هستی را تفسیر مینماید، رسالت اسلامی که به مسلمانان ارزانی داشته شده است و وصایت جهانی که مسلمانان برای آن انتخاب شدند، تنها چیزی است که میواند این مسیر بشری و هدفی را که جهان به سوی ان در حرکت است، تفسیر نماید. هنگامی که مسلمانان عقبنشینی نمودند و از عرصهی رهبری کنارهگیری کردند و نقش رهبری و ارشادی خویش را ترک نمودند، جهان تبدیل به جنگلی وحشی گردید که از حیوانات درنده و وحشی، شیران خطرناک و پلنگهای کشنده، گرگهای زوزه کش و سگهای هار، پر است. جنگلی که در آن قانون جنگل حاکم است، امتها در این جهان شبیه به گلههای گوسفندی هستند که چوپان و راهنما ندارند، هرجا خواسته باشند روی میآورند، انسانیت در این جهان با تجهیزاتی که در اختیار دارد، همانند فیلی است خشمگین که هرچه را بخواههد پایمال مینماید، با تجهیزات پیشرفته اطفال بیگناه را میکشد و قریهها را تخریب میکند و انسانهای بیشماری را نابود میگرداند.
غرب چنین وضعیتی دارد. هنگامی که مسلمانان از رهبری جهان کنارهگیری نمودند، غرب چون فیلی خشمگین گردید، مانند انسانی مدهوش که شمشیری برنده و یا چاقوی تیزی را در دست دارد و نمیداند این سلاح برنده را در جهت نفع انسانیت، آبادانی این هستی و خدمت بشریت، چگونه استعمال نماید؟ تمام این بدبختی بدان جهت است که مسلمانان از نقش رهبری خویش و مسؤولیت مهمشان در قبال بشریت فاصله گرفتند:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾ [آل عمران: ١١٥].
«شما [ای محمد] بهترین امتی هستید که برای انسانها آفریده شده اید [مادام که] امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید».
من در سخنرانی خویش که به نیابت از اعضا و نمایندگان حاضر در کنفرانس دعوت در دانشگاه اسلامی مدینه ایراد کردم، گفتم: بعثت پیامبران گذشته بعثتی یک جانبه بوده است، اما بعثت رسول خدا ص بعثتی دوجانبه و مقرون بوده است: بعثت پیامبر همزمان با بعثت است، پس دو بعثت صورت گرفته است: ١- بعثت پیامبر به سوی امت، ٢- بعثت امت به سوی امتهای دیگر.
خداوند متعال نیز به این نکته اشاره مینماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾.
این امتی است که دراورده شده از قبل برنامهریزی شده با هدف، هرگز وجودش تصادفی نبوده و نهضت و خروجش به هیچ وجه یک رخداد تاریخیِ محض نبوده است، بلکه برنامهریزی شده و تقدیری است الهی.
خداوند متعال میفرماید:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾ [النساء: ١٣٥].
«ای کسانی که ایمان آورده اید! دادگری پیشه سازید و در اقامهی عدل و داد بکوشید».
بنابراین، مسلمانان قائمین به عدالت هستند و صریحتر آنچه در حدیث صحیح است که رسول خدا ص خطاب به افرادی که آنان را به یمن فرستاد یا به سوی قبیلهای از قبایل فرمود: «بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ» «شما آسانگیر فرستاده شده اید نه سختگیر».
بنابراین، بعثت محمدی تنها بعثت دوجانبه است: بعثت پیامبر و بعثت است. صحابه ش عمیقاً این حقیقت را درک کرده بودند و بدون تکلف بر زبانهایشان جاری بود، چنانچه عربعی بن عامر خطاب به رستم فرمانده قشون فارس گفت: «اللّهُ ابْتَعَثَنَا» خداوند ما را مبعوث نموده است و نگفت ما در آمدیم، یا قیام کردیم، خیر! «اللّهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخْرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إِلى عِبَادَةِ اللّهِ وَحْدَهُ ألخ».
با این وصف چون مسلمانان مبعوث هستند، و امت، امتی است فرستاده شده جهت ارشاد و هدایت بشر، و هدف از بعثتش رهبری جهان به سوی خیر است، پس طفره رفتن مسلمانان از مسؤولیتشان، این مسؤولیت مهم و بزرگ که از طرف خداوند به آنها ارزانی داشته شده است، فاجعهای است بزرگ، و تراژدیای است جهانی که با مقیاسهای ساختگی هرگز قابل درک نیست، بدلیل است که جهان در گمراهی، مخمصههای سیاسی و عقیدتی، مدنی و برنامهریزی دست و پا میزند:
﴿ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠﴾ [النور: ٤٠].
«تاریکی یکی برفراز دیگری جای گرفته، هرگاه دست خود را به درآورد، ممکن نیست که آن را ببیند، و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده باشد، او نوری ندارد».
برای نور هیچ نیروگاهی و منبعی نیست جز یک منبع، و آن منبع وحی است، منبع هدایت الهی و رسالتهای آسمانی. مسلمانان تنها کسانی هستند که این منبع به آنها اختصاص دارد، خداوند صرفاً آنان را به این منابع اصیل دینی مشرف گردانده است، اما هنگامی که مسلمانان از وظیفهی شان شانه خالی کردند و سهل انگاری نمودند و باهم درگیر شدند و به خود مشغول گردیند (که این خود قصهای است طولانی) مؤرخان آن را حکایت نمودند و بنده نیز در کتاب «ما ذا خسر» در باب دوم «اسباب تأخر المسلمین» مفصلاً بیان نمودم، خداوند رهبری را از آنان ستاند، زیرا زمین از آنِ بندگان نیک و امین خداست، و اینجا بود که بدبختی بشریت آغاز گردید.
روزی را که مسلمانان از رهبری روی برتافتند، نباید جهان فراموش نماید و باید به عنوانِ تاریکترین، نحسترین و سیاهترین روز از آن یاد کند.
این بود حکایت خسارت جهان با انحطاط مسلمانان با اختصار و اجمال. من نمیخواهم کاملاً کتاب را برایتان خلاصه نمایم؛ چون این خود ظلمی است بر کتاب، تا شما مستقیماً از کتاب استفاده نمایید. هرچند سخنم در این بحث به درازا کشید، بدیهی است که به هیچ وجه نمیتوانم موضوعی را که حدود چهارصد صفحه است در سخنرانی چند دقیقه و یا یک ساعت خلاصه نمایم. بنابراین، این شما و این هم کتاب.
این بود نهایت سخن، از خسارت جهان با انحطاط مسلمانان شروع نمودیم و با سود جهان در پیشرفت مسلمانان به پایان رساندیم، خداوند متعال قدرت دارد آنچه را بعید و ناممکن مینماید و آنچه را مردم از آن دست کشیدند و ناامید شدند، ممکن گرداند.
وَاللّهُ تَعَالَى يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيْلَ
[٢٢]- این سخنرانی مهم را استادندوی در ماه مارس ١٩٨٧ م در دانشگاه ملک عبدالعزیز در جده حضور دانشجویان و استادان ایراد نمود، آنان موضوع سخنرانیاش را از قبل پیرامون کتاب مشهورش، ما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمین تعیین کرده بودند، استاد نیز دعوتشان را پذیرفت و این سخنرانی با ارزش را که از نوار پیاده شده است ایراد نمود.