در راه دین جدید
رسول خدا ص سیزده سال با صراحت تمام، به سوی خدای یگانه و ایمان به رسالت و روز آخرت دعوت کرد؛ نه به کنایه و رمز سخن میگفت، نه از خود نرمش نشان میداد، نه کرنش میکرد، نه جانبداری مینمود و نه سازش میکرد. این صراحت گفتار را علاج تمام بیماریها میدانست، قریش به پا خاستند، از هرسو بر سرش فریاد کشیدند، و دستجمعی وی را مورد هدف قرار دادند و به خاطر این که دیگران را از وی متنفر گردانند، تمام شهرها را علیه او شوراندند و شعلهور نمودند تا آنجا که ایمان به رسول الله و درآمدن به جمع وی دشوارترین عمل بود و جز انسانی مخلص و جدی که از جانش گذشته و به خاطر پیامبر حاضر بود در آتش بیفتد و پا بر خارهای مغیلان بگذارد، کسی دیگر به صف وی نمیپویست.
جماعتی از جوانان قریش که نه سبکسری جوانی آنها را واداشته بود، و نه هم فریب حرص و طمع را خورده بودند و جز اندیشهی آخرت و آرزوی بهشت هدفی نداشتند، ندای انسانی را شنیدند که مردم را به ایمان به پروردگارشان فرا میخواند؛ زندگی جاهلیت با تمام وسعتش برآنان تنگ شد، از جان خویش بیزار شدند، خواب از سرشان پرید، گویا پا بر خار واخگر داشتند، آنان درک کردند که جز ایمان به خدا رسولش چارهی دیگری ندارند. بنابراین، پا پیش نهادند و به پیامبر که در شهرشان بود و همواره او را میدیدند و از او میشنیدند، ایمان آوردند.
سفری بس دراز و دشوار در پیش بود؛ به خصوص آنگاه که قریش دست به ایجاد موانع زدند، اما آنان با تمام مشکلات، دست در دست پیامبر گذاشتند و روح و روان خویش را نثار وی کردند در حالی که زندگی شان را خطر تهدید مینمود – و یقین داشتند که دچار بلا و مصیبت خواهند شد – ندای دلنواز قرآن را شنیدند که میفرمود:
﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣﴾ [العنکبوت: ١- ٣].
«آیا مردمان گمان بردند همین که بگویند ایمان آوردهایم، به حال خود رها میشوند، و ایشان آزمایش نمیگردند؟ ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند [با انواع تکالیف] آزمایش کردهایم، باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند و چه کسانی دروغ میگویند».
همینطور کلام الهی را میشنیدند:
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ ٢١٤﴾ [البقرة: ٢١٤].
«آیا گمان بردهاید که وارد بهشت شوید، بدون آن که به شما همان برسد که به کسانی که پیش از شما درگذشتهاند رسیده است؟ زیانهای مالی و جانی به آنان دست داده است و پریشان گشتهاند تا آن که پیغمبر و کسانی که به او ایمان آورده بودند [همصدا] میگفتند: پس یاری خدا کی [و کجا] است؟ بیگمان یاری خدا نزدیک است».
قریش همان واکنشی را نشان دادند که از آنها انتظار میرفت؛ تمام تجهیزات خود را به کار بستند و آخرین تیرهایشان را رها نمودند، اما جز افزایش اعتماد و شکیبایی تأثیری دیگر بر مؤمنان نداشت و در پاسخ فشار آنها چنین گفتند:
﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا ٢٢﴾ [الأحزاب: ٢٢].
«این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند و خدا و پیغمبرش راست فرمودهاند. این سختیها جز بر ایمان [به خدا] و تسلیم [قضا و قدرشدن] نمیافزاید».
شکنجهها و فشارها در راه دین، جز متانت در عقیده حمیت برای دین تنفر شدید از کفر و اهل آن شعلهورشدن احساسات دینی و تصفیهی کامل دلها نتیجهی دیگری نداشت، آنان همانند طلایی گداخته و نقرهای صاف گردیدند، و از کورهی رنج و مصیبت، چنان درآمدند که شمشیر بعد از صیقل دادن درمیآید.