سلطنت مطلق
دوران جاهلیت نمایی از حکومت استبدادی و ظالمانه بود؛ سیاست در این دوران براساس سلطنت عنانگسیخته و مطلق و تقدیس خاندانهای ویژه بود، در بین ایرانیان خاندان ساسانی معتقد بودند که حقشان در حکومت یک حق خدایی است و از جانب خداوند به آنان داده شده است، آنان جهت تحکیم باور در اذهان رعیت تمام تلاش خویش را به کار میبردند، تا رعیت به عنوان یک عقیده به حق مقدس پادشاهی که از آنِ آنهاست، اذعان کنند.
چینیها امپراتورها را فرزند آسمان میدانستند و بر این باور بودند که آسمان مذکر و زمین مونث است و از نتیجهی ازدواج آسمان و زمین کاینات به وجود آمده است و امپراتور نخستین فرزند این زوجین است[١٢٧].
به اعتقاد آنان امپراتور به عنوان یگانه پرد ملت اجازه داشت طبق میل خویش هرکاری را انجام دهد، خطاب به امپراتور چنین میگفتند: «تو نسبت به امت هم پدری و هم مادر».
زمانی که امپراتوری لییان یا تای تسونگ وفات یافت، در سرتاسر چین مردم لباس سوگ بر تن کردند و ملت سخت در غم فرو رفت. شمار زیادی چهرههای خود را خونین کردند، برخی موهای خود را کندند و برخی هم گوشهایشان را در کنار نعش چسباندند.
در برخی از ملتها سیاست براساس تقدیس ملت و وطن بود؛ مانند دولت روم که بزرگداشت میهن و ملت روم را ملاک قرار داده بود و کشورها و ملتهای دیگر جز خدمتگزار مصالح وی و شریانهایی که خون را به مرکز انتقال میدهند، جایگاه دیگری نداشتند. در این راستا دولت به هیچ مبدأ و اصلی احترام قایل نبود، هر شرف و ارزشی را پایمال میکرد، هر ظلم و ستمی را روا میداشت؛ هیچ کشوری را همکیشی و اشتراک در عقیده یا اخلاص و وفاداری به دولت، از این ستم و حقکشی نجات نمیداد، در هیچ شرایطی حاضر نبودند بپذیرند که آنها حق حاکمیت بر خویش را داشته باشند و در سرزمین خود از حقوق خویش بهرهمند شوند، آنها به مثابهی شتری بودند که گاه برای سواری مورد استفاده قرار میگیرد، گاه نیز شیرش را میدوشند و صرفاً به اندازهی زندهماندن و شیردادن جلویش علق گذاشته میشود.
روبرت بری فلت (Robert Briffault) در مورد دولت روم میگوید:
«مفاسد و نابهنجاریهای فراوان مانند رشوه و غیره عامل اصلی فروپاشی و سقوط دولت روم نبود، بلکه فساد و شرارت و انطباقناپذیری با واقعیت مواردی بود که از آغاز ظهور این دولت وجود داشت و در تمام ابعاد آن ریشه دوانده بود.
هر نهادی بشری که بر بنیادی سست از موارد پیشگفته استوار باشد، قطعاً نخواهد توانست با هوشیاری و کوشش خود را رهایی بخشد. دولت روم نیز از آنجایی که بر چنین مفاسدی استوار بود، ناگزیر باید روزی فرو میپاشید، از طرفی دیگر دولت روم ابزاری بود جهت فراهمشدن رفاه و آسایش برای طبقهای کوچک، به حساب تودهی ملت، کسانی که خونشان مکیده میشد و به نفع طبقهی کوچک از آنها بهرهبرداری میگردید. در دولت روم تجارت با امنیت و عدالت تمام در حال انجام بود، این دولت در قدرت اجرایی و قانونمندبودن و شایستگی سرآمد تمام کشورها بود، اما تمام این محاسن نتوانست آن را از عواقب نابسامانیها و اشتباهات اساسی نجات دهد»[١٢٨].
[١٢٧]- تاریخ چین از جیمز کارکردن.
[١٢٨]- Robert Briffault .the making of Hummahity. p. ١٥٩