تودهی بدبخت
بدینگونه شهروندان دو مملکت به دو طبقهی، کاملاً متفاوت تقسیم شده بودند:
١- طبقهی پادشاهان، امرا، سرمایهداران، درباریان و خانوادهها و طوایفشان و کسانی که با آنها ارتباط داشتند؛ این دسته در کمال رفاه و آسایش در بین گلزارها و چمنزارها زندگی میکردند؛ نعل اسبهایشان از طلا و نقره بود و خانههایشان از دیبا و ابریشم فرش بود.
٢- طبقهی کشاورزان، صنعتگران، خرده بازرگنان، پیشهوران و کارگران، در بدبختی تمام به سر میبردند؛ زیر بار مشکلات زندگی و مالیتهای کمرشکن توانشان را از دست داده بودند، در غلها و زنجیرها دست و پا میزدند؛ همانند حیوانات زندگی میکردند؛ در زندگی جز کارکردن برای دیگران و بدبختی به خاطر فراهمآوردن آسایش دیگران نصیبی دیگر نداشتند و هر وقت از این زندگی تلخ خسته میشدند، با مسکرات و ابزار لهو و لعب خود را آرام میکردند و هروقت نفس راحتی میکشیدند، به محرمات روی میآوردند، علی رغم این زندگی توانفرسا، میکوشیدند در شیوههای زندگی از طبقات بالا تقلید کنند، این موضوع خیلی رنجآورتر از سختیهایی بود که در راه زندگی ساده و توأم با قناعت، متحمل آن میشدند، این پدیده بود که زندگیشان را تیره و تار صفایشان را آلوده و خاطرشان را به خود مشغول میکرد.