نابرابری قدرت و اخلاق در اروپا
اروپا توان و برابری بین قدرت و اخلاص و دانش و دین را از قرنها پیش فراموش کرده است، در اروپا پس از نهضت جدید قدرت و دانش به حساب دین و اخلاق رشد نمودهاند، سیر قدرت و دانش، صعودی و دین و اخلاق، نزولی بوده و این سیر شکاف عمیقی بین این دو دسته انداخته است و نسلی رشد کرده که بسان ترازویی است که یکی از کفههای آن به زمین چسبیده (کفهی قدرت و دانش) و کفهی دیگر آن (کفهی دین و اخلاق) بینهایت سبک شده و بالا ا»ده است، این نسل در عین حال که در زمینهی ابتکارات تکنولوژی و نوآوریهای جدید و تسخیر ماده و نیروهای طبیعی در راستای پیشبرد مصالح و منافع خود در نگاه شخص، فرا انسانی مینماید، اما در اهداف و اعمالش، طمع و آزش، سبکعقلی و بینزاکتیاش و سنگدلی و ستمش، با حیوانات و درندگان چندان تفاوتی ندراد، و با این که همهی امکانات و لوازم زندگی زیر فرمان و نظر اوست، راه چگونه زیستن را نمیشناسد و با این که در اسباب رفاه و آسایش و وسایل لوکس و زینتی به آخرین درجه رسیده است، ولی اصول اولیه و اساسی انسانیت، بدیهیات زندگانی و اخلاق را از یاد برده یا اصلاً نمیداند.
وی که هنوز آنچه را مربوط به زمین است یاد نگرفته و زیر پاهایش را اصلاح نکرده است، میخواهد گنبد مینا (آسمان) را بخراشد و در آن نفوذ کند و ستارگان و کرات دیگر آسمانی را تحت کنترل خود آورد. با وجود دستیابی به توانمندیها و قدرتهای زیاد به کودکی کوچک، دیوانه و نادان میماند که زمام کارها و کلیدهای گنجینهها در دست اوست، ولی بدیهی است راه بهرهبرداری و استفاده از آنها را نمیداند و فقط با جواهر گرانبها و کالاهای نفیس و قیمی بازی میکند و به خونریزی و کشتن مردم سرگرم میشود.