فصل چهارم: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چگونه مواد خام جاهلیت را تبدیل به اعجوبههای انسانی کرد
با این ایمان عمیق و فراگیر، آموزههای پایدار نبوی، تربیت دقیق و حکیمانه، شخصیت بینظیر و به لطف کتاب اعجازآمیز آسمانی که شگفتیهایش تمام شدنی نیست و کهنگی و فرسودگی به تازگی و طرواتش راه ندارد، پیامبر توانست در انسانیتِ در شرف مرگ، حیاتی جدید بدمد.
نخست به گنجینههای بشری پرداخت که اینک به صورت تودهای از مواد خام درآمده بود و کسی ارزششان را نمیدانست و از محلشان نیز اطلاعی نداشت و جاهلیت، کفر و وابستگی به زندگی دنیا آنها را از بین برده بود، حضرت به فرمان خداوند در آنها ایمان و باور پدید آورد و روح تازهای در آنها دمید، این گنجینهها را از زیر خاک درآورد و استعدادهایشان را شعلهور ساخت. سپس هریکی را در جای مناسبش گذاشت، گویی برای همان جایگاه آفریده شده. گویی جایگاه خالی پیوسته انتظار او را میکشیده و کنجکاوانه به او مینگریسته است. انگار آن انسان تاکنون لاشهای جامد و بدون تحرّک بود، اما اکنون تبدیل به جسمی جاندار و انسانی با اراده گردید، گویا تا کنون مردهای بیجان و بیتحریک بود، اما اکنون زنده شده و بر جهان اراده و خواست خویش را تحمیل میکند، گویا تانون کوری بود که راه را نمیدید، اما اکنون فرماندهی بینا شده که جهانیان را رهبری میکند:
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَا﴾ [الأنعام: ١٢٢].
«آیا کسی که مردهای بوده است و ما او را [با اعطای قرآن و در پرتو قرآن] زنده کردهایم و نوری فرا راه او داشتهایم که در پرتو آن میان مردمان راه میرود، مانند کسی است که گویا در تاریکیها فرو رفته و از آن تاریکیها نمیواند بیرون بیاید؟».
حضرت به امت عرب – که اینک در آستانهی تباهشدن بود – و نیز به دیگر مردمان پرداخت دیری نپایید که از میان آنان جهان شاهد نوابغی شد که از عجایب روزگار و برکات تاریخ بودند.
عمر س که شترانِ پدرش، خطاب را میچراند و احیاناً مورد سرزنش نیز قرار میگرفت و ظاهراً از نظر بردباری و صلابت از طبقات متوسط قریش بود و جایگاه خاصی نداشت و از نگاه همتایانش نیز چندان اهمیتی نداشت، ناگهان به چنان عظمتی دست مییابد که جهان را با شخصیت و تدبیر خویش شگفتزده میکند، کسری و قیصر را از اریکهی قدرت پایین میکشاند و چنان دولتی اسلامی بنیان میگذارد که در کنارِ در اختیار دشتنِ متصرفات و داراییهای آنها و برخورداری از مدیریت و سازماندهی و انضباط بالا، تقوا، پرهیزگاری و دادگری – امری که زبانزد همگان است – را نیز در خود دارد.
صلاحیت و استعداد جنگی خالد بن ولید س که یکی از سوارکاران جوان قریش بود، به دایرهی محدود محلّی منحصر میشد، بزرگان قریش در جنگهای قبیلهای از وی کار میگرفتند و در مقابل او را مورد ستایش و اعتماد قرار میدادند و هیچگاه به چندان چشمگیری در نواحی شبه جزیره دست نیافته بود که ناگاه به عنوان شمشیر خدا در زمین میدرخشد، هرچه در مسیرش قرار میگیرد قلع و قمع میشود و چون صاعقهای بر رومیان فرود میآید و نام خودش را در تاریخ ماندگار میکند.
ابوعبیده س مردی بود صالحطلب، درستکار و نرمخوی، بعد از اسلام غلب دستههای اعزامی مسلمانان را برای جهاد فرماندهی میکرد که ناگهان فرماندهی کل سپاه اسلام را به دست میگیرد و هرقل را از دامنههای سرسبز و تپههای زیبای شام بیرون میراند؛ به گونهای که وی مجبور میشود در آخرین دیدارش از این سرزمین سرسبز چنین بگوید: بدورد سوریه! بدرودی که پس از آن دیداری نخواهد بود.
عمرو بن عاص س یکی از انسانهای روشن و خردمند قریش بود، قریش وی را به عنوان سفیر خویش جهت مستردنمودن مسلمانان مهاجر به حبشه میفرستد و ناموفق برمیگردد؛ اما در اسلام به ناگاه فاتح مصر میگردد و به این مقام بزرگ دست مییابد.
در مورد سعد بن ابی وقاص س در تاریخ عرب هیچگاه سراغ نداریم که وی فرمانده و سپهسالار لشکری بوده باشد؛ اما به ناگاه کلیدهای مداین به گردن او آویخته میشود و فتح ایران و عراق به نام او در تاریخ ثبت میشود.
سلمان فارسی س فرزند یک موبد، در یکی از روستاهای سرزمین ایران بود، مدتها از بردگی به بردگی دیگر و از جفا به جفای دیگری در حال انتقال بود؛ اما ناگهان به عنوان فرمانروای پایتخت امپراتوری ایران که تا دیروز یکی از اتباع آن بود میدرخشد. شگفت اینجاست که با وجود این سمت مهم، ذرهای از تقوا و سادگی وی در زندگی فرونکاست و با وجود فرمانروابودن مردم وی را میدیدند که در کلبهای معمولی زندگی میکند و بارهای سنگینش را جهت انتقال از جایی به جایی خودش حمل میکند.
بلال حبشی س به درجهای از فضل و برتری میرسد که امیرالمؤمنین، عمر س از وی به عنوان «سیّد» یاد میکند.
سالم مولای ابی حذیفه س به مقامی میرسد که حضرت عمر س وی را شایستهی خلافت میداند و میفرماید: اگر سالم زنده میبود، او را به عنوان جانشینم تعیین میکردم.
زید بن حارثه س سپاه اسلام را به طرف مؤته فرماندهی میکند، در این سپاه افرادی چون جعفر بن ابی طالب س و خالد بن ولید س وجود دارند. فرزندش اسامه س نیز فرماندهی سپاهی را به عقیده میگیرد که در آن افرادی چون ابوبکر و عمر ب وجود دارند.
ابوذر، مقداد، ابودرداء، عمار بن یاسر، معاذ بن جبل و ابّی بن کعب ش وقتی نسیمی از صبای اسلام بر آنها میوزد، از معدود زهاد و علمای راسخ میگردند.
علی بن ابی طالب، عایشه، عبدالله بن مسعود، زید بن ثابت و عبدالله بن عباس ش در آغوش پیامبر امّی ص از بزرگترین عالمان جهان میگردند که از سراسر وجودشان علم فوران میکند و از زبانشان حکمت جاری است، پاکدلترین، ژرفترین، دانشمندترین و بیتکلفترین مردم بودند. سخن که میگویند، زمان لب فرو میبندد و خاموش میشود و خطبه که میگویند، قلم تاریخ به نگاشتن میپردازد.