جهان در سایه عقب ماندگی مسلمانان

فهرست کتاب

از بین‌رفتن شعور دینی

از بین‌رفتن شعور دینی

دنیا به کجا منتهی می‌شود؟ فرجامِ آن چه خودهد بود؟ آیا بعد از زندگی این جهان، زندگی دیگری هست؟ و اگر باشد چگونه خواهد بود؟ آیا در زندگی دنیا آموزه‌ها و رهنمودهای مربوط به مسایل آخرت موجود است؟ راه صحیحی که انسان را به زندگی رضایت بخش و ابدی آخرت برساند چیست؟ و نقطه‌ی شروع این راه کدام است؟ بهترین راه برای رسیدن به نعمت‌های ابدی و بی‌پایان آن جهان، کدام است؟ این راه از کجا به دست آوریم؟

اینگونه پرسش‌هاست که شرقیان فرزند از پدر به ارث برده‌اند و خاطر آنان را به خود متوجه داشته و اندیشه‌ی‌شان را در طول قرون متمادی به خود مشغول کرده است، شرقیان هیچگاه قادر نبودند این پرسش‌ها را فراموش کنند، حتی در حالت خوشگذرانی و غم، لهو و لعب و اندوه، همیشه و همه جا با این افکار دست به گریبان بوده‌اند.

این پرسش‌ها در روح مردم شرقی جای مهمی برای خود باز کرده است. آنان از هزاران سال قبل در حال رد و یا تأیید این موضوعات بوده‌اند. هیچگاه نتوانسته‌اند آن‌ها از نادیده گیرند، بلکه با میل و رغبت به آن‌ها روی آورده‌اند. از هزاران سال قبل اینگونه پرسش‌ها مکان اول را در زندگی آنان داشته است، آنچه را که ما به نام «متافیزیک»، «ماوراء الطبیعه»، الهیات»، «اشراق»، «ریاضت نفس»، «علم»، «حکمت» و امثال آن می‌نامیم فقط عکس العمل چنین پرسش‌هایی است که خواسته‌اند پاسخی برای آن‌ها مهیا سازند و در این راه تاریک و طولانی قدم گذارند، تاریخِ فلسفه‌ی شرق شاهد گویایی است که شرق به این مسأله چقدر اهمیت می‌دهد.

این روحیات به تمام معنا قبل از ظهورِ تمدنِ غرب، در شرق و در بین اکثر افراد بشر از سرزمین‌های معتدل رواج دشته است، اگر این رویه را در قالب اصطلاحات فلسفی بریزیم باید بگوییم: شرق غیر از حواس پنجانه دارای حس ششمی است به نام «حس دینی»؛ زیرا همان طوری که سایر حواس انسان دارای محدوده‌ی کاری خاصی است که طی آن محسوساتِ ویژه‌ای از آن حاصل می‌شوند، این حس نیز دارای محدوده‌ی کاریِ خاصی است. اگر چشم می‌بیند، گوش می‌شنود، بینی می‌بوید و دهان تلخی و شیرینی را به ما اطلاع می‌دهد، حس دینی نیز آثار مخصصو به خود دارد که هیچگاه شرق آن را رها نکرده است.

همانطوری که چشم، شعاع فعالیتی دارد و اگر انسان آن را زا دست داد نمی‌تواند آن منافعی را که از دست داده از سایر حواس خود تأمین کند، جز از طریق معجزه، همچنین اگر کسی در اثر امری عارضی یا کمبودی فطری، حس دینی‌اش را از دست داد، از تمام نتایج مخصوص به آن حس محروم می‌شود و هیچگاه نمی‌تواند آن‌ها را تصور و یا تصدیق کند.

مانند کوری که اجرام و رنگ‌ها را ندیده و چه بسا در انکار آن‌ها لجاجت نیز می‌ورزد و یا مانند کرِ مادرزادی که دنیای پرهیاهو در گوش او شهر مردگان است و گویا سخنگویی وجود ندارد.

به همین شکل آنان که حس دینی ندارند منکر غیب‌اند؛ مسایل مربوط به مارواء الطبیعه را قبول ندارند و مفاهیم دینی را درک نمی‌کنند و نمی‌توانند علل مهربانی قلب و جاری‌شدن اشک را بفهمند.