جهان در سایه عقب ماندگی مسلمانان

فهرست کتاب

گونه‌هایی از تعصب ملی در اروپا

گونه‌هایی از تعصب ملی در اروپا

نتیجه‌ی فروپاشی نظام دینی و تقویت و رشد مبالغه‌آمیز ملی‌گرایی، این بود که:

اروپا تبدیل به پایگاهی نظامی در مقابل تمام شرق شد و خط فاصلی بین غرب و شرق یا به عبارت دیگر بین اروپا و سایر قاره‌ها و سرزمین‌ها پدید آمد، نژاد آریایی و نژادهای دیگر بشری از هم جدا شدند و اعتقاد به این که هرآنچه در دورن این خط قرار دارد بر هر نسل و مردم، فرهنگ، تمدن، علم و ادبی که در ورای آن قرار دارد برتری دارد و این که نژاد آریایی برای حاکمیت و برتری آفریده شده و غیر آریایی برای تبعیت و پیروی کردن. آریایی پابرجا و ماندنی است و باید شکوفا شود و دومی باید بمیرد و از بین برود.س

این عیناً همان امری است که یونان و روم در عصر خود بدان اعتقاد داشتند؛ تنها خود را پاک و آراسته می‌پنداشتند و هرچیزی دیگر جز خود را بیگانه می‌شمردند، به ویژه هرچه را که در شرق دریای آتلانتیک بود، بربر می‌نامیدند. نتیجه‌ی این ملی‌گرایی و تعصب علیه هرآنچه از بیرون می‌آمد و به اجانب نسبت داده می‌شد، این بود که برخی مردمان اروپا به مسیحیت و مسیح‌بودن به سان یک امر عارضی وگذرا نگریستند و در صدد طرد و بیرون‌راندن آن از کشورهای‌شان و رهایی از دست آن برآمدند. موضوع فوق با این گفته‌ی دانشمند آلمانی، پروفسور اترنی، مطابقت دارد که می‌گوید:

«برای چه فرزندان ما تاریخ ملت‌های بیگانه را مطالعه می‌کنند و می‌خوانند و به چه منظور داستان‌های ابراهیم و اسحاق برایشان حکایت می‌شود؟ باید خدای‌مان نیز آلمانی باشد».

در آلمان تشکّلی فکری رشد کرد که از حضرت مسیح  ÷ به سبب بنی اسرائیل بودنش دوری می‌جستند و کسانی هم که مدام دوستداری وی بودند و او را گرامی می‌داشتند، تلاش می‌کردند که آریایی‌بودن وی را ثابت کنند، در آلمان گرایش احیا و زنده‌کردن خدایان مردمی قدیم که ملت آلمان در روزگاران گذشته آن‌ها را می‌پرستید، ظهور کرد.

روسیه نیز در بازآفرینی تعصب نژادی و میهن‌پرستی دست کمی از رقیب دیرینه‌ی خود، آلمان نداشت. در روسیه مردم معتقدند که تمام نوآوری‌های بزرگِ عصرِ جدید، ریشه در برتری روسیه دارد و برتری نهایتاً به آن‌ها باز می‌گردد.

پس لاوازیه[٢٨٩]، در مورد ترکیب مواد، قانون جدیدی را پایه‌گذاری نکرده است، بلکه او مدیون و مرهون‌کار دانشمند روسی، میشل لوموتسف است. یا ادیسون[٢٩٠] این که برق را اختراع کرد، جای برتری جستن برای وی نیست، چرا که شش سال قبل از او لووجین، دانشمند روسی، دست به چنین نوآوری زده بود، در همین راستا روزنامه‌ی پراوادا خبر می‌دهد که دانشمندان روسی به اختراع و ابداع تلگرف، قبل از مُرس[٢٩١] و به حرکت ماشین بخار قبل از استفان سن دست یافته‌اند، و مواردی دیگر از این قبیل چالش‌های تاریخی که همگی برگرفته از تعصب نژادی و بزرگنمایی روسیه است.

[٢٨٩]- آنتوان لوران دولاوازیه، کاشف و دانشمند شیمی، فیزیک و اقتصاددان فرانسوی، وی به سال ١٧٤٣ م زاده شد. لاوازیه از بنیانگذاران شیمی‌نوین است. او هوا را تجزیه کرد، عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن را شناخت و بدین‌سان گاز اکسیژن را کشف کرد و به ترکیب‌کردن هوا از عناصر اولیه‌ی آن موفق شد. این کشف لاوازیه دانش ترموشیمی را پایه گذاشت. لاوازیه در زمان انقلاب کبیر فرانسه به هواداری از رژیم مشروطه‌ی سلطنتی برخاست و به همین جهت به دست انقلابیون دستگیر شد و پس از محاکمه به سال ١٧٩٤ م باگیوتین اعدام شد. (د. ن.)

[٢٩٠]- فیزیک‌دان معروف امریکایی به سال ١٨٤٧ م زاده شد. وی برق و بسیاری از ابزارهای برقی را اختراع کرد. وی بود که نخستین فنوگراف را – که اساس آن را طرح کرده بود – اختراع کرد. ادیسون به سال ١٩٣١ م درگذشت. (د. ن.)

[٢٩١]- ساموئل فینلی بریزمرس، نقاش امریکایی و مخترع تلگراف الکترومغناطیسی، به سال ١٧٩١ زاده شد. در سال ١٣٨٥ م نخستین ایستگاه تلگراف را ساخت و الفبای مخصوصی را که هنوزهم به نا او «الفبای مرس» نامیده می‌شود برای مخابره ترتیب داد. وی در سال ١٨٤٤ م خط تلگراف واشنگتن بالتیمور را دایر کرد و نخستین پیامی که از آن دستگاه فرستاد این بود: «چنین بود خواست خدا». وی سرانجام به سال ١٨٧٢ م درگذشت. (د. ن.)