جهان در سایه عقب ماندگی مسلمانان

فهرست کتاب

تمدن جعلی و زندگی تجملی

تمدن جعلی و زندگی تجملی

زندگی توأم با رفاه و آسایش بر مدرم دو دولت ایران و روم سخت چیره شده بود؛ امواج سهمگین تمدن جعلی و زندگی پرزرق و برق آن‌ها را از پای درآورده بود و همگی تا گلو در آن غرق شده بودند؛ پادشاهان ایران و روم و امرای این دو دولت در غفلت عمیقی به سر می‌بردند؛ جز لذت و بهره‌گیری از دنیا آرزویی دیگر نداشتند، به خوشگذرانی و عیاشی ببدون حد و مرز روی آورده بودند و در استفاده از امکانات زندگی و ولخرجی‌ها از حد گذشته بودند.

خسرو پرویز ١٢ هزار زن، ٥٠ هزار اسب و تعداد بیشماری از امکانات رفاهی و قصرهای مجلل و مظاهر ثروت را در اختیار داشت، کاخ وی نمودگاری از شکوه و ثرت بود[١٣٩].

مکاریوس می‌گوید:

«در تاریخ نقل نشده که هیچ پادشاهی مانند خسروان ایران، عیاش و خوشگذران بوده باشد، از خاور دور گرفته تا خاور نزدیک از تمام شکورها هدایا و تحفه‌های گرانقیمت برای خسروان ایران فرستاده می‌شد [١٤٠]. زمانی که بر اثر فتوحات اسلامی از عراق بیرون رانده شدند، در خزانه‌های‌شان آن قر لباس، ظروف، وسایل قیمتی و نایاب کالاهای لوکس و قیمتی لوازم آرایشی و غیر به جای گذاشتند که قیمتش قابل برآورد و سنجش نبود».

عرب‌ها در پی فتح قبه‌هاییی پر از سبد یافتند که مهر و موم شده بودند، می‌گویند: ما گمان کردیم که خوراکی است، اما هنگامی که بازش کردیم، دیدیم ظروف طلا و نقره است[١٤١].

تاریخ‌نگاران عرب فرش بهارستان خسرو را که در فتح مداین به غنیمت درآمد، اینگونه توصیف کرده‌اند:

«فرش مزبور ٦٠×٦٠ متر بود؛ فروشی به مساحت یک جریب زمینه‌اش از طلا، تزییناتش با نگین، تصیر میوه‌ها با جواهر و برگ‌ها از حریر بود؛ آب طلا راه‌های تصویر مانند را نشان می‌داد و نگین‌ها به مثابه‌ی جویبارها بودند و در میانه‌ی آن بنایی شبیه صومعه بود؛ حواشی‌اش از حریر و شاخه‌های طلا، زمینه‌اش را به صورت زمینی مزروعی و سرسبز در ایام بهار درآورده بودند، آن‌ها از این فرش در ایام زمستان و فصل خزان هنگامی که از گل و سبزه خبری نبود، استفاده می‌کردند. هنگامی که می‌خواستند باده‌نوشی کنند، روی این فرش می‌آمدند؛ گویی در باغ سرسبز نشسته‌اند»[١٤٢].

این نمونه بیانگر میزان رفاه و آسایشی است که سرزمینِ ایران به آن رسیده بود.

شام نیز تحت سیطره‌ی روم چنین وضعیتی داشت.

دو تمدن ایران و روم مانند دو اسبی بودند که در عیاشی و امکانات خوشگذرانی با همدیگر رقابت داشتند؛ قیصرها و نمایندگان‌شان در شام به میزان وصف ناپذیری از رفاه و آسایش رسیده بودند، در بار، قصرها و محافل شرب و نوش مقدار زیادی از آلات رفاه و اسباب آسایش را در خود جای داده بود. حسان بن ثابت شاعر مخضرمی[١٤٣] حفل جبله بن أیهم غسانی را اینگونه وصف نموده است: پنج کنیزک آوازخوان رومی را دیدم که با لحن رومی با ابزار موسیقی رومی آواز می‌خواندند و پنج تای دیگر با لحن مردم حیره آواز می‌خواندند. این کنیزک‌ها را ؛یاس بن قبیصه به وی اهدا کرده بود، کنیزهای زیادی را از سرزمین مکه و اطرافش نیز به مجلس وی می‌فرستادند.

وقتی که جبلّه برای میگساری می‌نشست، مجلسش را با انواع گل‌های یاس، یاسمین و غیره تزیین می‌کردند و در تابستان و زمستان مشک و عنبر مخصوص آن فص را در سینی‌های طلایی می‌چرخاندند.

در تابستان وی و همراهانش لباس‌های تابستانی و در زمستان پوستین‌هایی از پوست گورخر و پلنگ می‌پوشیدند[١٤٤].

امرا، سرمایه‌داران، خاندان‌های اشراف و افراد طبقات متوسط اغلب در پی پیروی از عملکردِ شاهان بودند و می‌کوشیدند در لباس، خوراک، مجالس و آسایش‌شان از آن‌ها تقلید کنند و زندگی خویش را بر عادت و رسوم آن‌ها وفق می‌دادند، به همین دلیل سطح زندگی بسیار بالا رفته بود و تمدن‌شان سخت پیچیده شه بود، بسا اوقات تنها یک نفر هزینه‌ای را که مردم یک قریه را سیر می‌کرد و یا مردم یک قریه را می‌پوشاند، صرف لباس و خوراک خویش می‌نمود، باید هر انسانی شریف و دارای مقم، دست به چنین ولخرجی‌هایی می‌زد؛ در غیر این صورت حتماً ورد طعنه و کنایه قرار می‌گرفت و انگشت نمای عام و خاص می‌شد.

شعبی می‌گوید: مردم ایران به میزان اصل و نسب خویش در بین طایفه برای خود کلاه تدارک می‌دیدند، کسی که در شرف به حد اعلی می‌رسید، قیمت کلاهش صد هزار درهم بود، هرمز چون از این دسته بود، قیمت کلاهش که نگین از جواهر داشت صد هزار درهم بود [١٤٥]. کامل‌بودن شرف و بزرگی در جامعه‌ی آن‌ها منوط به متعلق بودن به یکی از خاندان‌های هفت‌گانه بود.

اُزاریه در زمان خسرو حکمران حیره بود، وی به نصف شرف رسیده بود و به همین جهت کلاهش نیز پنجاه هزار درهم قیمت داشت[١٤٦]. لباس‌هایی که رستم به تن داشت به ٧٠ هزار درهم فروخته شد و تنها کلاهش صد هزار درهم قیمت داشت[١٤٧].

مردم با این تمدن مرفه و عادات فاسد آن زندگی را به سر نموده بودند و به آن خوی کرده بودن، به گونه‌ای که طبیعت دوم‌شان قرار گرفته بود. بنابراین، برای آن‌ها مشکل بود که حتی در سخت‌ترین شرایط فقر و اضطرار لحظه‌ای هم که شده از این خوشگذرانی و عیاشی فاصله بگیرند و با زندگی ساده و طبیعی دمی بگذرانند، می‌گویند: هنگامی که یزدگرد آخرین پادشاه ایرانیان از مداین گریخت، با خود هزار آشپز، هزار خواننده، هراز مربی پلنگ و هزار مربی شاهین همراه نمود و هنوزهم این تعداد را کم می‌شمرد[١٤٨].

هرمزان پادشاه اهواز در خدمت حضرت عمر  س آب خواست؛ در لیوانی زبر و چوبی برایش آب آوردند، چون چشمش به لیوان افتاد، گفت: اگر از تشنگی بمیرم نمی‌توانم در چنین لیوانی آب بنوشم، دوباره در ظرفی که مرود پسندش بود برایش آب آوردند[١٤٩].

[١٣٩]- مکاریوس، شاهین، تاریخ ایران (چاپ ١٨٩٨)، ص ٩٠.

[١٤٠]- پیشین، ص ٢١١.

[١٤١]- طبری.

[١٤٢]- طبری، ج ٤، ص ١٧٨.

[١٤٣]- آن دسته از شاعران که هم اسلام و هم جاهلیت را درک کرده باشند، مخضرم نامیه می‌شوند (د.ن.)

[١٤٤]- رک: اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج ١، ص ٢.

[١٤٥]- طبری، ج ٤، ص ٦.

[١٤٦]- پیشین، ص ١١.

[١٤٧]- پیشین، ص ١٣٤.

[١٤٨]- رک: کریستین، آرتو، ایران در عهد ساسانیان، ص ٦٨١.

[١٤٩]- تاریخ طبری، ج ٤، ص ١٦١.