مسیحیت در قرن ششم میلادی
در طول تاریخ هیچگاه مسیحیت دارای چنان وضوح و شفافیتی نبود و در حل مشکلات انسان از چنان قدرتی برخوردار نبود که بتوانند مبنای تمدنی قرار گیرد و یا در پرتو آن دولتی شکل گیرد، البته بقایایی از اموزههای حضرت مسیح و نشانی از آیین سادهی توحیدی در آن دیده میشد، اما بولس[٢٣] با آمدن خود نور آن را از بین برد و آن را با خرافات جاهلیتی که از آن درآمده بود و شرکی که در آن به سر برده بود، درهم آمیخت. آنچه هم باقی مانده بود، کنستانتین از بین برد و نهایتاً مسیحیت به صورت معجونی از خرافات یونانی، شرک رومی، افلاطونی مصری و رهبانیت درآمد که تعالیم سادهی حضرت مسیح در کنار آن همانند قطرهای در دریا متلاشی شد.
مسیحیت به بافتهای خشک از باورها و سنتها تبدیل شد که نه روح را تغذیه میکرد و نه عقل و عاطفه را میشوراند و نه مشکلات زندگی را حل میکرد و نه هم راهگشا بود، و علی رغم آن به سبب پیرایههای تحریفگران و تأویلات جاهلان، بین انسان، علم و اندیشه حایل شد، و به مرور زمان تبدیل به آیین شرکی گردید.
مترجمِ قران به زبان انگلیسی آقای (SALE) در مورد مسیحیان قرن ششم میلادی میگوید: مسیحیان در پرستش پاپها و تصویرهای مسیح چنان مبالغه ورزیدند که در این مورد از کاتولیکهای امروز نیز جلوتر بودند[٢٤].
[٢٣]- بولس شاوُل اصالتاً یهودی بود و از سرسختترین دشمنان مسیحیان به شمار میرفت، بعد از ناپدیدشدن حضرت عیسی، وی ناگهان پیوستن خویش را به مسیحیت اعلام نمود و از این طریق عمیقترین تحریفات را در آیین مسیحیت ایجاد نمود. رک: حبنکة، حسن، کواشف زیوف. (مترجم).
[٢٤]- SALE'S TRANSLATION. P. ٦٢ (١٨٩٦)