پیش درآمد به قلم استاد دکتر محمد یوسف موسی
ارتباط آسمان با زمین جهت ادای رسالتی از جانب خدای یکتا در عظمت و مقامش به بندگان نیازمند به هدایت و ارشاد، رویدادی است از رویدادهای بزرگ و نقضی است در قوانین طبیعت که هیچگاه از مدار تعیینشدهاش منحرف نمیشود، مگر هنگام نیاز شدید و در راستای هدفی که خداوند وقار مقدر کرده باشد.
در این جهان هیچ حادثهای رخ نمیدهد، مگر این که تحقق و وجودش را سببی اقتضا کرده باشد و یا هدفی در پی آن دنبال شده باشد. ظهور اسلام یکی از بزرگترین حوادثی است که جهان شاهد آن بوده است و ناگزیر مستلزم اسباب و مقدماتی است از قبل آماده و دارای هدفی است که از آن انتظار میرود.
اکنون در صدد آن نیستیم که – هرچند به اختصار – از خاستگاهها و مقدماتی سخن بگوییم که پس از تهیشدن جهانِ شناخته شدهی آن روزگار از جامعهی نیک و آیین درست زمینه را برای پیدایی اسلام فراهم کرد، همینطور در صدد بیان هدفی که اسلام به خاطر آن آمد و پیامبر و مردان نخست این امت با جهاد و مبارزه جهت رسیدن به آن هدف قدعلم نمودند و جهان را مدتها سعادتمند کردند، نیستیم؛ زیرا این مطالب روشن است و سخنگفتن در این باب تکراری و در این مقدمه بنا به درخواست نویسندهی کتاب، دوست گرامیمان استاد بزرگوار سید ابوالحسن علی حسنی ندوی یکی از دعوتگران جهان اسلام و از علمای طراز اول عصر کنونی، افتخار تحریر آن را دارم، جایی برای مباحث فوق وجود ندارد.
حقیقت این است که این کتاب نیاز به مقدمهی هیچکس ندارد، زیرا خوانندگان چنان از این کتاب استقبال و تجلیل به عمل آوردند که در این ایام کتابی در باب اسلامشناسی به چنین مقبولیتی دست نیافته است، یقیناً این حالی از فروتنی و بزرگواری نویسندهی با ایمان است که این درخواست را از من میکند، من شهادت میدهم هنگامی که چاپ اول کتاب به بازار آمد، در مدت کمتر از یک روز کتاب را خواندم و شدیداً شیفتهی آن شدم، تا آنجا که پس از مطالعهی کتاب در پایان نسخهای که در پیش رویم بود نوشتم: «خواندن این کتاب بر هر مسلمانی که جهت بازگشت عظمت اسلام فعالیت میکند، فرض است».
تا آن زمان هنوز با نویسنده آشنا نشده بودم، هنگامی که از نزدیک موفق به دیدارش شدم و چندین بار با وی به گفتگو پرداختم، فهمیدم که چرا و چگونه به کتابش علاقمند شدهام. دریافتم که علاوه بر فراگیرندگی مباحث کتاب و جستجوی حق علت چیزی دیگر است و آن شناخت واقعی نویسنده از اسلام، تطبیق اسلام در زندگی خویش و اخلاص در دعوت صحیح به اسلام است.
آنچه را ما همه با حسرت عمیق و درد و اندوه فراوان احساس میکنیم، دوست دانشمندمان استاد ندوی نیز بدان پی برده است، و آن این که دولتهای اسلامی پذیرفتهاند که باید همیشه در آخر کاروان حرکت کنند و دنبالهرو غرب باشند، جهتگیریشان در راستای جهتگیری غرب باشد و ارزشها و معیارهای خاصی را که غربیان تأیید میکنند، بپذیرند.
نتیجهی این حرکت بود که عرب و مسلمانان عموماً اعتمادش را به خویشتن، نژاد، دین، معیارها و ارزشهای والایی که اجداد و پدرانش مورد توجه قرار میدادند و دارای جایگاه خاصی در نظر آنها بود، از دست بدهد و در واقع این است دردی که باید درمانش کنیم و تمام مشکلاتمان که باید از ژرفنای دین تاریخ ومیراث روحی و عقلی ابدیمان دنبال راه حل مناسب آن باشیم، اینجا نهفته است. نویسندهی کتاب «ما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» این نکته را مورد توجه قرار داده و از هیچ کوششی دریغ نورزیده است.
یقیناً امروز مشکل جهان اسلام نبودِ دعوتگران اسلامی در جوامع غیر مسلمان و یا نبودِ تازه مسلمانان نیست، بلکه مشکل اساسی انصراف مسلمانان از اسلام و به جای شرق پرداختن به غرب و پذیرفتنِ فرهنگ، اصول و معیارهایی که غربیها در سنجش امور خویش آنها را مورد توجه قرار میدهند، میباشد. بدین جهت است که ما صرفاً از لحاظ نام، ولادت و موقعیت جغرافیایی مسلمان هستیم و عملاً از اسلام روی برتافتهایم، به گونهای که در قوانین و آداب و رسوممان که خود را بدانها پایبند میدانیم، از اسلام خبری نیست. در این مورد نیازی نیست به ذکر نمونههایی که همیشه در زندگیمان به خصوص در بین دولتمردان و نمایندگان کشورهای اسلامی در شرق و غرب و کسانی که با توجه به مقامهای دینی خود در مصر و دیگر کشورها باید الگو باشند، بپردازیم.
خداوند متعال با اسلام پیامهای خود را به جهانیان به پایان رساند. بنابراین، نباید منتظر بود تا با ارتباط جدیدی از آسمان به زمین، آلودگیهای فراگیر زمین اعم از شرک و گمراهی فساد و بیبند و باری زدوده شود و یا این که بعد از رسول اسلام پیامبری دیگر با پیامی جدید جهت درآوردن جهان از تاریکیها به سوی نور مبعوث شود و یا قرآنی جدید به خاطر هدایت انسانیت سرگردان، به سوی سعادت و هدایت نازل شود؛ اما خداوند متعالِ بخشنده و مهربان به برکت اسلام کتابی در بین ما گذاشت که هرکس از آن پیروی کند هرگز گمراه نمیشود و شریعتی در اختیار ما گذاشت که هرکس بدان عمل کند، هیچگاه نگونبخت نمیشود.
آنچه ما باید انجامش دهیم تاهم خودمان و هم تمام جهان را از جاهلیتی که از همه جوانب ما را به کام خود فرو برده است بیرون آوریم، بازگشت اعتماد و باور به دینمان است، به گونهای که در شالودهی زندگیمان دین اساس باشد، تا زمانی که ما خود نخست به این دین کاملاً اعتقاد پیدا نکردهایم، جایز نیست که دیگران را به پذیرفتن آن فرا خوانیم و این اعتقاد جز با ارائهی الگوی پاک و مصالح به مردم تحقق نخواهد یافت.
نکتهای که از طریق ارتباط با اروپا لمس کردهایم، این است که جهان شکست مسلمانان را در عرصههای سیاسی و اقتصادی بزرگترین دلیل بر عدم شایستگی اسلام جهت رهبری مسلمانان و کل جهان میداند، اما آنان کور خواندهاند، زیرا همین جهان مسیحیت زمانی که مسلمانان از نظر عقیده و عمل به معنای واقعی مسلمان بودند و با دیدن پیروزیهای چشمگیر و بینظیر مسلمانان بنیان مسیحیت به لرزه درآمد، آن وقت صادقانه اظهار داشتند که اگر خدا جز بندگان برگزیدهاش را یاری نمیکند، پیروزی مسلمانان دلیلی است قطعی بر صداقت و حقانیتشان[٥].
این که ما میگوییم: نیروهای پاک و نیکسیرت در تبلیغ و ترویج اسلام چه تأثیر ژرفی دارند، سخنی نیست که مستند به دلایل و شواهد درست تاریخی نباشد، بلکه نویسندهی کتاب الدعوة إلی الإسلام میگوید:
«چنین به نظر میآید که اخلاق صلاح الدین و زندگی سراسر حماسه و قهرمانی وی، در اذهان مسیحیانِ زمانش آثار سحرآمیزی بر جای گذاشته است، تا آنجا که شماری از دلاوران و جنگجویان مسیحی به قدری شیفتهی وی شدند که از آیین مسیحیت دست کشیدند، قومشان را ترک کردند و به مسلمانان پیوستند، همین وضعیت بود زمانی که یکی از نظامیان انگلیسی به نام «روبرت اف سانت البانس» Robert of st Albans در سال ١١٨٥ م مسیحیت را رها کرد و به اسلام پیوست و سپس با یکی از نوههای صلاح الدین ازدواج کرد، دوس ال بعد صلاح الدین به فلسطین حمله کرد و سپاه مسیحیت را به فجیعترین شکل در واقعهی حطین شکست داد، پادشاه بیت المقدس «جوی» gvy در بین اسیران بود، در شب نبرد شش تن از گارد پادشاه، وی را رها کردند و با ارادهی خویش به سوی سپاه صلاح الدین گریختند»[٦].
این یکی از شواهد بیشمار و فراوانی است که کتابهای قدیم و جدید از آن آکنده است، از این رویدادهاست که به تأثیر الگوهای پاک در دلها و حتی در دلهای غیر مسلمانانی که ما آنان را دشمن و خصم خویش میدانیم، پی میبریم و یکی از عوامل مهم و مؤثر در فتوحات اسلامی را که سبب موفقیتهای چشمگیر در مبارزات مسلمانان بود، درک میکنیم.
امروز اسلام تنها با آن چیزی سامان میگیرد که دیروز سبب اصلاح وی شد: نخست ایمان ایمانی که در ریشههای قلب مؤمن جای گیرد، سپس لذت فداکاری در راه اسلام با عزیزترین داراییها اعم از جان و مال افتخار به اصول و مبانی و آداب مناسب جهت بیداری و سعادت جهان دعوت مستمر با عمل صالح و الگوهای نستوه، نپذیرفتن دستوری جز دستور اسلام و نهایتاً تحکیم اسلام در تمام جوانب زندگی.
اگر میخواهیم دوباره جایگاه خویش را در رهبری بشریت به دست آوریم، بر ماست که اعتقادمان را چنان تعمیق و ریشهدار کنیم که تأثیرش در گفتار و کردار ما روشن گردد، چنانچه شاعر اسلام دکتر محمد اقبال اعتقاد دارد که مسلمان آفریده نشده است تا هماهنگ با جریان اب شنا کند، و با کاروان بشری همگام باشد، به هر سویی که کاروان روی آورد او نیز در همان جهت حرکت کند، بلکه مسلمان آفریده شده تا جهان جامعه و تمدن را جهت دهد، نظر خویش را بر بشریت تحمیل و ارادهاش را به وی دیکته کند، زیرا مسلمان دارای رسالت، علم و یقین است و نسبت به جهان و حرکت و جهتگیری آن مسؤولیت دارد. بنابراین، مسلمان در مقام تقلید و پیروی نیست، بلکه مقام امامت و رهبری ارشاد و راهنمایی و امر ونهی از آن اوست. هرگاه زمان با وی بستیزد و یا جامعه از وی روی برتابد و به انحراف گراید، برای مسلمان شایسته نیست که تسلیم شود و دست روی دست بگذارد و با زمان از در مسالمت درآید، بلکه باید بر جامعه بشورد و به مبارزه به پا خیزد[٧] و چنان به پیکار و ستیزش ادامه دهد، تا خداوند یکتا خودش داوری کند. تسلیمشدن، سستی به خود راهدادن در برابر اوضاع و شرایط سخت و دشوار و تقدیر و سرنوشت را بهانه قرار دادن، درخور انسانی ضعیف و فرومایه است، نه مؤمن نیرومند که خود قضا و قدر غالب و برگشتناپذیر خدای یکتاست[٨].
در آغاز گفتیم که این کتاب و نویسندهی ان از هرگونه معرفی بینیاز هستند؛ امام پس از این همه سخن که حس میکنم مقدمهی کتاب مقداری به درازا کشید، چه میخواهم بگویم؟! خدا میداند که من کتابی متعلق به گذشته و حال سراغ ندارم که مثل این کتاب حاوی خیر باشد و اینگونه ما را به امراض و دردهایمان آشنا گرداند – کاری که این کتاب از عهدهاش برآمده است – و نه هم نویسندهای که اینگونه به روح اسلام دست یافته باشد و در دعوت به اسلام این چنین خالص و مخلص باشد و تمام تلاشش را در این مسیر به کار گیرد، مانند نویسندهی این کتاب ندیدهام.
بنابراین، بر ماست که از این کتاب و ابزارهایی که نویسنده جهت رسیدن به نهضت مورد نظر و کرامت و عزت در دنیا و آخرت پیشنهاد میکند، بهرهی کامل بگیریم.
این مهم نیز تحقق نمییابد، مگر این که شرایط، روشها و اهداف تربیتیمان را تغییر دهیم و تربیت نسل جدید را بر اصول صحیح اسلامی دنبال کنیم و نهضت جهان اسلام را جهت رسیدن به جایگاه شایستهی آن در جهان و دستیافتن به تجهیزات لازم در این مسیر از اهداف تعلیم و تربیت قرار دهیم.
اگر خواست الهی باشد و امت اسلام از خواب غفلت بیدار شود، و به خود آید و این مهم عملی شود، شاگردان امروز برمردان آینده خواهند شد؛ افرادی که اگر امر امت به آنان واگذار شود، به بهترین شیوه انجام وظیفه خواهند کرد و افرادی شجاع و امانتدار نسبت به دین و امتشان خواهند بود که جز بازگشت عظمت اسلام و مسلمانان اندیشهای دیگر ندارند. ساز و کارها و ابزارهای مفید جهت رسیدن به اهداف والای تعلیم و تربیت زیاد و مشهورند. بهتر است این مطلب را با گوشهای از سخنان خود استاد ندوی به پایان رسانیم که میگوید: قرآن و سیرت محمد رسول الله ص دو نیروی بزرگ هستند که میتوانند در جهان اسلام آتش حماسه و ایمان را برافروزند و در هر زمان انقلابی بزرگ علیه جاهلیت پدید آورند و از امت سازشکار و خوابیده، امتی جوان، برافروخته از حماسه و غیرت، خشمگین از جاهلیت و غضبناک از نظامهای پوشالی به وجود آورد.
امروز در اساسی جهان اسلام دلبستن به زندگی دنیا، آرمیدن در سایهی اوضاع فاسد و اسراف بیش از حد در زندگی است، نه فسادی وی را پریشان میکند و نه انحرافی او را به حرکت درمیآورد و نه منکری برانگیختهاش میکند. جز مسئلهی خوراک و پوشاک چیزی دیگر برایش اهمیت ندارد.
بدیهی است که تأثیر قرآن و سیرت نبوی اگر به دل راه یابند، نبردی بین ایمان و نفاق، یقین و شک، منافع زودگذر دنیا و آخرت، و بین آسایش جسم و تن و زندگی قهرمانانه و مرگ با شهادت، آغاز میشود. این نبرد را هر پیامبری در زمان خویش به وجود آورده است، و یقیناً جهان نیز به شیوهای دیگر اصلاح نخواهد شد، اگر چنین شود، در هر گوشهای از کرانههای جهان اسلام و در هر خانوادهای مسلمان افرادی این چنین به پا خواهند خاست:
﴿فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣ وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤﴾ [الکهف: ١٣- ١٤].
«جوانانی بودند که به پوردگارشان ایمان داشتند و ما بر [یقین و] هدایتشان افزودیم، ما دلهایشان را استوار ساختیم، آنگاه که به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است، ما هرگز غیر از او معبودی را نخواهیم پرستید. [اگر چنین بگوییم و کسی را جز او معبود بدانیم] در این صورت سخنی [گزاف و] دور از حق گفتهایم».
آن وقت است که بوی عطرآگین بهشت به مشام خواهد رسید و نسیمهای قرن اول، وزیدن خواهد گرفت و در دامن اسلام جهانی تازیه که با جهان قدیم هیچ شباهتی ندارد زاده خواهد شد.
با جملات فوق که از کتاب مورد بحثمان برگرفتهایم، پی میبریم چه روح بزرگی این کتاب را بر مؤلف دیکته نموده است. خداوند متعال با آثار وی همه را بهرهمند گرداند.
جزاه الله عن الإسلام وأمته خير الجزاء.
محمد یوسف موسی
[٥]- در این باب رک: ارنولد، توماس، الدعوة إلی الإسلام، ترجمه (به عربی) حسن ابراهیم و دیگران، ص ٧.
[٦]- منبع پیشین، صص ٨٢ – ٨٣.
[٧]-
حدیث کمنظران است تو با زمانه بساز
زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز
[٨]- برگرفته از: ندوی، شاعر اسلام دکتر محمد اقبال، صص ٦٦ – ٦٨.