جهان در سایه عقب ماندگی مسلمانان

فهرست کتاب

بی‌اعتنایی به زندگی و شجاعت بی‌نظیر

بی‌اعتنایی به زندگی و شجاعت بی‌نظیر

ایمان به آخرت در قلوب مسلمانان شجاعتی بی‌نظیر، اشتیاقی شگفت به بهشت و بی‌اعتنایی بی‌سابقه به زندگی[١٦٦] ایجاد نمود. آخرت جلو دیدگان‌شان مجسم و بهشت با تمام نعمت‌هایش برایشان نمایان شد و آنان همانند کبوتری نامه‌بر که اطرافش را نمی‌نگرد، به سوی آن پر گشودند.

در نبرد احد انس بن نضر جلو آمد، مسلمانان شکست خورده بودند، سعد بن معاذ با وی روبرو شد. خطاب به سعد گفت: ای سعد! قسم به پروردگار کعبه که بهشت آنجاست، من بوی بهشت را از طرف کوه احد حس می‌کنم. انس بن مالک می‌گوید: بعد از جنگ هشتا و چند ضربه‌ی شمشیر و اثر سرنیزه بر بدنش دیدیم، مشرکان وی را کشته و مثله نموده بودند، جز خواهرش که از طریق بندهای انگشتانش او را شناخت، کسی دیگر نتوانست او را بشناسد[١٦٧].

در جنگ بدر پیامبر  ص فرمود: به سوی بهشتی بشتابد که پهنای آن به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است.

عمیر بن حمام انصاری  س گفت: ای پیامبر! بهشتی که پهنای آن به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است؟

پیامبر  ص فرمود: آری، عمیر گفت: بَه بَه!

پیامبر  ص فرمود: بَه بَه برای چه؟ عمیر گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هدفی دیگر نداشتم، جز این که آرزو دارم بهشت نصیبم شود، پیامبر فرمود: تو از اهل بهشتی.

عمیر مقداری خرما از جیبش درآورده بود و داشت می‌خورد، ناگهان گفت: اگر بنا باشد تا زمانی که خرماها را می‌خورم، زنده بمانم، پس این حیاتی است طولانی. بی‌درنگ خرماها را دور انداخت و به سپاه دشمن حمله برد و جنگید تا این که به شهادت رسید[١٦٨].

ابوبکر بن ابی موسی اشعری می‌گوید: من از پدرم ابوموسی اشعری در هنگام رویارویی با دشمن شنیدم که می‌گفت: پیامبر خدا  ص فرمود: درهای بهشت زیر سایه‌ی شمشیرهاست. مردی ژنده پوش بلند شد و گفت: ای ابوموسی! تو خودت از پیامبر چنین سخنی را شنیدی؟ ابوموسی گفت: آری.

آن مرد نزد همراهانش رفت و گفت: سلام بر شما باد! نیام شمشیرش را شکست و دور انداخت، سپس به صف دشمن یورش برد و جنگید تا این که سرانجام به شهادت رسید[١٦٩].

عمرو بن جموح شدیداً از پایش می‌لنگید. دارای چهار فرزند جوان بود که همواره در غزوه‌ها در رکاب رسول خدا  ص بودند، زمانی که پیامبر  ص خواست به جنگ احد برود، عمرو نیز تصمیم گرفت در رکاب رسول خدا  ص در جنگ شرکت نماید، فرزندانش به وی گفتند: خداوند تو را معذور شمرده و جهاد را بر تو فرض نکرده است، بهتر است که تو در خانه بمانی، ما به جای تو جهاد می‌کنیم.

عمرو بن جموح خودش را به پیامبر رساند و گفت: ای رسول خدا  ص! فرزندانم مرا نمی‌گذارند تا در رکابت جهاد کنم. من آرزو دارم که شهید شوم و با این پای لنگم در بهشت قدم بزنم، پیامبر به وی گفت: البته خداوند جهاد را بر تو فرض نکرده است. به فرزندانش نیز گفت: او را بگذارید، شاید خداوند شهادت را نصیبش کند، عمرو با رسول خدا  ص در جنگ شرکت نمود و در جنگ احد به شهادت رسید[١٧٠].

شداد بن الهاد می‌گوید: یک اعرابی خدمت رسول خدا  ص آمد، به وی ایمان آورد و به اطاعت پرداخت، سپس گفت: با تو هجرت می‌کنم، پیامبر بعضی از یارانش را در باره‌ی وی سفارش کرد.

غزوه‌ی خیبر پیش آمد، رسول خدا  ص غنایم به دست‌آمده را بین یارانش تقسیم نمود، سهم آن اعرابی را به دست برخی از یاران داد، اعرابی داشت گوسفندان آن‌ها را می‌چرانید. چون اعرابی آمد، آن‌ها سهمش را به وی دادند. او گفت: این چیست؟ گفتند: سهمی است که رسول خدا  ص برایت درنظر گرفته است. او اموال را برداشت و خدمت رسول خدا  ص آمد و گفت: ای رسول خدا! این چیست؟ پیامبر فرمود: سهمی بود که برایت درنظر گرفته بودم، اعرابی گفت: برای این منظور از تو اطاعت نکرده‌ام، بلکه صرفاً به خاطر این که به این جای بدنم (به گلویش اشاره نمود) تیری اصابت کند و بمیرم، سپس به بهشت روم، اطاعتت را پذیرفته‌ام.

پیامبر فرمود: اگر با خدا صادق باشی، خداوند تو را تأیید خواهد کرد. سپس به چنگ دشمن رفتند، بعد از جنگ جسد اعرابی را در حضور پیامبر آوردند، حضرت فرمود: این همان اعرابی است؟ گفتند: آری، فرمود: با خدا صادق بود، خداوند نیز تصدیقش کرد[١٧١].

[١٦٦]- لازم به یادآوری است که این بی‌اعتنایی به زندگی به معنی متبادرِ آن که مسؤولیت گریزی و نپرداختن به وظایف زیستن و عدم کوشش برای ساختن زندگی را می‌رساند، نیست؛ بلکه مقصود نویسنده از بی‌اعتنایی [یا استهانت که در متن اصلی آمده] وابسته نشدن به زندگی که لازمه‌ی شجاعت است، دلبستگی به دنیا و ترجیح زندگی ذلت‌بار بر مرگ شرافتمندانه است. پیداست که هر انسان آزاده‌ای باید چنین باشد. دوران شکوفایی تاریخ اسلام نشان می‌دهد که مسلمانان از لحظه‌های زندگی چگونه برای ساختن تمدن و دگرگون‌کردن جهان بهره برده‌اند و طرحی بزرگ در تاریخ بشر افکنده‌اند. (د. ن.)

[١٦٧]- متفق علیه.

[١٦٨]- روایت مسلم.

[١٦٩]- روایت مسلم.

[١٧٠]- زاد المعاد، ج٣، ص ١٣٥.

[١٧١]- زاد المعاد، ج ٣، ص ١٩٠.