معاصران عثمانیان در شرق
در دورهی عثمانیان دو دولت قدرتمند در شرق وجود داشت:
١- دولت مغولی که بنیانگذارِ آن بابر تیموری (٩٣٣ هـ ١٥٢٦ م) بود و با سلطان سلیم اول معاصر بود، بر اریکهی قدرت این دولت بزرگترین فرمانروایان مسلمان از نظر شوکت و ابهت قدرت نظامی و وسعت قلمرو یکی بعد از دیگری نشستند که مهمترینشان اورنگ زیب بود، او آخرین فرمانروای تیموری و قدرتمندترین آنها بود، وی از نظر فتوحات گستردهترین قلمرو را داشت و از نظر دیانت متدینترین و از نظر شناخت از کتاب و سنت آگاهترینشان بود، بیش از نود سال عمر کرد و پنجاه سال بر اریکهی قدرت بود، وی در سال ١١١٨ هـ یعنی در آغاز قرن هیجدهم میلادی چشم از جهان فرو بست. این قرن در تاریخ اروپا دارای اهمیت خاصی بود، متأسفانه سلطان اورنگ زیب و هیچکدام از گذشتگانش هیچ ارتباطی با آنچه در اروپا میگذشت و رویدادهای مهمی که در حال انجام بود و عوامل پیشرفت و ترقیای که در قلب اروپا موج میزد، نداشتند.
آنان به تجار، پزشکان و سفیران دولتهای اروپایی که آنهم به ندرت گذرشان بر این سرزمین دوردست میافتاد، با دیدی تحقیرآمیز مینگریستند.
٢- دولت صفوی در ایران که دولتی پشیرفته و متمدن بود، اما با توجه به اعتقادات مذهبی خاصی که داشت، اغلب یا بر دولتهای عثمانی میشورید و یا به دفاع از خویش میپرداخت.
این دو دولت هموراه در سرزمین خویش محصور بودند و حتی از آنچه در خاور نزدیک اتفاق میافتاد بیخبر بودند، چه رسد به آنچه در غرب در حال انجام بود، از آنچه در کشورهای اسلامی روی میداد نیز بیخبر بودند، چه رسد به آنچه در کشورهای بیگانه رخ میداد.
اما این که این دو دولت باهم توافق و ائتلاف کنند، امری بود که اصلاً در ذهن احدی خطور نمیکرد؛ گویا سرشتِ دولتهای شرقی و حکومتهای موروثی و خاندانی چنین است و نسل اندر نسل، یکدیگر را بدان سفارش کردهاند، همینطور تحقیق و بررسی وضعیت علمی و نظامی اروپا و استفاده از صنایع خارجی در آن زمان به ذهن کسی خطور نمیکرد.