نظریهای داروین و تأثیر آن بر افکار و تمدن
نظریهای که در قرن نوزدهم در بارهی سیر تکامل انسان ظهور یافت و انسان را حیوانی تکامل یافته نسبت به حیوانات دیگر معرفی کرد، اروپاییان را در دیدگاهشان نسبت به مسایل انسان تقویت کرد و بر مشکل افزود. در این نظریه انسان مراحل مختلف حرکت نوعی خویش را پشت سر گذاشته است؛ از یک حیوان تک سلولی (Amoeba) به میمون و از میمون به ا نسان، تا این که به کمال نوعی خود رسیده است. پیشوا و قهرمانان این نظریه داروین[٢٨٤] است؛ کسی که کتابش اصل انواع (Origin of Species) در سال ١٨٩٥ م انتشار یافت و به زودی سخن روز مجالس و مجامع قرار گرفت. این نظریه توجه جدیدی بود که در مسایل بشری و زیرمجموعهی آن سابقه نداشت؛ سیر تفکر را واژگون کرد و نظر و توجه انسان را در مورد خودش و سرگذشتش از انسانیت به سمت حیوانیت برگرداند. این نظریه انسان را وا میدارد که معتقد شود، در حرکت این هستی عنایت الهی وجود ندارد و در این آفرینش هیچ علتی جز قوانین طبیعی نیست و ارتقای موجودات از مراتب زندگی اولیه به مراتب عالیه، یک عمل فطری تدریجی و عاری از عقل و حکمت است. انسان و سایر حیوانات در اثر آفرینش ذاتی صانع و حکیم به وجود نیامدهاند، بلکه نتیجهی قانن طبیعی بوده است که در اثر تنازع بقا و قانون انتخاب اصلح که در آفرینش حاکم است، منجر به وجود انسان ناطق و دارای اراده شده است، ناگفته پیداست که تناقض این نظریه با عقل و دین در مبادی، غایات و نتایج فکری و اخلاقی و آثار عملی کاملاً روشن است و اساساً این فرضیه آیین جدید بود که آیین قدیم را از ریشه و اسا منهدم میکرد و جایگزین آن میگرداند. با پیدایش این افکار جدید اگر روحانیون آشفته شوند و باری نظریهی داروین حسابی خاص بازکنند و از سرانجام دین در اوپا بیمناک شوند، تعجبی ندارد.
استاد جود (Jood) در کتابش مینویسد:
«در حال حاضر بسیار برای ما سخت است که حیرت و تجب اجداد خویش را در موقع انتشار کتاب اصل انواع و نتایجی که دربر داشت، درک کنیم؛ هنگامی که داروین ثابت کرد یا این که گمان میکرد ثابت کرده است که عمل تکامل حیات بر روی این سیارهی زمین همیشه و به طور مستمر و متوالی از زمان پیدایش آمیب (Amoeba) و ستارهی دریایی (Jelly fish) از شکلهای اولیه تا شکلهای تکامل یافته که برترین و بالاترین اشکال زندگی هستند، این پیشرفت و تکامل از آمیب تاز مان ما انسانها پیوسته و لاینقطع ادامه داشته است. برعکس، کسانی که در عصر ویکتوریا[٢٨٥] زندگی میکردند، پذیرفته بودند که انسان نوع مستقلی است و معتقد بودند که انسان فرشتهای است از مقام خود فرود آمده است، ولی زمانی که در مقابل تفکر داروین قرار گرفتند که میگفت: انسان چیزی جز میمونی که ترقی کرده، نبوده است مردمان عصر ویکتوریا نتوانستند تحمل کنند که انسان به جای این که فرشتهی منزل باشد، این نظریه (نظریهی داروین) برایشان خوشایند نبود، از این رو تلاش کردند انسان را از توهینی که براساس این عقیده به وی نموده بودند نجات دهند و به این منظور پیشنهاداتی مطرح کردند»[٢٨٦].
[٢٨٤]- چالرز رابرت داروین، طبیعدان و بیولوژیست معروف انگلیسی به سال ١٨٠٩ م زاده شد. نظریات وی در کتاب معروف اصل انواع و دیگر کتابها آمده است. طبق دیدگاه داروین تمام موجودات هستی نخست شکل و وضعیت دیگری داشتهاند و به مرور زمان تکامل یافتهاند و به شکل و وضعیت فعلی رسیدهاند، وی به سال ١٨٨٢ م درگذشت. (د.ن.)
[٢٨٥]- ملکهی معروف انگلستان، به سال ١٨١٩ م زاده شد. از سال ١٨٣٧ تا هنگام مرگ ملکهی انگلستان بود، وی با پسر عموی خود، پرنس آلبرت ازدواج کرد. وصلت او موجب اتحاد خاندان انگلیس با روسیه، آلمان، یونان، دانمارک و رومانی شد. وی از جنگ کریمه پشتیابین کرد و چون شوهرش مرد مدت سه سال در انزوا به سر برد و سپس از انزوا خارج شد، دوران سلطنت او یکی از طولانیترین و بهترین ادوار حیات سیاسی و اجتماعی انگلستان به شمار میرود.
[٢٨٦]- Guide to modern wickedness, pp.٢٣٥ - ٣٦