شگفتیهایی از اطاعت و فرمانبرداری
اطاعت و فرمانبرداری همواره نتیجهی عشق و محبت بوده است، از آنجایی که اصحاب از صمیم دل به وی عشق میورزیدند، با تمام قدرت و توان نیز ازاو اطاعت مینمودند، بهترین نمونهی این عشق و اطاعت را میتوان از سخنان سعد بن معاذ قبل از جنگ بدر از جانب خود و انصار دریافت:
«من از جانب انصار سخن میگویم و از جانب آنها هم پاسخ میدهم: هرجا دوست داری سفر کن، رشتهی هرکس را که میواهی برقرار کن و رشتهی هرکس را که میخواهی قطع کن، از اموالمان آنچه میخواهی بردار و آنچه میخواهی برای خودمان بگذار. سوگند به خدا! آنچه را برداری برا ما محبوبتر است از آنچه برجای گذاری. هرچه تو دستور دهی ما تابع دستور تو هستیم، سوگند به خدا! اگر به سفر ادامه دهی تا به «برک غمدان» برسی ما در رکاب تو خواهیم بود و اگر از ما بخواهی که به دریا برویم در رکاب تو در آن فرو خواهیم رفت»[١٩٠].
از نمونههای اطاعت شدیدشان از رسول خدا ص این بود که پیامبر مردم مدینه را از سخنگفتن با سه نفری که از جنگ تبوک [١٩١] بازمانده بود، نهی فرمود. مردم مدینه نیز از پیامبر اطاعت نمودند، مدینه برای آن سه نفر تبدیل به شهر مردگان شده بود که هیچ صدایی در آن به گوش نمیرسید. کعب میگوید: از بین کسانی که از غوزهی تبوک بازمانده بود؛ پیامبر مردم را صرفاً از سخنگفتن با ما سه نفر منع نموده بود، وی میگوید: مردم از ما دوری جستند، و یا بنابر روایتی: مردم با ما چنان تغییر روش دادند که زمین برای ما ناآشنا گردید. گویا این آن منطقهای نبود که تا به حال آن را میشناختیم، ادامه میدهد: چون جفای مسلمانان بر من به طول انجامید، به منزل پسر عمویم ابوقتاده که خیلی دوستش داشتم رفتم و از دیوارش پریدم. به او سلام گفتم: قسم به خدا! جواب سلامم را نداد، به او گفتم: ای ابوقتاده! تو را به خدا سوگند! آیا نمیدانی که من خدا و رسول را دوست دارم؟ او جوابی نداد، دوباره قسمش دادم، بازهم جواب نداد، بار سوم او را سوگند دادم، گفت: «الله ورسوله اعلم» اشک از چشمانم سرازیر شد و بازگشتم و از دیوار پریدم و رفتم[١٩٢].
آنچه شدت اطاعت کعب را میرساند، این که وی در عین حالی که مورد سرزنش و جفای مسلمانان قرار داشت، قاصد رسول خدا ص پیام حضرت را مبنی بر این که از زنت فاصله بگیر، به او میرساند، او میگوید: ایا طلاق بدهم یا دستور دیگری است؟ قاصد میگوید: فعلاً از زنت فاصله بگیر و با وی مقاربت نکن.
کعب به زنش میگوید: به خانوادهات بپیوند، تا ببینم خدا و رسول چگونه قضاوت میکنند؟[١٩٣].
این موضوع نشانهی وی نسبت به پیامبر خدا و ترجیح حضرت بر دیگران بود که فرمانروای غسّان نسبت به وی اظهار محبت میکند و از کعب میخواهد که به وی بپیوندند.
در شرایط جفا و سرزنش این آزمایش بزرگی بود، اما کعب به شدت تمام تمایل فرمانروای غسان را رد میکند، کعب میگوید: داشتم در بازار مدینه راه میرفتم که یکی از قبطیهای شام که جهت فروش کالایش به مدینه آمده بود، داشت سراغ مرا میگرفت و میگفت: چه کسی مرا به کعب بن مالک راهنمایی میکند؟ مردم به من اشاره کردند، او نزد من آمد و نامهی از پادشاه غسان به من داد. نامه را خواندم، در آن چنین آمده بود:
اما بعد، به ما خبر رسدیه است که دوستت (محمد ص) بر تو جفا نموده است، خداوند تو را در سرای ذلت و زبونی نگذاشته است، به ما پیوند تا تو را یاری کنیم، کعب میگوید: هنگامی که نامه را خواندم با خودم گفتم: این هم مصیبتی است، سپس به سوی تنور حرکت کردم و نامه را در آن سوزاندم[١٩٤].
از جمله انواع شگفتانگیز اطاعت و سرعت فرمانبرداری موضوع نزول تحریم شراب بود، ابوبریده از پدرش روایت میکند: ما در محفل بادهنوشی نشسته بودیم و شراب هنوز تحریم نشده بود، من برخاستم تا خدمت رسول خدا ص سلامی عرض کنم، متوجه شدم که آیهی تحریم شراب نازل شده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾ [المائدة: ٩٠-٩١] تا آنجا که خداوند میفرماید: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾.
من نزد یارانم آمدم و آیه را تا اینجا بر آنها تلاوت کردم. ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾.
بعضی از حاضران جام شراب را در دست داشتند، مقداری نوشیده و مقداری هم باقی مانده بود، همه گفتند: «اِنْتَهَيْنَا رَبَّنَا، انْتَهَيْنَا رَبَّنَا»[١٩٥] «پروردگارا! باز آمدیم، پروردگارا! باز آمدیم».
یکی دیگر از انواع شگفتانگیز و شگرف اطاعت از رسول و ترجیح وی بر خاندان و عشیره، ماجرایی است که از عبدالله بن عبدالله بن اُبّی نقل شده است؛ ابن جریر از ابن زید ورایت میکند: پیامبر خدا ص عبدالله بن عبدالله بن اُبّی را فرا خواند و به وی گفت: نمیبینی پدرت چه میگوید؟ عبدالله گفت: پدر و مادرم فدایت باد! چه میگوید؟ پیامبر فرمود: پدرت میگوید: هرگاه به مدینه بازگشتیم انسانهای عزیز، افراد ذلیل را [از شهر] بیرون خواهند کرد. عبدالله گفت: ای رسول خدا! سوگند به خدا! راست گفته است. تو عزیز هستی و او ذلیل است. سوگند به خدا! چون به مدینه برسم – و اهل یثرب میدانند که کسی مانند من نسبت به پدرش فرمانبردارتر نیست – اگر خدا و رسولش راضی باشند، سرش را از تن جدا خواهم کرد و تقدیم خدا و رسول خواهم نمود.
پیامبر فرمود: خیر.
هنگامی که به مدینه رسیدند، عبدالله بن عبدالله بن اُبی با شمشیر جلو درِ خانهی پدرش ایستاد و مانع از ورود وی گردید و گفت: تو گفتی هرگاه به مدینه برگدیم انسانهای عزیز، انسانهای ذلیل را بیرون میکنند؟ سوگند به خدا! اکنون متوجه خواهی شد که عزت از آنِ توست، یا از آنِ پیامبر ص.
سوگند به خدا! به هیچ وجه به سایهی این خانه پناه نخواهی برد، مگر به اجازهی خدا و رسول.
پدرش، ابن ابی فریاد برآورد: ای مردم خزرج! فرزندم را ببینید، مرا از خانهام باز میدارد؛ ای مردم خزرج...
فرزند دوباره سوگند خودر: بدون اجازهی پیامبر هرگز نمیتوانی وارد منزل شوی!
مردم جمع شدند و با عبدالله صحبت کردند؛ اما عبدالله بازهم گفت: بدون اجازهی خدا و رسول به هیچ وجه ممکن نیست، مردم خدمت رسول خدا ص رسیدند و وی را از ماجرا مطلع کردند.
پیامبر فرمود: بروید و به او بگویید: بگذار تا به منزلش درآید.
آمدند و دستور پیامبر را به عبدالله رساندند. او گفت: حالا که دستور رسول خدا ص رسید، مشکلی نیست، میتواند وارد منزل شود[١٩٦].
[١٩٠]- منبع پیشین، ص ١٣٠.
[١٩١]- غزوهی تبوک در ماه رجب سال ٩ هـ به وقوع پیوست، هدف از این غزوه مرزهای دولت روم و جلوگیری از تهاجم ناگهانی رومیان به مدینه بود، سپاه مسلمانان از ٣٠ هزار جنگجو تشکیل میشد که عموماً از لحاظ تجهیزات و ساز و برگهای نظامی کمبود داشتند، پیامبر ص از همه مردم خواسته بود در این غزوه شرکت کنند، همه شرکت کردند، جز افراد بیمار، منافق و آن سه تن به نامهای کعب بن مالک، مراره بن ربیع و هلال بن امیه که در متن کتاب به ماجرای آنان اشاره شده است، این غزوه بدون رویارویی با دشمن پایان رفت (د.ن.)
[١٩٢]- متفق علیه.
[١٩٣]- متفق علیه.
[١٩٤]- متفق علیه.
[١٩٥]- روایت ابن جریر، ج ٧ در تفسیر این آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ﴾ الخ.
[١٩٦]- تفسیر طبری، ج ٢٨.