امامت حضرت ابوبکر س
تا وقتی که پیامبر اکرم ج توان رفت و آمد داشتند، نماز جماعت را در مسجد نبوی اقامه میکردند و آخرین نمازی که در آن امامت نمودند، نماز مغرب بود [۲۳۵]. و در آن سوره والمرسلات را خواندند. هنگام ورود به مسجد به علت سردرد، دستمالی بر سر مبارکش بسته بودند. چون وقت عشاء فرا رسید، پرسیدند: آیا نماز اقامه شده است؟ مردم عرض کردند: همه منتظر شما هستند. طشتی آب خواستند و غسل کردند و چون خواستند از جایش بلند شوند، غش کردند. بعد از این که به هوش آمدند، پرسیدند: نماز برگزار شده است یا خیر؟ مردم همان جواب قبلی را یادآور شدند. دوباره غسل کردند و چون خواستند از جایش بلند شوند، باز غش کردند. بعد از این که به هوش آمدند، پرسیدند: نماز برگزار شده است یا خیر؟ و مردم همان جواب را تکرار کردند. بار سوم بر بدن مبارک آب ریخته شد و چون قصد کردند تا بلند شوند، باز غش طاری شد و چون به هوش آمدند، فرمودند: به ابوبکر بگوئید نماز را اقامه کند. حضرت عایشهل عذر پدر را بیان کرد و اظهار داشت: یا رسول الله! ابوبکر بینهایت رقت قلب دارد و نمیتواند در جای شما بایستد آنحضرت دوباره فرمودند: به ابوبکر بگوئید تا نماز را اقامه کند. چنانکه تا چندین روز نماز با جماعت به امامت حضرت ابوبکر برگزار میشد [۲۳۶].
چهار روز قبل از وفات (روز پنجشنبه) فرمودند: دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که گمراه نشوید [۲۳۷]. بعضی از صحابه خطاب به حاضران گفتند: رسول اکرم در بیماری شدیدی قرار دارد ایشان را به حال خود بگذارید، قرآن در نزد ما موجود است و ما را کفایت میکند. در این باره میان صحابهای که در آنجا بودند، اختلاف نظر پیش آمد، بعضی میگفتند به دستور ایشان عمل کنیم و کاغذ و دوات بیاوریم و بعضی دیگر چون میدانستند امر مهمی نیست، مناسب ندانستند که آنحضرت را زحمت بدهند. لحظاتی سر و صدا و هیاهو روی داد. بعضی گفتند: أهجر استفهموه (پیامبر در حال بیهوشی هستند و حرفهای پراکنده میگویند درست از او بپرسید) از خود آنحضرت بپرسید، وقتی از ایشان پرسیدند فرمودند: «مرا به حال خودم واگذارید من در موقعیت و مقامی بهتر از آنچه شما به سوی آن مرا میخوانید قرار دارم» [۲۳۸].
سپس به سه امر وصیت کردند:
اول: هیچ مشرکی نباید در سرزمین جزیرة العرب باقی باشد.
دوم: همچنانکه در دوران حیات آنحضرت با سفیران و نمایندگان به خوبی و احترام رفتار میشد، بعد از ایشان نیز آنگونه رفتار شود.
وصیت سوم را راوی فراموش کرده است [۲۳۹].
در ظهر همان روز وضع مزاجی آنحضرت ج اندکی بهتر شد [۲۴۰]. و دستور دادند تا هفت مشک آب روی بدن مبارک ریخته شود. آنگاه غسل کردند و با کمک حضرت علی و حضرت عباس به مسجد نبوی آمدند. دیدند که نماز جماعت به امامت ابوبکر صدیق در حال برگزاری است. وقتی حضرت ابوبکر متوجه شد، به عقب رفت ولی آنحضرت با اشاره او را در محل وی نگهداشتند و در کنار وی نشستند و نماز با امامت آنحضرت به اختتام رسید.
ابوبکر با مشاهدۀ آنحضرت و مردم با مشاهدۀ ابوبکر ارکان نماز را به جا آوردند. بعد از نماز، آنحضرت خطبهای به شرح ذیل ایراد فرمودند که آخرین خطبه در زندگی آنحضرت است:
«خداوند به یکی از بندگان خود اختیار داده که اگر بخواهد نعمتها و لذتهای دنیا را اختیار کند و اگر بخواهد آنچه در نزد الله تعالی در آخرت هست قبول کند، لیکن آن بنده، نعمتهای موجود در نزد الله را در آخرت قبول کرده است».
حضرت ابوبکر صدیق س با شنیدن این بیان، گریه کرد. مردم با تعجب به وی نگاه میکردند که رسول خدا ج داستان شخصی را بیان میکنند و گریۀ ابوبکر چه ارتباطی با این امر دارد. اما رازدار نبوت درک کرده بود که آنحضرت داستان خویش را بیان میکنند و آن شخص خود رسول اکرم ج هستند. آنحضرت در ادامۀ خطبۀ خویش فرمودند:
«بیشترین کسی که به من خدمت کرده و من ممنون خدمات وی هستم، ابوبکر است [۲۴۱]. اگر در دنیا از میان امت خود دوستی برای خود انتخاب میکردم، او ابوبکر میبود، ولی رابطۀ اسلام بر رابطۀ دوستی برتری دارد و همین کافی است. هیچ دروازهای در جانب مسجد جز دروازۀ ابوبکر نباید باز باشد. بدانید که امتهای پیش از شما قبور پیامبران و بزرگان خود را عبادتگاه قرار میدادند، مواظب باشید شما چنین نکنید، من شما را از این کار منع میکنم».
انصار در دوران علالت و بیماری، رسول خدا ج عنایات و خدمات ایشان را تذکره کرده گریه میکردند. یک بار در همین حال، حضرت ابوبکر و حضرت عباس از کنار انصار گذر کردند و دیدند که آنها گریه میکنند. علت گریه را پرسیدند. آنها گفتند: خاطراتی از آنحضرت به یاد میآید به همین جهت گریه میکنیم. یکی از آنها رفت و موضوع را برای رسول اکرم ج بیان کرد. آن روز روزی بود که آنحضرت میخواستند نسبت به انصار توصیههایی بکنند. به همین جهت، خطاب به مسلمانان فرمودند:
«ای مردم! من دربارۀ انصار به شما وصیت میکنم. مسلمانان روز به روز جمعیتشان افزایش پیدا میکند، ولی انصار تعدادشان رو به کاهش میرود و به حدی اندک میشوند که نسبت نمک با طعام را پیدا میکنند. آنان به وظایف خود عمل کردند و حالا زمان آن رسیده که شما به وظایف خود عمل کنید. آنان در جسم من به منزلة معده هستند و هرکس سرپرست و رهبر شما شود، میبایست با نیکوکاران آنها محبت کند و اگر از کسی از آنها خطایی سر زد، مورد عفو قرار دهد» [۲۴۲].
قبلاً ذکر شد که آنحضرت ج سپاهی از مسلمانان را به فرماندهی اسامه بن زید دستور داده بود تا بهسوی روم حرکت کنند. طبق روایت ابن سعد، منافقین بر این امر اعتراض کردند که با وجود افراد با شخصیت و باتجربه، چگونه جوانی به فرماندهی سپاه انتخاب شده است. رسول اکرم ج نسبت به این امر مهم اشاره نموده و فرمودند:
«اگر شما بر فرماندهی اسامه اعتراض دارید بر فرماندهی زید پدر او نیز اعتراض داشتید. سوگند به خدا! او شایستۀ این مقام بود و من او را بسیار دوست میداشتم و حالا بعد از وی ایشان را نیز بسیار دوست دارم».
یکی از تفاوتهای میان اسلام و مذاهب دیگر این است که قانونگزار مستقیم احکام شریعت در اسلام، خداوند متعال است و پیامبر فقط وظیفۀ رساندن آنها را به بندگان برعهده دارد و این وظیفه را از طریق قول و عمل انجام میدهد. و چون در سایر مذاهب، این سوء تفاهم منجر به شرک و کفر شده بود و نتایج آن هم آشکار بود، لذا پیامبر اکرم توضیحاتی در این باره به این شرح بیان داشتند:
«حلال و حرام را بهسوی من نسبت ندهید، آنچه را خداوند در کتابش حلال کرده است، من نیز حلال کردم و آنچه را خداوند در کتابش حرام کرده است من نیز حرام کردم».
مبنای کیفر و ثواب هر آدمی اعمال اوست، در این باره فرمودند:
«ای فاطمه! دختر پیامبر خدا! و ای صفیه! خالۀ پیامبر خدا! برای حضور به بارگاه الله تعالی برای خود اعمالی انجام دهید، من نمیتوانم شما را از عذاب الهی برهانم» [۲۴۳].
[۲۳۵] این حدیث در صحیح بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی باب القراءة مذکور است. بعدا حدیثی از حضرت عایشه نقل میشود که در آن بیان شده که آخرین نماز آن حضرت در مسجد نبوی نماز ظهر بود که اقامه فرمودند. حافظ ابن حجر در فتح الباری بین این دو روایت چنین تطبیق قائل شده که روایت نماز مغرب مربوط به داخل حجرۀ نبوی است، همچنانکه در نسائی ۲ / ۱۴۵ مذکور است، ولی بعداً وقتی روایت ترمذی را روایت میکند که آن حضرت بیرون آمدند و نماز اقامه کردند. آن را چنین توجیه میکند که از محل استراحت بیرون آمدند (۲ – ۲۰۴) ولی به نظر ما این توجیه صحیح نیست، زیرا در حجرۀ نبوی اینقدر جای نبود که جماعت بزرگی در آن اقامه شود. ثانیا در حجرۀ نبوی علاوه بر محل استراحت جای دیگری وجود نداشت. علاوه بر این، مفهوم «صلی بنا» در تمام احادیث چنین آمده است که تمام مسلمانان پشت سر ایشان نماز اقامه کردند و بر نمازی که در خانه خوانده میشود این جمله صادق نمیآید. لذا صحیح این است که نماز در مسجد نبوی اقامه گردید، همچنانکه در عموم روایات بیان شده است. آخرین نماز، نماز مغرب و یا نماز ظهر بود؟ تطبیق آن چنین است که امامت آن حضرت تا نماز مغرب ادامه داشت و در اینجا قطع گردید. چنانکه بعداً در ذکر نماز عشاء میآید، نماز ظهر را که آن حضرت در مسجد نبوی خواندند اتفاقی بود و امام از قبل حضرت ابوبکر بود و آن حضرت ج آمدند و در نماز شرکت کردند و این نماز آخرین نماز ایشان در مسجد بود. از بعضی از صحابه روایت شده است که آخرین نماز، نماز صبح بود. این در واقع بیان حال خود آن صحابه است که آخرین نمازی که با آن حضرت خواندند، نماز صبح بود. (سید سلیمان ندوی) [۲۳۶] در بخاری باب الإمامه ۱ / ۹۴ از حضرت انس روایت است که تا سه روز آن حضرت ج نتوانستند امامت کنند و از نماز عشای شب جمعه، حضرت ابوبکر امام جماعت شدند (بخاری و مسلم کتاب الصلوة) و آخرین نمازی که حضرت ابوبکر امام آن بودند نماز صبح روز دوشنبه بود. (بخاری باب رجع القهقری فی الصلوة ۶۰). و در مدت سه روز هفده نماز به امامت حضرت ابوبکر برگزار میشد. ابن سعد از واقدی نیز همین روایت را نقل کرده است و در یک روایت امامت سه روز و در روایت دیگری امامت هفده نماز نقل گردیده است. (سید سلیمان ندوی) [۲۳۷] این روایت صحیح بخاری ذکر وفات است. این حدیث در ابواب مختلف صحیح بخاری مذکور است و الفاظ آن نیز باهم تفاوت دارند. در صحیح مسلم کتاب الوصیة این روایات در یکجا جمع شدهاند. در صحیح بخاری نام آن صحابی که در باره آوردن قلم و دوات صحبت کرده بود، مذکور نیست، ولی در صحیح مسلم با صراحت نام حضرت عمر مذکور است. در صحیح مسلم الفاظ آن چنین است: «قَدْ غَلَبَهُ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ الله» (بیماری بر ایشان غلبه کرده و شدیداً بیمار هستند. نزد ما قرآن مجید کتاب خدا موجود است و برای ما کافی است). در روایات دیگر صحیح مسلم این الفاظ ذکر شدهاند: ۱- «فَقَالُوا: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ». ۲- «فَقَالُوا: أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ». مردم گفتند: آن حضرت بر اثر شدت بیماری سخنهای پراکنده میگویند – در روایت دیگر – گفتند: آیا سخنهای پراکنده میگویند از ایشان سؤال کنید. این روایت میان اهل سنت و شیعه جنجال و غوغای بزرگی برپا کرده است. شیعه میگوید: آن حضرت قصد داشتند موضوع جانشینی حضرت علی را بنویسند، ولی حضرت عمر مانع شد. اهل سنت میگویند: آن حضرت دچار بیماری شدیدی بودند و این هم برای صحابه معلوم بود که از احکام شریعت هیچ حکمی باقی نمانده است و در قرآنکریم با صراحت اعلام گردیده است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ از این جهت حضرت عمر مناسب ندید که در آن شرایط سختی که ایشان قرار دارند، زحمتی برایشان فراهم شود و اگر قصد نوشتن حکم و دستوری را داشتند، احدی نمیتوانست از این کار مانع شود. بازهم چهار روز بعد از آن در قید حیات بودند و اگر امر مهمی بود، بعداً مینوشتند و این هم معلوم نیست که چه مطلبی میخواستند بنویسند. در صحیح بخاری مذکور است که آن حضرت قصد داشتند موضوع جانشینی حضرت ابوبکر را بنویسند، چنانکه عبدالله بن ابی بکر را خواستند و قصد خود را بیان کردند. سپس این امر را لازم ندانستند و فرمودند: خداوند و مسلمانان غیر از ابوبکر دیگر کسی را برای جانشینی من قبول نمیکنند. بعداً آن حضرت به مسلمانان سه وصیت شفاهی کردند و ممکن است آنچه میخواستند بر کاغذ بنویسند، همین امور باشند و اگر چیزی دیگر بود در وصایای شفاهی خود بیان میکردند. نیز میتوانستند در خطبهای که در جمع صحابه ایراد کردند آن را بیان کنند. (سید سلیمان ندوی) باید احتیاط کنم که کتاب از حیث و شکل تاریخی خود خارج نشود و رنگ علم کلام را به خود نگیرد. و آنچه بنده در این مورد تحقیق و بررسی کردهام نتیجۀ آن را در کتاب خود به نام «الفاروق» اظهار داشتهام. [۲۳۸] بررسی حدیث قرطاس همچنان که قبلاً ذکر شد «حدیث قرطاس» واقعهای است که به لحاظ علمی مورد مباحثات و مجادلات شدید علمی میان علمای اهل سنت و علمای شیعه قرار گرفته است. از دیدگاه شیعه، پیامبر اکرم ج در این واقعه قلم و کاغذ طلبیدند تا موضوع جانشینی حضرت علی را به صورت مکتوب بنویسند، ولی خلیفه دوم که در آنجا حضور داشت مانع از نوشتن این مطلب شد. ما، قبل از پرداختن به اصل موضوع لازم میدانیم مطلبی را به عرض نویسندگان، محققان و صاحبنظران طرفین برسانیم و آن این که عقل و نقل حکم میکنند هنگام طرح چنین مباحثی از هرگونه اهانت به مقدسات یکدیگر اجتناب شود و مباحث به صورت علمی و استدلالی بیان شود تا دشمنان وحدت امت اسلام در شرایط فعلی جهانی نتوانند بهرهبرداری نمایند. بر همین اساس موضوع «حدیث قرطاس» به طور خلاصه مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است و ما در این بحث نیز به صورت علمی و استدلالی وارد شدهایم و قضاوت را بر عهده خوانندگان گذاشتهایم. امید است آنهایی که در نوشتههایشان مقدسات یکدیگر را مورد حمله قرار میدهند به خود آیند و واقعگرایانه بیندیشند و با این عمل خویش آب در آسیاب دشمن نریزند. یکی از موارد استنادی شیعه پیرامون اثبات حقانیت خلافت بعد از پیامبر خدا ج برای حضرت علی واقعه قرطاس است. آنها میگویند: براساس روایتی که در کتابهای اهل سنت منقول است، پیامبر اکرم ج سه روز قبل از وفات، قلم و دوات طلبیدند و فرمودند: «قلم و دوات بیاورید تا مطلبی برای شما بنویسم که گمراه نشوید» در آن جلسه، حضرت عمر نیز حضور داشت او خطاب به اهل مجلس گفت: آن حضرت در عالم بیماری به سر میبرند کتاب الله برای ما کافی است و بعضی از حاضران گفتند: پیامبر اکرم ج هذیان میگوید و چون حضرت عمر میدانست که رسول خدا ج میخواهند جانشینی حضرت علی را بنویسند از این کار مانع شد. این خلاصۀ استدلال است، قبل از پاسخگویی به این امر نیاز است با تحقیق و تعمق و بدون تعصب، چند مطلب را با خوانندگان گرامی در مورد بررسی و توجه قرار دهیم: ۱- تمام فرقههای اسلامی بلکه غیر مسلمانان نیز بر این امر اذعان دارند که یاران باوفای پیامبر اکرم ج از جمله حضرت عمر در طول مدت بیست و سه سال بعثت، جان، مال، آبرو و ناموس خویش را در جهت اطاعت از فرامین پیامبر اکرم ج در طَبَق اخلاص گذاشتند و یک مورد هم وجود ندارد که آن حضرت دستوری داده باشند و صحابه از اجرا و اطاعت آن، خودداری ورزند. کتب تاریخ و سیره از چنین نمونههایی مملو است و ما در اینجا نیازی به ذکر آنها احساس نمیکنیم. ۲- آنچه پیامبر اکرم ج قصد نوشتن آن را داشتند، امری از وظایف نبوت بوده است چون فرمودند: با رعایت این امر شما گمراه نمیشوید. بنابراین، احتمال سهو و اشتباه هم در آن وجود ندارد. با این وصف چگونه حضرت عمر جرأت پیدا میکند که از نوشتن چنان امر مهمی جلوگیری کند و مهمتر از آن، چگونه پیامبر اکرم ج تحت تأثیر منع حضرت عمر قرار میگیرند و از اعلام و اجرای یکی از وظایف مهم نبوت خودداری میکنند؟ پیامبری که قدرتهای جهان آن روز و مزاحمتهای بزرگ سران کفر قریش نتوانستند او را از انجام وظایفش بازدارند آن هم زمانی که تعداد مسلمانان انگشت شمار بود، چگونه با حضور دهها هزار مجاهد جان برکف، یک گفتار حضرت عمر مانع از اجرای چنان وظیفۀ مهمی شد! ۳- جای شگفتی اینجاست که در بعضی از روایات، این جمله که «پیامبر اکرم دارد هذیان میگوید» به حضرت عمر نسبت داده شده است! عمری که موافقان و مخالفان او را به خوبی میشناسند کدام عقل و منطق باور میکند چنین کلمات اهانتآمیزی نسبت به رسول اکرم ج را بر زبان آورد و در مقابل خواستۀ پیامبر جسارت کند و بگوید: «ما نیازی به نوشتن مطلبی نداریم ما را قرآن کفایت میکند!» ۴- آنچه بعضی به دنبال اثبات آن هستند یعنی اثبات خلافت بلافصل حضرت علی از این واقعه، باید این امر مورد بررسی قرار گیرد که آیا این موضوع را میتوان از این واقعه اثبات نمود یا خیر؟ برای بررسی دقیق موضوع، نخست موارد ذیل باید مورد بررسی قرار گیرند: أ- پیامبر اکرم ج حدود سیزده روز قبل از وفات بیمار بودند. (فروغ جاویدان، ذیل بحث وفات رسول اکرم ج). ب- قلم و دوات را در روز پنجشنبه طلبیدند یعنی واقعه قرطاس در روز پنجشنبه روی داد. چنانکه در صحیح بخاری و صحیح مسلم به صراحت مذکور است. (صحیح مسلم حدیث ۱۶۳۷ و صحیح بخاری باب جوائز الوفد و باب الوصیة) و چون پیامبر اکرم ج در روز دوشنبه وفات کردند، لذا بعد از واقعه قرطاس چهار روز در قید حیات بودهاند. ت- در طول مدت بیماری هیچ واقعه و موضوعی که اختلال حواس آن حضرت از آن ثابت شود، در هیچ روایت و کتابی مذکور نیست. ج- هنگام واقعه قرطاس تعداد زیادی از اصحاب در آن مجلس حضور داشتند، با وجود این، به جز عبدالله بن عباس که در آن موقع حدود ۱۰ سال سن داشت، از هیچکدام از صحابه در این مورد یک کلمه هم نقل نشده است! د- مهمتر از همه این که خود عبدالله بن عباس در آن مجلس حضور نداشت، چنانکه علامه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری این مطلب را واضح و ثابت نموده است. ه- در تمام روایات مذکور است که وقتی آن حضرت ج قلم و کاغذ طلبیدند، عدهای از اهل مجلس گفتند: آن حضرت هذیان میگوید. با توجه به مقدمات ذکرشده به اصل مطلب و پاسخ آن میپردازیم و آن این که اولاً وقتی در هیچ روایتی مطلبی که دلالت بر اختلال حواس پیامبر داشته باشد ثابت نیست براساس چه قرائن و شواهدی به محض این که آن حضرت قلم و دوات طلب کنند با طرح هذیانگویی از سوی اهل مجلس مواجه شوند؟ به فرض اینکه روایت قرطاس را کاملاً صحیح بدانیم، باید قطعاً اینقدر بپذیریم که راوی موارد و وقایعی را از اصل واقعه رها کرده است. مواردی که برای مردم تصور بیهوشی آن حضرت به وجود بیاید و آنان فکر کنند ایشان دارند پراکندهگویی میکنند و با توجه به این که در چنان واقعه مهمی که تعداد زیادی از صحابه حضور دارند، فقط عبدالله بن عباس آن را روایت میکند با وجودی که خودش هم در آن واقعه حضور نداشته است. با این اوصاف، حیثیت روایتی این واقعه استناد مذکور را تأیید نمیکند و چنانچه این شبهه برای کسی پیش آید که چگونه روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم مورد نقد درایتی قرار میگیرد باید در پاسخ گفت: نقد درایتی یک روایت به این مفهوم که راوی تمام فرازها و موارد آن روایت را ذکر نکرده است (لذا روایت قابل استناد نیست) سهلتر از این است که موضوع تخلف صحابه از اجرای دستور پیامبر اکرم ج مطرح شود و جمله اهانتآمیز «هذیان میگوید» به رسول خدا و طرح آن به حضرت عمر نسبت داده شود. ثانیاً: فرض کنیم در آن جلسه حضرت عمر مانع از نوشتن خلافتنامه حضرت علی شده باشد، بعد از آن، پیامبر اکرم چهار روز در قید حیات بودند مخصوصاً در روز وفات به قدری شاداب و سرحال بودند که صحابه فکر کردند بیماری آن حضرت مرتفع شده و بر همین اساس، حضرت ابوبکر صدیق عازم محل خود در خارج از مدینه شد. لذا میتوانستند آن وصیتنامه را به گونهای بنویسند و یا به اطلاع افرادی برسانند که حضرت عمر اصلاً از قضیه مطلع نشود. در حالی که این ادعا را شیعه نیز مطرح نکردهاند. ثالثاً: اگر قصد پیامبر اکرم ج واقعاً نوشتن نامه و سند خلافت حضرت علی میبود، با توجه به قراین و دلایل، خود حضرت علی که در آن جمع حضور داشت و یا افراد دیگر از اهل بیت و بنی هاشم براساس آن، برای اثبات حق خویش به آن استناد میکردند و آن موضوع را به یاد مسلمانان میآوردند، در حالی که در هیچ کتابی چنین ادعایی ثابت و مذکور نیست. رابعاً: میپذیریم که پیامبر اکرم ج قصد نوشتن وصیتی را داشتند حالا باید به دنبال این موضوع باشیم که وصیت مورد نظر پیامبر اکرم ج چه بوده است؟ و آیا در سه روز باقیمانده وصیتی داشتهاند یا خیر؟ در این باره خوب است موضوع را از زبان خود حضرت علی بشنویم که در جلسهای که رسول خدا ج قلم و دوات خواستند حضور داشت. علامه ابن کثیر دمشقی در کتاب گرانسنگ خویش «البدایة والنهایة» به نقل از مسند امام احمد چنین نقل میکند: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: أَمَرَنِي رَسُولُ الله ج أن آتِيَهُ بِطَبَقٍ يَكْتُبُ فِيهِ مَا لَا تَضِلُّ أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ: فَخَشِيتُ أَنْ تَفُوتَنِي نَفْسُهُ. قَالَ: قُلْتُ: إِنِّي أَحْفَظُ وَأَعِي. قَالَ: أُوصِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» (البدایة والنهایة ۵ / ۲۵۰). از حضرت علی روایت است که میگوید: رسول خدا ج به من دستور دادند قلم و کاغذی بیاورم تا چیزی بر آن بنویسند که امتش بعد از وی گمراه نشود من از این بیمناک شدم که اگر به دنبال قلم و کاغذ بروم، آن حضرت ممکن است وفات کنند و من در آن لحظه نباشم. آنگاه اظهار داشتم: من وصیت شما را حفظ میکنم و به دیگران میرسانم ایشان فرمودند: شما را به محافظت بر نماز، ادای زکات و رفتار نیکو با بردگان، وصیت میکنم. وصیت بر این امور را سنن نسایی و ابن ماجه نیز روایت کردهاند. همچنین عبدالله بن عباس ب راوی واقعه قرطاس پس از بیان واقعه قرطاس میگوید: پس از این که رسول خدا ج قلم و کاغذ طلبیدند و اهل مجلس احساس نیاز به آوردن کاغذ نکردند و قلم و کاغذ آورده نشد، ایشان فرمودند: در محضر من سر و صدا نکنید من شما را به سه چیز وصیت میکنم: «أُوصِيكُمْ بِثَلَاثٍ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ، قَالَ: وَسَكَتَ، عَنِ الثَّالِثَةِ، أَوْ قَالَهَا فَأُنْسِيتُهَا» (صحیح مسلم، حدیث: ۱۶۳۷ کتاب الوصیة). یعنی شما را به سه چیز وصیت میکنم: ۱- مشرکان را از سرزمین عربستان اخراج کنید؛ ۲- از سفیران و نمایندگان به خوبی پذیراییی و میزبانی کنید و با آنان رفتار خوب داشته باشید، چنانکه من با آنان رفتار خوب داشتم؛ ۳- راوی میگوید: از سومی عبدالله بن عباس خاموش شد و یا من آن را فراموش کردم. در روایات دیگر مذکور است که امر سوم اعزام سپاه اسلام به فرماندهی اسامه بن زید بود؛ همچنین این حدیث شامل بر این وصیتها در صحیح بخاری ج ۱، ص ۲۲۹ باب جوائز الوفد مذکور است. بنابراین، وصیت رسول خدا ج همین موارد بودند که نخست به نظرشان رسید تا آنها را بنویسند و پس از این که جمع حاضر صحابه نیازی به نوشتن را احساس نکردند، آن حضرت آنها را شفاهی بیان داشتند. خامساً: وقتی شیعه معتقد است که رسول خدا ج حضرت علی را در محل غدیر خم به جانشینی خویش در جمع بیش از یکصد هزار نفر برگزیدند و معرفی نمودند، معنا و مفهومی ندارد که دوباره قلم و کاغذ بخواهند و قصد نوشتن این امر را داشته باشند. سادساً: سؤال ما این است: آیا درخواست قلم و کاغذ پیامبر اکرم براساس وحی بوده است یا خیر؟ آنان قطعاً خواهند گفت: براساس وحی بوده است حالا این سؤال مطرح میشود که چرا رسول خدا ج امری را که براساس وحی بوده اجرا نکردند و از نوشتن آن صرف نظر نمودند. آیا (العیاذ بالله) این تخلف از انجام وظیفۀ نبوت به حساب نمیآید؟ از سویی دیگر از آنجایی که تمام اقدامهای تشریعی پیامبر اکرم ج براساس وحی صورت میگیرند، صرف نظرکردن آن حضرت از نوشتن چنین امری نیز براساس وحی بوده است. یعنی خداوند به پیامبر فرموده است که نیازی به تعیین خلیفه و جانشین نیست. مسلمانان خودشان در این باره به خوبی تصمیم خواهند گرفت. والله أعلم وهو على ما نقول وكيل (مترجم) [۲۳۹] صحیح بخاری ذکر وفات و صحیح مسلم کتاب الوصیة. [۲۴۰] در روایات تصریح نشده که این نماز ظهر کدام روز است، ولی در صحیح مسلم باب النهی عن بناء المساجد علی القبور از طریق جندب روایت شده که آنچه در توصیف ابوبکر فرمودند (چنانکه بعداً ذکر میشود) پنج روز قبل از این روز بوده است و چون که خطبۀ مزبور بعد از نماز ظهر همان روز ایراد شده (همچنانکه در صحیح بخاری و صحیح مسلم از حضرت عایشه ل روایت شده)، از این جهت این روز پنجشنبه و پنج روز قبل از وفات بوده است. حافظ ابن حجر در فتح الباری نیز همین نظر را تأیید کرده است. (سید سلیمان ندوی) [۲۴۱] صحیح بخاری و مسلم باب مناقب ابی بکر. قسمت آخر در صحیح مسلم باب النهی عن بناء المساجد علی القبور مذکور است. [۲۴۲] صحیح بخاری مناقب انصار. [۲۴۳] این روایت قبل از آن در مسند امام شافعی باب استقبال القبلة و کتاب الأم امام شافعی و ابن سعد جزء الوفاة با سند حسن روایت شدهاند. ولی در آن روایات مذکور است که بعد از نماز صبح این را فرمودند، اما به نقل از بخاری بیان شد که آن حضرت در نماز ظهر شرکت کرده و سپس خطبه ایراد فرموده بودند. اشتباه دوم روایات مسند و ابن سعد اینست که میگویند: در نماز صبح روز دوشنبه شرکت کردند. در حالی که با روایات صحیح ثابت است که صبح دوشنبه فقط پردۀ حجره را بالا کشیدند و نگاه کردند بیرون نیامدند و در نماز هم شرکت نکردند. (سید سلیمان ندوی)