فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

سرزمین یمن

سرزمین یمن

از میان تمام ولایاتِ سرزمین عرب، یمن بیش از همه آباد و حاصل‌خیز بود و از دوران‌های بسیار قدیم مرکز تمدن و داد و ستدها بوده است. قبایل «سبا» و «حمیر» در همین سرزمین حکومت‌های مقتدر و با شکوهی داشتند. تقریباً پنجاه سال قبل از تولد پیامبر اکرم ج حدود ۵۲۵ سال قبل از میلاد، مسیحیان حبشه بر آن مسلط شده بودند. چند سال پس از تولد آن حضرت، ایرانیان آن را متصرف شدند و از جانب آن‌ها یک والی بر آن حکومت می‌کرد. برای توسعۀ اسلام در سرزمین یمن، موانع مختلفی وجود داشت، یکی از آن موانع، اختلاف نژادی بود. زیرا اهالی یمن «قحطانی» بودند و پیامبر اکرم ج «اسماعیلی» بودند. ساکنین سرزمین یمن، بر تمدن و شکوه، جلال و حکومت خویش فخر و ناز داشتند و تمام عرب‌ها عظمت و برتری آنان را قبول داشتند و در میان اعراب، آن‌ها کسانی بودند که لیاقت و شایستگی حکومت را از آنِ خود کرده بودند. در سرزمین عرب هرجا حکومتی وجود داشت به لحاظ نژادی به آن‌ها مرتبط بود، چنانکه وقتی هیأتی از سوی قبیلۀ «کنده» از خاندان یکی از شاهان یمن، به محضر رسول اکرم ج حضور یافت، آن‌حضرت ج را یک فرمانروا و حاکم عرب دانسته، چنین خطاب کرد: یا رسول الله! آیا شما و ما از یک خاندان نیستیم؟ آن‌حضرت در پاسخ فرمودند: ما از خاندان «نضر بن کنانه» هستیم. نه مادر خود را متهم می‌کنیم و نه پدر خود را منکر می‌شویم! [۳۱].

یکی از موانع بزرگ گسترش اسلام در یمن این می‌توانست باشد که آن‌ها به لحاظ سیاسی، تحت نفوذ ایرانیان و به لحاظ مذهبی، عموماً مسیحی و یا یهودی بودند. ولی سرانجام، هیچ‌یک از این موانع نتوانست از گسترش اسلام جلوگیری کند. دعوت اسلام مدت‌ها قبل از هجرت به یمن رسیده بود. «دوس» یکی از قبایل ممتاز و معروف یمن بود. رئیس این قبیله، طفیل بن عمرو، به مکه آمد و مسلمان شد. در همان دوران قبیله «کنده» به قصد حج به مکه آمده بود. پیامبر اکرم ج آنان را به اسلام دعوت کرد. ولی آن‌ها از قبول آن خودداری کردند [۳۲].

در سال هفتم هجری، آن‌حضرت ج در خیبر بودند که قبیلۀ دوس مسلمان شد و به دارالاسلام، مدینه منوره کوچ کرد. یکی از قبایل معروف یمن «اشعر» بود. این قبیله نیز در دورانی که جمعی از مسلمانان به حبشه هجرت کرده بودند، خود به خود مشرف به اسلام شده به بارگاه نبوت حضور یافته بود. ابوهریره دوسی، و ابوموسی اشعری، همراه با این دو قبیله به محضر رسول اکرم ج رسیده بودند.

بزرگترین و متنفذترین قبیله در یمن، قبیلۀ «همدان» بود. پیامبر گرامی اسلام ج در اواخر سال هشتم هجری، خالد بن ولید را به‌سوی آن‌ها فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت دهد. خالد تا شش ماه در آنجا بود، ولی آن‌ها از پذیرفتن اسلام امتناع می‌ورزیدند. سرانجام، پیامبر خالد را احضار کردند و حضرت علی را فرستادند. علی آن‌ها را گرد آورد و نامه آن‌حضرت را برای آنان قرائت کرد. چنانکه همگی آن‌ها مشرف به اسلام شدند. وقتی حضرت علی س خبر این واقعه را به عرض آن‌حضرت ج رساند، آن‌حضرت سر به سجده بردند و سجده کردند و سر را از سجده برداشته دو بار فرمودند: «السَّلامُ عَلَى هَمْدَانَ» (سلام بر همدان) [۳۳].

در بعضی روایات مذکور است، وقتی قبیلۀ همدان خبر اسلام را شنیدند، «عامر بن شهر» را به محضر رسول اکرم ج فرستادند و به وی گفتند: اگر این مذهب و آیین مورد پسند شما واقع شد، همگی ما آن را خواهیم پذیرفت و اگر مورد پسند واقع نشد هرچه شما بفرمایید بر آن عمل خواهیم کرد. وقتی «عامر بن شهر» به بارگاه رسالت حاضر شد، قلبش، مالامال از محبت و علاقه به اسلام گردید و چون از آنجا بازگشت تمام قبیله مسلمان شد. ممکن است این هردو واقعه، در اسلام‌آوردن قبیلۀ همدان نقش داشته باشند.

مردم در یمن، با حضرت علی س مأنوس شده بودند. در ربیع الأول سال دهم هـ همراه با سیصد سوار، آن‌حضرت ج علی را دوباره به یمن نزد قبیله «مذحج» برای دعوت و تبلیغ اسلام اعزام کردند و تأکید و توصیه فرمودند، تا وقتی آن‌ها حمله نکردند، شما حمله نکنید. وقتی حضرت علی س به سرزمین «مذحج» رسید، برای وصول مالیات، افرادی را در جاهای مختلف مستقر ساخت. در همین اثناء گروهی از قبیلۀ مذحج نمایان شد. علی آنان را به اسلام دعوت کرد و لی آن‌ها با تیر و سنگ به این دعوت پاسخ دادند. با مشاهدۀ این وضع، حضرت علی نیز با یاران خود در مقابل آن‌ها صف کشید. جنگ آغاز شد و تعداد بیست نفر از قبیلۀ «مذحج» به قتل رسیدند. بقیه پا به فرار گذاشتند. مسلمانان آن را تعقیب نکردند، زیرا هدف آن‌ها فقط دفاع از خویش بود. بعداً سران قبیله به محضر آن‌حضرت حاضر شدند و اسلام آوردند و از جانب دیگران نیز اعلان اسلام کردند [۳۴].

به آن دسته از سران ایرانی که در یمن اقامت داشتند، «ابناء» می‌گفتند پیامبر گرامی اسلام ج در سال دهم هجری، «وبر بن نخلیس» را نزد آن‌ها برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاد. وی در خانۀ نعمان فرزند بزرگ میهمان شد و دعوت‌نامه‌هایی برای «فیروز دیلمی»، «مرکیود» و «وهب بن منبه» فرستاد، تمام آن‌ها مشرف به اسلام شدند. نخستین کسانی که در صنعاء قرآن مجید را حفظ کردند، فرزندان «مرکیود»، «عطا» و «وهب بن منبه» بودند [۳۵]. پیامبر اکرم ج برای دعوت و تبلیغ اسلام، معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری را به سرزمین یمن اعزام کردند. هنگام حرکت ضوابط و دستوراتی به آنان تعلیم دادند که اساس و اصول دعوت و تبلیغ اسلامی شمرده می‌شوند. آن‌حضرت به آن‌ها فرمودند:

«با مردم با رفق و مدارا رفتار کنید. بر آن‌ها سخت نگیرید. مردم را مژده و بشارت دهید. هردو باهم انجام وظیفه کنید. شما با کسانی ملاقات می‌کنید که از قبل دارای آیین و مذهبی هستند، وقتی نزد آن‌ها رفتید نسخت آن‌ها را به توحید و رسالت دعوت دهید، چون آن را پذیرفتند، آنگاه به آنان بگویید که خداوند بر شما پنج نماز را در شبانه روز فرض گردانده، وقتی این را هم قبول کردند، به آن‌ها بگویید زکات هم بر شما واجب است که از اغنیا و ثروتمندان شما گرفته می‌شود و میان فقرا و مستمندان شما تقسیم می‌شود. مواظب باشید که وقتی آن‌ها زکات دادند، گزیده‌های اموال آنان را نگیرید. از دعای بد مظلومان بترسید، زیرا میان دعای آنان و خداوند هیچ چیزی حایل نیست».

ابوموسی اشعری پرسید: «یا رسول الله! در سرزمین ما (یمن) شراب از عسل تهیه می‌کنند، آیا این هم حرام است؟ آن‌حضرت فرمودند: هر چیزی که مست کند و نشه‌آور باشد، حرام است» [۳۶].

[۳۱] مسند احمد بن حنبل حدیث اشعث بن قیس، زادالمعاد ۱ / ۳۲. [۳۲] ابن هشام، ذکر عرض الإسلام علی القبائل. [۳۳] زرقانی با سند صحیح از بیهقی (اصل جریان در بخاری جزء غزوات مذکور است، ولی همدان در آن ذکر نشده و نه بحثی از اسلام آن‌ها شده است)، دربارۀ این واقعه روایات دیگری نیز وجود دارد که صحیح نیستند. چنانکه در مواهب لدنیه تصریح شده، مفهوم آن روایات چنین است که قبیلۀ همدان از ترس حضرت علی مسلمان شد، ولی این حسن ظن راویان است. در یک روایت مذکور است که آن حضرت به همدان دستور دادند که همواره با ثقیف بجنگند و آنان را مورد غارت و چپاول قرار دهند، لیکن حافظ ابن قیم تصریح نموده که این روایت قطعاً غلط است، همدان قبیله‌ای در یمن و ثقیف در طائف بود و این امر در میان دو قبیله‌ای که همسایه یکدیگر باشند ممکن است. [۳۴] این واقعه در تمام کتب حدیث مذکور است و لیکن این تفصیل از ابن سعد بخش مغازی اخذ گردیده است. [۳۵] طبری / ۱۷۶۳. [۳۶] تمام این داستان در صحیح بخاری بحث غزوه‌ها مذکور است. ما روایات مختلف بخاری را گردآوری کرده‌ایم.