فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

شفقت و کرم بر غلامان

شفقت و کرم بر غلامان

پیامبر اکرم ج بر غلامان شفقت خاصی داشتند و می‌فرمودند: این‌ها برادران شما هستند، آنچه را خود می‌خورید به آنان بدهید و آنچه را خود می‌پوشید به آنان بپوشانید. غلام‌هایی که به آن‌حضرت ج تعلق می‌گرفتند، آنان را آزاد می‌کردند، لکن آنان نمی‌خواستند از زنجیر احسان و کرم ایشان رها شوند و پدر، مادر و قبیله و تمام وابستگان خود را رها نموده در تمام عمر در خدمت آن‌حضرت ج می‌ماندند. زید بن حارثه غلام بود آن‌حضرت ج او را آزاد کردند. پدرش آمد تا او را با خود ببرد ولی او همانجا ماند و دروازۀ آستانه رحمت عالمیان را بر بودن در سایه عطوفت پدر، ترجیح داد و از رفتن با پدر امتناع ورزید. با اسامه فرزند زید به قدری محبت داشتند که می‌فرمودند: اگر اسامه دختر بود او را از زیور آلات می‌پوشاندم. با دست مبارک خویش بینی‌اش را تمیز می‌کردند. غلامان از شنیدن لفظ غلام نسبت به خود احساس کهتری می‌کردند. پیامبر اکرم ج این را هم گوارا ننمودند و فرمودند: هیچ‌یک از شما نسبت به غلام و کنیز خود نگوید: «غلام من، کنیز من» بلکه بگوید: «پسر من، یا دختر من» غلام نیز به آقای خود خداوند نگوید. خداوند الله است. بلکه آقا گوید. ایشان به قدری به شفقت و عطوفت بر غلامان اهمیت می‌دادند که در بیماری وفات، آخرین وصیت ایشان این بود که درباره غلامان از خدا بترسید.

حضرت ابوذر از بزرگان صحابه و در اوایل اسلام، مسلمان شده بود، پیامبر اکرم ج از صداقت و راستگویی وی ستایش و تمجید می‌کرد. یک بار او به یک غلام عجمی ناسزا گفت. آن غلام به محضر رسول اکرم ج رفت و از وی شکایت کرد. آن‌حضرت ابوذر را تذکر دادند و فرمودند: «هنوز جاهلیت در تو باقی است. این‌ها برادران شما هستند. خداوند شما را بر آنان برتری داده است. اگر حسب میل شما نباشند آنان را بفروشید و مخلوق خدا را اذیت نکنید، از آنچه می‌خورید به آنان بخورانید و آنچه می‌پوشید به آنان بپوشانید. کاری به آنان محول نکنید که توان انجام آن را نداشته باشند و در کارها با آن‌ها همکاری کنید» [۷۹۵].

یک بار ابومسعود انصاری، غلام خود را کتک می‌زد، از پشت سر خود صدایی شنید، ابومسعود! آنقدر که تو بر این غلام اختیار داری خداوند بیش از آن بر تو اختیار و تسلط دارد. ابومسعود به عقب نگاه کرد، دید که آن‌حضرت ج هستند. عرض کرد: یا رسول الله! من او را برای رضای خدا آزاد کردم. فرمودند: اگر چنین نمی‌کردی آتش دوزخ به تو می‌رسید. شخصی به محضر آن‌حضرت حاضر شد و اظهار داشت: یا رسول الله! چند بار تقصیرات غلام خود را عفو کنم. آن‌حضرت ساکت شدند، دوباره آن را تکرار کرد. باز ساکت شدند بار سوم تکرار کرد. آن‌حضرت فرمودند: هر روز هفتاد بار عفو کن.

در زمان رسول اکرم ج کنیزی میان هفت نفر مشترک بود، یکی از آنان با سنگی به او زد آن‌حضرت مطلع شد و فرمود: آن را آزاد کنید. آن‌ها گفتند: یا رسول الله! ما هفت نفر هستیم و فقط همین یک نوکر و کنیز را داریم. فرمودند: «پس تا زمانی که نیاز به کار و خدمت او دارید نزد شما باشد و هرگاه از او بی‌نیاز شدید آزادش کنید» [۷۹۶].

شخصی دیگری دو غلام داشت و از آنان خیلی شکایت داشت. آنان را می‌زد و به آنان ناسزا می‌گفت ولی آن‌ها از خلاف‌های خود بازنمی‌آمدند. به محضر آن‌حضرت ج آمد و به ایشان شکایت کرد و راه حل آن را جویا شد. آن‌حضرت فرمودند: اگر مجازات تو به اندازه خلاف‌های آنان باشد فبها و اگر بیش از حد تخلفات باشد، خداوند به اندازه آن تو را مجازات خواهد کرد. وقتی این را شنید مضطرب و بی‌قرار شد و شروع به گریه و زاری نمود. آن‌حضرت فرمودند: مگر این شخص قرآن نمی‌خواند: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡط. آنگاه وی گفت: یا رسول الله! بهتر است که من این‌ها را از خود جدا کنم. شما گواه باشید که من آنان را آزاد کردم [۷۹۷].

مردم به غلامان زن می‌دادند و هرگاه می‌خواستند میان آن‌ها تفریق و جدایی می‌کردند. چنانکه شخصی کنیز خود را به عقد غلام خود درآورد و بعداً خواست میان آن دو جدایی کند. غلام به محضر آن‌حضرت آمد و شکایت کرد: آن‌حضرت بر منبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد و فرمود: چرا به غلامان زن می‌دهید و بعداً میان آن‌ها تفریق می‌کنید. ازدواج و طلاق فقط حق شوهر است [۷۹۸].

بر اثر همین عطوفت و شفقت، اغلب، غلامان کفار فرار کرده به محضر آن‌حضرت می‌آمدند و آن‌حضرت آن‌ها را آزاد می‌کرد [۷۹۹].

هنگامی که مال غنیمت تقسیم می‌شد، به غلامان نیز مقداری از آن می‌دادند [۸۰۰]. غلامانی که آزاد می‌شدند چون نزد آنان مال و ثروتی وجود نداشت، لذا از اولین درآمد بیت المال به آن‌ها داده می‌شد [۸۰۱].

[۷۹۵] بخاری باب المعاصی من أمر الجاهلیة و ابوداود کتاب الأدب. [۷۹۶] ابوداود کتاب الأدب. [۷۹۷] مسند ابن حنبل ۶ / ۲۸۰. [۷۹۸] سنن ابن ماجه کتاب الطلاق. [۷۹۹] ابوداود کتاب الجهاد و مسند ابن حنبل ۱ / ۲۴۳. [۸۰۰] ابوداود باب قسمة الفیئ. [۸۰۱] در تاریخ ۱۹ / ۵ / ۷۶ روز یکشنبه ساعت ده سی و پنج دقیقه این دفتر در هواخوری بند ویژه روحانیت در حالی که دیگر آقایان به ملاقات رفته بودند و مولوی قندابی مشغول حفظ سوره یوسف بود، به اتمام رسید.