حلال و حرام
در میان عربها خوردن و نوشیدن هیچ محدودیتی وجود نداشت و نه چیزی حلال و یا حرام تلقی میشد. مردار و حشرات را هم میخوردند. البته بعضی از جانورانی که به نام بتها نذر و رها میکردند، ذبح آنها را گناه میدانستند، بعضی جانوران را اینگونه نذر میکردند که فقط مردان میتوانند از آن بخورند، زنان نمیتوانند بخورند و یا اگر جانور مرده متولد شد، مردان و زنان میتوانند بخورند و اگر زنده متولد شد، فقط مردان بخورند و از این قبیل، رسمهای خرافی دیگری نیز وجود داشت. سورۀ انعام که در مکه نازل شد، اینگونه رسمها را بیان میکند. اکثر احکام اسلام گرچه در مدینه نازل شدند، اما نزول حلّت و حرمت خوردنیها از مکه شرع شده بود. چنانکه در سوره انعام اینگونه رسمهای خرافی مشرکان رد و باطل اعلام شد:
﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٤٥﴾ [الأنعام: ۱۴۵].
«بگو ای پیامبر! در آنچه بر من وحی گردیده چیز حرامی برای خورنده نمیبینم مگر مردار و یا خون ریخته شده و یا گوشت خوک که حرام و پلید است و یا آنچه برای غیر خدا ذبح و داده شود، پس هرکس مضطر و مجبور شد، بدون این که از حد نیاز تجاوز کند پس همانا پروردگار تو بخشاینده و مهربان است».
مشرکان از این امر شگفتزده شده بودند که چگونه آنچه خودش بمیرد، حرام و آنچه را ذبح کنیم حلال است، حال آن که فرق و تفاوتی میان این دو نیست، در پاسخ به این شبهه آنان آیه ذیل نازل شد:
﴿فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كُنتُم بَِٔايَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِينَ ١١٨ وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تَأۡكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيۡكُمۡ﴾ [الأنعام: ۱۱۸-۱۱۹].
«پس بخورید از آنچه نام خدا بر آن برده شده است اگر شما به آیات خداوند ایمان دارید و چرا از آنچه نام خدا بر آن گرفته شده نمیخورید در حالی که خداوند آنچه را بر شما حرام است با تفصیل بیان کرده است».
سپس در مکه معظمه این آیه سوره نحل نازل شد: ﴿فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ﴾ [النحل: ۱۱۴]. که در آن همان حکم گذشته اعاده شد و چهار چیز: مردار، خون، خوک و آنچه بر بتها نذر شود، حرام اعلام گردید. بعد از ورود به مدینه این آیۀ سوره بقره: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ﴾ [البقرة: ۱۷۳] نازل شد و برای سومین بار محرمات چهارگانه بیان شدند. عربها به مسأله حرام و حلال توجه اندکی داشتند، علت این امر علاوه بر جهالت و وحشیگری، افلاس و تهیدستی بود. به همین جهت وقتی وضعیت مالی مسلمانان روز به روز بهتر میشد، تشخیص حلال و حرام و مراعات آن نیز بیشتر میشد. مردم عموماً جانوری را مردار میدانستند که بر اثر بیماری میمُرد و چنانچه به صورت دیگر میمرد آن را حرام نمیدانستند. چهار، پنج سال بعد از هجرت، تفصیل مردار در سوره مائده چنین بیان گردید. هر جانوری که بر اثر خفگی ﴿ٱلۡمُنۡخَنِقَةُ﴾ و افتادن از بالا ﴿ٱلۡمَوۡقُوذَةُ﴾ و یا از شاخزدن جانور دیگری ﴿ٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ﴾ و یا این که درندهای آن را کشته باشد ﴿وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ﴾ فقط همان جانور حلال است که آن را ذبح کردهاید. ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾.
در سال هفتم هجری، وقتی اموال و زمینهای خیبر به دست مسلمانان درآمدند، برای حرمت بعضی از جانوران احکامی صادر شد، چنانکه اعلام گردید، از امروز به بعد الاغ، جانوران درنده و پرندگانی که دارای چنگ و پنجه هستند، حرام اند. در سال هشتم هجری، بعد از فتح مکه، قبیلۀ «طی» که مسیحی بود، مسلمان شد و بعضی از مسیحیان شام نیز مسلمان شدند. آنها سگهای شکاری داشتند که با آنها شکار میکرند، وقتی مسلمان شدند و برای آنها معلوم شد که جانوران «خود مرده» حرام اند، درباره وضع خودشان و این که به وسیلۀ سگها شکار میکنند، از آنحضرت پرسیدند، در پاسخ به سؤال آنها این آیه نازل شد:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ﴾ [المائدة: ۴].
«از تو میپرسند چه چیزی برای آنان حلال است، بگو هر شیء پاکیزه حلال است».
در باره جانورانی که به وسیله آنها شکار میکنند، این توضیح وجود دارد که اگر آنها آموزش دیده باشند و هنگام رهاکردن به دنبال شکار، نام خدا برده شود آن شکار حلال است.