برخورد با زنان
این صنف لطیف همواره در جهان در حقارت و احساس کمتری قرار داشته و بر همین اساس، در حالات و روش زندگی هیچ شخصیت جهانی این امر مورد توجه و لحاظ قرار نگرفته که روش معاشرت وی با این قشر مظلوم بوده است. اسلام تنها مذهبی در جهان است که از حقوق زنان دفاع نموده و به لحاظ عزت و ارجمندی آنان را همسان با مردان قرار داده است. لذا در وقایع و حالات زندگی شارع اسلام این را هم باید مد نظر قرار دهیم که طرز برخورد و معاشرت ایشان با زنان چگونه بوده است. در صحیح بخاری در داستان ایلاء آنحضرت ج (جداشدن چند روز از ازواج مطهرات) این مقولۀ حضرت عمر س مذکور است که ما در مکه به زنان هیچ توجهی نداشتیم و در مدینه نسبتاً زنان موقعیت بهتری داشتند، ولی نه در آن حدی که استحقاق آن را داشتند. پیامبر اکرم ج ضمن این که با فرمایشات و احکام خود، حقوق آنان را اثبات نمودند، با برخورد و رفتار خویش این امر را بیشتر تثبیت و آشکار کردند. داستانهای ازواج مطهرات جداگانه بیان شدهاند. در اینجا ما به ذکر چند داستان عمومی بسنده میکنیم.
در محضر رسول اکرم ج همیشه مردان حضور داشتند و زنان را فرصتی برای شنیدن وعظ و اندرزهای آنحضرت و دریافت مسائل حاصل نمیشد، آنان نزد آنحضرت ج آمده درخواست نمودند که یک روز برای حضور به بارگاه نبوت برای آنان در نظر گرفته شود. آنحضرت پذیرفتند و یک روز را برای آنان تعیین نمودند [۸۰۲].
یکی از کسانی که در ابتدای اسلام به حبشه هجرت کرد، اسماء بنت عمیس بود، در زمان فتح خیبر همراه با سایر مهاجرین حبشه به مدینه آمد. یک روز به ملاقات حضرت حفصه آمد اتفاقاً در آن موقع حضرت عمر نیز در آنجا بود از حفصه پرسید: این کیست؟ حضرت حفصه او را معرفی کرد. عمر گفت: همان حبشی و دریایی. اسماء بنت عمیس گفت: آری، همان. حضرت عمر س گفت: ما پیش از شما هجرت کردیم و بر همین اساس حق بیشتری بر رسول اکرم داریم. اسماء سخت خشمگین شد و اظهار داشت: هرگز چنین نیست. شما با رسول اکرم ج همراه بودید و ایشان به گرسنگان طعام میدادند. در صورتی که حال ما چنین بود که از خانه و کاشانه خود دور و در حبشه زندگی میکردیم. آنان ما را اذیت میکردند و همواره بر جانهای خود بیمناک بودیم. در همین اثناء رسول اکرم ج وارد شد. اسماء گفت: یا رسول الله! عمر چنین گفت، آنحضرت گفتند: تو در پاسخ چه گفتی. او گفتههایش را برای آنحضرت بیان کرد. ایشان فرمودند: عمر حق بیشتری از شما بر من ندارد. عمر و رفقایش فقط یک بار هجرت کردند و شما دو بار هجرت کردید، هنگامی که این واقعه میان مردم شایع شد، مهاجرین حبشه گروه گروه نزد اسماء میآمدند و جملات آنحضرت ج را از زبان وی گوش میکردند. حضرت اسماء میگوید: برای مهاجرین حبشه هیچ چیزی در دنیا مسرتانگیزتر و شادیآفرینتر از این جملات رسول اکرم ج نبود [۸۰۳].
حضرت انس بن مالک که از خادمان خاص آنحضرت بود، خالهای به نام ام حرام داشت که به لحاظ رضاعی خالۀ رسول اکرم ج نیز بود. معمول آنحضرت بود که وقتی به قبا میرفتند، نزد وی هم میرفتند. او اغلب اوقات برای ایشان غذا میآورد و آنحضرت تناول میکردند و گاهی نیز آنجا میخوابیدند و ام حرام موهای ایشان را تمیز میکرد [۸۰۴]. آنحضرت با مادر حضرت انس، ام سلیم محبت زیادی داشتند. اغلب به خانه وی هم میرفتند، او زیراندازی میانداخت و آنحضرت استراحت میکردند. هنگامی که از خواب بیدار میشدند، او عرقهای آنحضرت را میگرفت و در شیشهای قرار میداد هنگام مرگ وصیت کرد که از آن عرقها به کفنش بزنند. یک بار ملیکه جدّه انس آنحضرت را دعوت کرد، پس از صرف غذا، آنحضرت فرمودند: بیائید تا باهم نماز بخوانیم. در خانه فقط یک حصیر وجود داشت، آن هم کهنه که رنگش سیاه شده بود. انس آن را با آب شست و بعد آن را پهن کرد، آنحضرت ج امام شدند، انس و جدهاش و یک غلام یتیم صف بسته ایستادند. آنحضرت دو رکعت نماز خواندند و به خانه برگشتند [۸۰۵].
اسماء دختر ابوبکر در نکاح حضرت زبیر بود، وقتی به مدینه آمدند، حضرت زبیر جز یک اسب دیگر چیزی نداشت. اسماء به بیابان میرفت و برای اسب کاه و علفی میآورد و غذا میپخت، آنحضرت قطعه زمینی که به فاصله دو مایل از مدینه قرار داشت به حضرت زبیر داده بود، اسماء به آنجا هم میرفت و نهال درخت خرما بر سر خود قرار میداد و میآورد. یک روز در حالی که نهال بر سرش داشت از آنجا میآمد. رسول اکرم ج بر شتری سوار بودند و از همان اطراف میآمدند. وقتی اسماء را دیدند، شتر را نشاندند تا اسماء بر آن سوار شود. او خجلتزده شد وقتی آنحضرت دیدند که وی بر اثر شرم و حجب سوار نمیشود، او را رها کرده به راهش ادامه دادند. حضرت اسماء میگوید: بعد از آنحضرت ابوبکر س نوکر و خدمتکاری فرستادند که کارها را انجام میداد و من به قدری احساس راحتی کردم که گویا از قید غلامی آزاد شدم [۸۰۶].
یک بار چند زن از خویشاوندان نزدیک در محضر آنحضرت نشسته بودند و با جرأت و جسارت با ایشان گفتگو میکردند، در همین اثنا حضرت عمر وارد، شد با ورود وی همه زنان بلند شدند و به گوشهای رفتند، آنحضرت ج خندیدند. عمر اظهار داشت: خداوند شما را شاد نگهدارد چرا میخندید و فرمودند: از تعجب بر آن زنان که با شنیدن صدای شما خاموش شدند و به گوشهای رفتند، حضرت عمر س خطاب به آنان گفت: ای دشمنان جانهای خود! از من میهراسید از پیامبر اکرم بیم و هراسی ندارید. آنها گفتند: تو نسبت به رسول اکرم ج طبع خشن و سختی داری [۸۰۷]. یک بار در خانه حضرت عایشه ل خوابیده و پارچهای بر صورت کشیده بودند. روز عید بود و دخترهای کوچولو سرود میخواندند، حضرت ابوبکر آمد و آنان را ترساند (و خواست از خواندن سرود بازشان دارد) آنحضرت ج فرمودند: بگذار تا سرود بخوانند امروز روز عید آنها است.
زنان معمولاً با جرأت و جسارت از ایشان مسائل میپرسیدند و اصحاب بر این جرأت آنها تعجب میکردند. ولی آنحضرت اظهار نگرانی نمینمودند و چون که معمولاً طبع نازک و قلبی ضعیف دارند از این جهت آنحضرت فوق العاده رعایت حالشان را میکردند. یک غلام حبشی به نام «انجشه» در پیشاپیش شتران سرود و شعر میخواند، در یکی از سفرها ازواج مطهرات نیز همراه بودند او شعر میخواند و شتران با سرعت بیشتر راه میرفتند، آنحضرت فرمودند: انجشه! مواظب باش شیشهها (قلب زنها) نشکنند [۸۰۸].
[۸۰۲] صحیح بخاری کتاب هل یجعل للنساء یوماً علی حدة. [۸۰۳] صحیح بخاری غزوه خیبر. [۸۰۴] صحیح بخاری کتاب الجهاد / ۳۹۱. [۸۰۵] صحیح بخاری باب الصلوة علی الحصیر. [۸۰۶] صحیح بخاری / ۷۸۶، کتاب النکاح. [۸۰۷] صحیح بخاری، مناقب عمر بن خطاب. [۸۰۸] شتران عادت بر این دارند که هنگام سفر یکی در کنار آنها شعر و سرود بخواند با نشاط و سرعت بیشتری به راهشان ادامه میدهند. (مترجم)