نوعیت خطبههای آن حضرت
خطبههای آنحضرت ج و سخنان متفرق ایشان در کتب احادیث بدون ترتیب خاصی گردآوری شدهاند. ولی پیامبر گرامی ج دارای خصوصیتهای مختلفی بودند و هر خصوصیت در طرز بیان ایشان اثر خاصی داشت. ایشان داعی بودند، فاتح بودند، خطیب و سخنران بودند، فرمانده لشکر بودند، قاضی بودند، پیامبر هم بودند. وجود این جنبههای مختلف، در طرز بیان و خطبههای ایشان اختلاف و تفاوت سختی به وجود آورده است و مقتضای فصاحت و بلاغت نیز همین است. آنحضرت به لحاظ این که داعی مذهب بودند، خطبهای که ایراد میکردند در آن، نهایت جوش و خروش پیدا میشد و در این موقع مانند یک فرمانده لشکر بودند.
چنانکه وقتی این آیه نازل شد:
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾. «خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن» تمام قریش را گرد آوردند و خواستند خطبهای ایراد کنند. گرچه شقاوت «ابولهب» و مزاحمتهای وی نگذاشت که خطبهای کامل بیان شود. بازهم چند جملهای که در آن واقعه بر سر زبان مبارک جاری شد، نمایانگر نیروی بیان و خطابۀ ایشان است. آنحضرت بر کوه صفا بالا رفته ندا سر دادند: «یا صباحاه»! این جملهای است که بر حسب عرف عربها زمانی بر سر زبان آورده میشود که بامدادان سپاه یا لشکری به قصد غارتگری به جایی یورش آورد. تمام مردم با شنیدن این جمله تکان خوردند و نزد آنحضرت گرد آمدند. آنحضرت فرمودند:
«أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا تَخْرُجُ مِنْ سَفْحِ هَذَا الجَبَلِ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ». «بگویید اگر به شما خبر دهم که از دامنه این کوه سپاهی قصد خروج دارد، آیا مرا در این سخنم تأیید میکنید»؟
همگی در پاسخ گفتند: تا حالا هیچ سخن دروغی از شما نشنیدهایم و تجربه نکردیم. وقتی آنحضرت از آنها این اعتراف را گرفتند، فرمودند:
«إِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ». «من شما را از عذاب سختی که در پیش دارید بیم میدهم».
ابولهب با کمال وقاحت و بیشرمی گفت: آیا همه ما را برای همین امر جمع کردهای؟ این را بگفت و از آنجا برفت [۳۹۴].
در غزوۀ حنین، آنحضرت تمام مال غنیمت را به مؤلفة القلوب دادند و به انصار چیزی داده نشد. چند نفر از نوجوانان انصار از این عمل ناخرسند شدند و گفتند: خداوند پیامبر را مغفرت کند که به قریش مال غنیمت میدهد و به ما نمیدهد در حالی که از شمشیرهای ما خون میچکد. آنحضرت ج باخبر شدند، تمام انصار را در خیمهای گرد آوردند و حقیقت امر را برای آنها توضیح دادند. آنان گفتند: این سخن چند نفر از نوجوانان ما است و کسانی که صاحب رأی و از بزرگان ما هستند چنین سخنی نگفتهاند. آنگاه آنحضرت بلند شدند و خطبهای بیان کردند و فرمودند:
«يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ، أَلَمْ أَجِدْكُمْ ضُلَّالًا فَهَدَاكُمُ اللَّهُ بِي، وَكُنْتُمْ مُتَفَرِّقِينَ فَأَلَّفَكُمُ اللَّهُ بِي، وَعَالَةً فَأَغْنَاكُمُ اللَّهُ بِي». «ای گروه انصار! آیا شما گمراه نبودید، پس خداوند به وسیله من شما را هدایت کرد. متفرق بودید، خداوند به وسیله من شما را متحد کرد. نیازمند بودید خداوند به وسیله من شما را مستغنی کرد».
انصار در پاسخ به هر جملهای میگفتند: خدا و رسول او امین هستند.
آن حضرت فرمودند: «چرا چنین نمیگویید: ای محمد! تو در حالی نزد ما آمدی که مردم تو را تکذیب میکردند، ما تو را تأیید کردیم. هیچکس یار و یاور تو نبود ما تو را یاری کردیم. تو را از خانه و شهر بیرون کردند ما تو را جای و پناه دادیم تو محتاج بودی ما تو را کمک کردیم».
سپس به اصل اعتراض پاسخ دادند:
«أَتَرْضَوْنَ أَنْ يَذْهَبَ النَّاسُ بِالشَّاةِ وَالبَعِيرِ، وَتَذْهَبُونَ بِالنَّبِيِّ إِلَى رِحَالِكُمْ، فَوَاللَّهِ لَمَا تَنْقَلِبُونَ بِهِ خَيْرٌ مِمَّا يَنْقَلِبُونَ». «آیا شما این را نمیپسندید که مردم با گوسفند و شتر به خانههایشان بروند و شما با پیامبر خود به خانههای خود بروید. سوگند به خدا! آنچه شما با خود به خانههایتان میبرید، بهتر از آن چیزی است که دیگران با خود میبرند».
آنگاه تمام انصار فریاد برآوردند «رضینا» یعنی همگی ما را ضی هستیم [۳۹۵]. اگر بر وجوه بلاغت این خطبه تدبر کنیم میتوانیم رسالهای در این خصوص تألیف کنیم.
آن حضرت به عنوان یک فرماندۀ فاتح، فقط در فتح مکه خطبهای ایراد کردند که جملههای متفرقی از آن در کتب احادیث مذکور است. شهر مکه نزد عربها فوق العاده شهر مقدسی بود. حرم، خانه امنی بود که در آن به هیچ وجه جنگ و خونریزی روی نمیداد. در فتح مکه برای اولین بار دامن تقدس و عظمت حرم با خون رنگین شد و چون این امر جنبۀ مذهبی داشت، این خطر محتمل بود که ممکن است برای همیشه احترام و قداست آن از بین برود. لذا آنحضرت ج در سخنرانی خود بر این دو جنبه تأکید زیادی کردند و خطاب به اصحاب کرام چنین فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مَكَّةَ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، فَهِيَ حَرَامٌ بِحَرَامِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، لَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي وَلاَ تَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدِي، وَلَمْ تَحْلِلْ لِي قَطُّ إِلَّا سَاعَةً مِنَ الدَّهْرِ، لاَ يُنَفَّرُ صَيْدُهَا، وَلاَ يُعْضَدُ شَوْكُهَا، وَلاَ يُخْتَلَى خَلاَهَا، وَلاَ تَحِلُّ لُقَطَتُهَا إِلَّا لِمُنْشِدٍ». «یعنی خداوند در روزی که زمین و آسمان را آفرید، در همان روز شهر مکه را حرام کرد، پس آن با حرمت خدا حرام است، آن پیش از من بر هیچکس حلال نبوده و بعد از من هم برای هیچکس حلال نخواهد بود و برای من نیز جز چند ساعتی هرگز حلال نشده. صید و شکار آن تحت تعقیب قرار نگیرد و خارها و علفهای آن قطع نشوند. گم شدۀ آن هم برای احدی حلال نیست، مگر کسی که قصد بازگرداندن آن را داشته باشد».
بزرگترین و مهمترین خطبۀ پیامبر خدا ج خطبهای است که آن را در حجة الوداع ایراد کردند. این خطبه مشتمل بر مجموعهای از احکام است. ولی به لحاظ سلاست و روانی جایگاه والایی دارد، ایشان بعد از حمد و نعت پروردگار، اهمیت این خطبه را با این الفاظ بیان فرمودند:
«أيها الناس! اسمعوا فإني لا أدري لعلي لا ألقاكم بعد عامي هذا في موقفي هذا في شهركم هذا في بلدكم هذا». «ای مردم! بشنوید. چون ممکن است بعد از این سال در این جای در این ماه و در این شهر با شما ملاقاتی میسر نشود. عبارت سادلأ این مطلب چنین بود که غالباً این آخرین سال عمر من است لیکن این شرح و این طرز تعبیر این مطلب را مؤکدتر ساخته است».
آن حضرت فرمودند: «عزت و آبروی مسلمانان، جان و مال آنها بر تمام مسلمانان حرام است». و این مطلب را با این روش بلیغ بیان کردند:
«أَتَدْرُونَ أَيُّ يَوْمٍ هَذَا؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَقَالَ: فَإِنَّ هَذَا يَوْمٌ حَرَامٌ، أَفَتَدْرُونَ أَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟ قَالُوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: بَلَدٌ حَرَامٌ، قَالَ: أَتَدْرُونَ أَيُّ شَهْرٍ هَذَا؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: شَهْرٌ حَرَامٌ». «آیا میدانید این چه روزی است؟ مردم گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمودند: این یوم الحرام است. آیا میدانید این چه شهری است؟ مردم گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمودند: این بلدالحرام است. آیا میدانید این چه ماهی است؟ مردم گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمودند: این ماه حرام است».
بدین ترتیب وقتی در دلهای مردم عظمت و احترام آن روز، آن ماه و آن شهر خوب جای گرفت، مقصود اصلی را چنین بیان کردند:
«إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاَضكُمْ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، فِي شَهْرِكُمْ هَذَا، لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ».
«همانا خداوند خون شما را، مال شما را، ابروی شما را در این ماه، در این شهر مانند حرمت این روز حرام کرده است. بعد از من کافر نشوید که هریک از شما گردنهای یکدیگر را بزنید».
آن حضرت با این عبارت مساوات و برابری را اعلام فرمودند:
«إن ربكم واحد وإن أباكم واحد، كلكم من آدم وآدم من تراب، إن أكرمكم عند الله أتقاكم».
«خدای شما یکی است. پدر شما یکی است. همۀ شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک است. بهترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شما است».
درآمد عمومی عربها و وسیلۀ معاش آنان، چپاول و غارتگری بود. لیکن در مدت چهار ماه حرام نمیتوانستند بیکار بنشینند، از این جهت این ماهها را با ماههای دیگر جابجا میکردند و به آن «نسيء» میگفتند. قرآنکریم از این عمل منع کرد و اعلام نمود: ﴿إِنَّمَا ٱلنَّسِيٓءُ زِيَادَةٞ فِي ٱلۡكُفۡرِ﴾ نسئی در کفر اضافه است.
این مطلب را آنحضرت با این عبارت در خطبۀ خود اعلام فرمودند:
«إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ».
«زمان بعد از گذر بر همان مرکز خود آنگونه که خداوند آن را آفریده بود، قرار گرفت».
علاوه بر این خصوصیتها، آنحضرت یک معلم و واعظ هم بودند و از این حیث خطبههایی که ایراد فرمودند، گرچه بسیار ساده هستند، ولی اسلوب بلاغت و فصاحت در آنها موجود است. برای وعظی که جنبۀ اخلاقی دارد، آوردن کلمات مشکل، جملات زیبا و تشبیه و استعاره در آن مناسب، نیست. بلکه اینگونه مطالب را باید با الفاظی ساده، جملههای واضح و مختصر بیان کرد. خطبههای آنحضرت ج که از این قبیل بیان فرمودند، اغلب همینگونه بیان شدهاند. هنگامی که به مدینه آمدند، اولین جملهای که بر زبان مبارکشان جاری شد این بود:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَفْشُوا السَّلَامَ، وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ، وَصَلُّوا وَالنَّاسُ نِيَامٌ تَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِسَلَامٍ». «ای مردم! سلام زیاد بگویید، اطعام طعام کنید، نماز بخوانید زمانی که مردم خوابیدهاند، آنگاه با سلامتی وارد بهشت میشوید».
اولین نماز جمعهای که در مدینه منوره خواندند، طبق روایت ابن اسحاق، بعد از حمد و ثنای الهی این خطبه را ایراد کردند:
«أما بعد، أيها الناس! فقدموا لأنفسكم تعلمون والله ليصعقن أحدكم ثم ليدعن غنمه ليس لها راع ثم ليقولن له ربه ليس له ترجمان ولا حاجب يحجبه دونه ألم يأتك رسولي فبلغك وأتيتك ما لا فأفضلت عليك فما قدمت لنفسك فلينظرن يميناً وشمالاً فلا يرى شيئاً ثم لينظرن قدامه فلا يرى غير جهنم فمن استطاع أن يتقي بوجهه من النار ولو بشق من تمرة فليفعل ومن لم يجد فبكلمة طيبة فإنها تجزي الحسنة بعشر أمثالها إلى سبعمائة ضعف. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته». «بعد از حمد و سپاس خداوند متعال، ای مردم! برای خود اعمالی پیش فرستید. سوگند به خدا! برای شما معلوم میشود هنگامی که یکی از شما هوش و حواس خود را از دست میدهد و مال و گوسفند و ثروت خود را رها میکند که برای آنها نگهبانی هم نخواهد بود. آنگاه در حالی که بین او و خداوند متعال هیچ مترجم و دربانی نیست که او را مانع شود. خداوند به او میگوید: آیا نزد تو پیامبر ما نیامد و پیام مرا به تو ابلاغ نکرد؟ آیا به تو مال و ثروت ندادم و بیش از نیاز هم عطا نکردم؟ پس تو برای خود چه اعمالی آماده کردی و پیش فرستادی؟ آنگاه آن شخص به سمت راست و چپ خود نگاه میکند، پس چیزی نمییابد. روبروی خود نگاه میکند جز دوزخ چیزی نمییابد. پس هرکس میتواند خود را از آن آتش نجات دهد، گرچه با نیم دانه خرما هم باشد و اگر این را هم نداشته باشد با گفتن یک سخن خوب و نیکو. زیرا که پاداش یک نیکی، ده برابر بلکه تا هفتصد برابر داده میشود. سلامت، رحمت و برکات الله تعالی بر شما باد». (صحیح مسلم).
بار دیگر چنین فرمودند:
«الحمد لله أحمده وأستعينه ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله الله وحده لا شريك له، إن أحسن الحديث كتاب الله قد أفلح من زينه الله في قلبه وأدخله في الإسلام بعد الكفر فاختاره على ما سواه من أحاديث الناس. إنه أحسن الحديث وأبلغه، أحبوا ما أحب الله، أحبوا الله من كل قلوبكم ولا تملوا كلام الله وذكره ولا تقس عنه قلوبكم فاعبدوا الله ولا تشركوا به شيئا واتقوه حق تقاته وصدقوا الله صالح ما تقولون بأفواهكم وتحابوا بروح الله بينكم إن الله يغضب أن ينكث عهده. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته». «بعد از حمد خدا از بدیهای نفس خود و از زشتیهای اعمال خود به او پناه میبریم. هرکس را خداوند هدایت کند، هیچکس او را گمراه نمیکند و هرکس را او گمراه کند هیچکس او را راهنمایی نمیکند. گواهی میدهم به این که جز خداوند، دیگر معبودی نیست او یگانه است. برایش همتایی نیست. بهترین کلام کتاب خدا است. کامیاب است آن دلی که خداوند آن را با آن کلام آراسته کرده باشد و او را بعد از کفر به اسلام داخل کند. آن شخص سخنان آدمیان را رها کرده کلام الله را برگزیده است. زیرا که کلام الله از تمام کلامها بهتر و مؤثرتر است. هرکس را خدا دوست دارد شما هم او را دوست بدارید و خدا را از دل دوست داشته باشید و از کلام و یاد او هرگز خسته نشوید و دل شما از یاد او سخت و غافل نشود. پس فقط خدا را پرستش کنید و هیچ چیزی را برای او شریک قرار ندهید و از او بترسید آن چنانکه حق ترسیدن از او است و با خدا راست بگوئید و با یکدیگر برای رضای او محبت داشته باشید. خداوند از کسی که بر عهد و پیمانش وفا نکند ناخوشنود میشود. سلامت، رحمت و برکات الله بر شما نازل باد».
یک بار پیامبر بزرگوار ج خطبهای ایراد و در آن پنج چیز را یادآوری کردند و فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَنَامُ، وَلَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَنَامَ، يَخْفِضُ الْقِسْطَ وَيَرْفَعُهُ، يُرْفَعُ إِلَيْهِ عَمَلُ اللَّيْلِ قَبْلَ عَمَلِ النَّهَارِ، وَعَمَلُ النَّهَارِ قَبْلَ عَمَلِ اللَّيْلِ، حِجَابُهُ النُّورُ». (صحیح مسلم) «آری، خداوند نمیخوابد و نه خوابیدن در شأن او است بخت و اقبال را پست و بلند میکند. اعمال شب پیش از فرارسیدن روز و اعمال روز پیش از فرارسیدن شب بر او عرضه میشوند. حجاب و پردۀ او نور است».
در خطبۀ روز جمعه معمولاً از زهد، حسن اخلاق، خوف قیامت، عذاب قبر، توحید و صفات الهی سخن میگفتند و اگر در طول هفته واقعه و حادثه مهمی روی داده بود، راهنماییهای لازم را در مورد آن میفرمودند. اغلب به جای خطبۀ جدید سورههایی از قرآنکریم که مشتمل بر همین مضامین است، مانند سورۀ «ق» و غیره میخواندند. این سوره را بیشتر در خطبههای روز جمعه میخواندند.
در خطبۀ روز عید، علاوه بر این موضوعها بهسوی صدقه نیز تشویق و توصیه میکردند. هنگام ضرورت و نیاز نیز خطبههایی ایراد میکردند و بر حسب مقتضای وقت مطالب را بیان میفرمودند. یک بار کسوف شد. اتفاقاً در همان روز فرزند خردسال پیامبر ج حضرت ابراهیم س وفات کرد. طبق عرف و باور عرب، مردم بر این باور بودند که کسوف آفتاب به همین مناسبت است. آنحضرت ج در آن موقع این خطبه را ایراد فرمودند:
«أَما بعد! يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللهِ، وَإِنَّهُمَا لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ. مَا مِنْ شَيْءٍ لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُهُ إِلَّا قَدْ رَأَيْتُ مِن مَقَامِي هَذَا، حَتَّى الْجَنَّةَ وَالنَّارَ، وَإِنَّهُ قَدْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّكُمْ تُفْتَنُونَ فِي الْقُبُورِ، مِثْلَ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ فَيُؤْتَى أَحَدُكُمْ، فَيُقَالُ: مَا عِلْمُكَ بِهَذَا الرَّجُلِ؟ فَأَمَّا الْمُؤْقن، فَيَقُولُ: هُوَ مُحَمَّدٌ، هُوَ رَسُولُ اللهِ، جَاءَ بالْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى، فَأَجَبْنَا وَأَطَعْنَا، أَوِ الْمُرْتَابُ فَيَقُولُ: لَا أَدْرِي، سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ: شَيْئًا، فَقُلْتُ: إِنَّهُ عوض عَلَيَّ كُلُّ شَيْءٍ تُولَجُونَهُ، فَعُرِضَتْ عَلَيَّ الْجَنَّةُ، حَتَّى لَوْ تَنَاوَلْتُ مِنْهَا قِطْفًا أَخَذْتُهُ فَقَصُرَ يَدِي عَنْهُ، وَعُرِضَتْ عَلَيَّ النَّارُ، فَرَأَيْتُ فِيهَا امْرَأَةً تُعَذَّبُ فِي هِرَّةٍ لَهَا، رَبَطَتْهَا فَلَمْ تُطْعِمْهَا، وَلَمْ تَدَعْهَا تَأْكُلُ مِنْ حَشَاشِ الْأَرْضِ، وَرَأَيْتُ أَبَا ثُمَامَةَ عَمْرَو بْنَ مَالِكٍ يَجُرُّ قُصْبَهُ فِي النَّارِ، وَإِنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ: إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَا ينخسفان إِلَّا لِمَوْتِ عَظِيمٍ، وَإِنه آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللهِ يُرِيكُمُوهُمَا، فَإِذَا خَسَفَا فَصَلُّوا حَتَّى تَنْجَلِيَ» [۳۹۶].
«بعد از حمد و سپاس الهی، ای مردم! آفتاب و ماه دو نشانی از عظمت الله تعالی اند و برای مرگ احدی تاریک نمیشوند. چیزی را که قبلا ندیده بودم حالا در همین جا دیدم تا این که بهشت و دوزخ را نیز دیدم و به من وحی شد که شما در قبرها مورد آزمایش قرار میگیرید. نزد هریک از شما مأمور الهی میآید و میپرسد دربارۀ این شخص (یعنی رسول اکرم ج) چه میدانی؟ اهل باور و یقین میگویند: این محمد است. این پیامبر خدا است. آیات و نشانیهایی که از جانب پروردگار آورد ما آنها را قبول کردیم و از آنها پیروی کردیم.
و اهل شک و تردید میگویند: نمیدانم از مردم شنیدم که چیزهایی میگفتند. بر من تمام آن جاهایی که شما به آنجا وارد میشوید عرضه شدند. بهشت هم بر من عرضه شد، حتی اگر میخواستم از میوههای آن بچینم میچیدم ولی از آن بازماندم. دوزخ بر من عرضه شد، زنی را در آن دیدم که به سزای این که گربهای را بسته بود و به آن آب و غذا نمیداد و آن را رها نمیکرد که خودش چیزی بخورد، به دوزخ آورده شده بود. من در دوزخ ابوثمامه عمرو بن مالک را دیدم مردم بر این عقیده و باور بودند که خورشید و ماه برای مرگ افراد بزرگ تاریک میشوند. در حالی که اینها دو نشانی از نشانیهای عظمت و قدرت الهی هستند، پس هرگاه تاریک شدند به نماز مشغول شوید تا روشن شوند».
در رد بدعت و خرافات و چنگزدن به سنت، این خطبۀ مختصر با اندک تفاوتی در الفاظ آن در اکثر کتب حدیث منقول است:
«إِنَّمَا هُمَا اثْنَتَانِ: الْكَلَامُ وَالْهَدْيُ، فَأَحْسَنُ الْكَلَامِ كَلَامُ اللَّهِ، فَأَحْسَنُ الْهَدْيِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ، أَلَا وَإِيَّاكُمْ مُحْدِثَاتِ الْأُمُورِ، فَإِنَّ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ، أَلَا لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ، فَيقسوا قُلُوبُكُمْ، أَلَا إِنَّ مَا هُوَ آتٍ قَرِيبٌ، وَإِنَ الْبَعِيدُ مَا لَيْسَ بِآتٍ، أَلَا إِنَّمَا الشَّقِيُّ فِي بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ، أَلَا إِنَّ قِتَالَ الْمُؤْمِنِ كُفْرٌ وَسِبَابُهُ فُسُوقٌ، وَلَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلَاثٍ، أَلَا وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ» [۳۹۷]. «فقط دو امرند: قول و روش عملی. عمدهترین کلام، کلام الهی است. و عمدهترین روش، روش محمد است. آگاه باشید از بدعتها در دین دوری کنید. بدعت بدترین چیز است. هر امر نو در دین بدعت است و هر بدعت گمراهی است. به درازی عمر امیدوار نباشید که دلهای شما سخت میشوند. هر آنچه آمدنی است نزدیک است. دور آن چیزی است که به آمدنش امید نیست. آدم بدبخت در شکم مادرش بدبخت است. خوششانس و سعادتمند کسی است که از دیگران پند و اندرز حاصل کند. آگاه باشید! جنگیدن با مسلمان عملی کفرآمیز و فحش و هتک حرمت او، عملی فسقآمیز است. برای مسلمان جایز نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمان خود قهر و قطع رابطه کند، مواظب باشید و از دروغ دوری کنید».
[۳۹۴] بخاری ۲ / ۴۳ تفسیر سوره تبت. [۳۹۵] صحیح بخاری غزوۀ حنین. [۳۹۶] صحیح مسلم به روایات مختلفه. [۳۹۷] ابن ماجه، باب اجتناب البدع.