نمایندگی بنوعامر، سال نهم هجری
قبیلۀ «بنوعامر» شاخهای از قبیلۀ معروف عرب، «قیس بن عیلان» بود. بنوعامر دارای سه رئیس بود. «عامر بن طفیل»، «اربد بن قیس» و «جبار بن سلمی». «عامر» و «اربد» فقط خواهان پُست و مقام بودند. این همان عامر بود که قبلاً باعث فتنههای متعددی شده بود و در این وقت هم با سوء نیت آمده بود. جبار و سایر افراد قبیله دارای حُسن نیت و طالب صداقت بودند. وقتی عامر به مدینه آمد، میهمان یکی از زنان خاندان «سلول» شد. جبار و صحابی معروف، کعب بن مالک از مدتها باهم دوست و آشنا بودند، از این جهت وی همراه با سیزده نفر به خانه کعب بن مالک وارد شد و کعب آنها را به محضر رسول اکرم ج برد.
بنوعامر در طی گفتگو با آنحضرت ج چنین خطاب میکردند: «أَنْتَ سَيِّدنَا» یعنی شما آقای ما هستید. آنحضرت فرمودند: آقا خدا است. آنان دوباره اظهار داشتند: جنابعالی از همۀ ما افضل و سرور ما هستید. آنحضرت فرمودند: هنگام تکلم مواظب باشید گرفتار دام شیطان نشوید، یعنی این تکلف و تملق هم یک نوع دروغ است [۷۲]. عامر بن طفیل اظهار داشت: یا محمد! از سه پیشنهاد یکی را باید بپذیرید:
۱- شما بر بادیهنشینها و صحرانشینان حکومت کنید و من بر اهل شهر حکومت میکنم؛
۲- اگر این را قبول نمیکنی پس مرا جانشین بعد از خود تعیین کنید؛
۳- اگر این را هم قبول نمیکنید، پس من مردان قبیلۀ غطفان را آورده و بر شما حمله خواهم کرد؛
عامر قبلاً به «اربد» گفته بود که من مشغول گفتگو با محمد میشوم و شما به نحوی بر وی حمله کنید و او را از پا درآورید. عامر دید که «اربد» مبهوت و بیتحرک شده و جلال و عظمت نبوت دیدگانش را خیره کرده است. چنانکه هردو از آنجا برخاستند و رفتند. آنحضرت ج فرمودند: خدایا! از شر اینها مرا محافظت کن. عامر به بیماری طاعون مبتلا شد. مرگ بر بستر در میان عربها باعث ننگ و سرافکندگی بود. چنانکه عامر دستور داد تا او را بر اسبی سوار کنند و در همان حال هلاک گردید. جبار و همراهان وی مشرف به اسلام شده و به وطن خویش بازگشتند [۷۳].
[۷۲] مشکوة باب المفاخرة به نقل از ابوداود. [۷۳] گفتگوی عامر و داستان مرگ وی از صحیح بخاری نقل گردیده و بقیه وقایع از ابن اسحاق و زرقانی گرفته شدهاند.