فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

شفقت و عطوفت بر کودکان

شفقت و عطوفت بر کودکان

بر کودکان فوق العاده شفقت داشتند. هنگامی که از سفر برمی‌گشتند، هر کودکی را که در مسیر راه می‌دیدند او را جلو یا پشت سر خود سوار می‌کردند و بر کودکان سلام می‌کردند [۷۸۳]. یک روز خالد بن سعد به محضر آن‌حضرت ج حضور یافت. دختر کوچک او با وی همراه بود و پیراهن سرخ‌رنگی بر تن داشت، آن‌حضرت فرمودند: «سنه، سنه» به زبان حبشی به «حسنه» (زیبایی) «سنه» می‌گویند، چون که در حبشه متولد شده بود، آن‌حضرت با همان زبان با وی سخن گفت. میان دو شانۀ آن‌حضرت ج مهر نبوت به صورت یک برآمدگی وجود داشت. کودکان عادت دارند که هرچیزی که عجیب به نظرشان آید، با آن بازی می‌کنند. به همین جهت او شروع به بازی با مهر نبوت کرد. خالد او را منع کرد، ولی آن‌حضرت فرمودند: بگذار تا بازی کند [۷۸۴]. یک بار نزد آن‌حضرت از جایی مقداری لباس آوردند که در میان آن‌ها یک عدد چادر مشکی که دو طرف آن حاشیه داشت. آن‌حضرت خطاب به حاضران گفتند: این چادر را به چه کسی بدهم. آن‌ها ساکت شدند، ایشان فرمودند: أم خالد را بیاورید او آمد و آن‌حضرت آن را به وی داد و دوبار فرمود: «بپوش تا کهنه شود» نقش بوتۀ گل‌هایی که در چادر بود او را نشان داد و فرمود: «أم خالد! ببین چه قدر زیبا است» [۷۸۵]!

قبلاً ذکر شد که أم خالد در حبشه متولد شده بود و تا چندین ماه در آنجا بود و به همین جهت با زبان حبشی به وی گفت: این سن است. این سن است، یعنی زیبا است. یکی از صحابه می‌گوید: در دوران کودکی و خردسالی به نخلستان انصار می‌رفتم و با پرتاب سنگ به درختان خرما، خرما می‌افکندم. مردم مرا دستگیر کرده به محضر آن‌حضرت ج بردند. ایشان فرمودند: چرا سنگ پرتاب می‌کنی. عرض کردم: برای این که خرما بخورم، ایشان فرمودند: آن خرماهایی که خودبخود بر زمین می‌افتند آن‌ها را بخور سنگ پرتاب نکن. آنگاه دست مبارک خود را به طور نوازش بر سرم کشیده و برایم دعای خیر کردند [۷۸۶].

از وقایع محبت بین مادر و فرزند خیلی متأثر می‌شدند. یک بار یک زن مسکین نزد حضرت عایشه آمد و دو دختر خردسالی با وی همراه بود. در آن موقع نزد عایشه چیزی نبود. فقط یک دانه خرما بود که به وی داد. او آن را دونیم نمود و میان هردو تقسیم کرد. وقتی آن‌حضرت ج وارد خانه شدند، حضرت عایشه جریان را برایش گفت. ایشان فرمودند: به هرکس خداوند فرزند بدهد و او حق آن‌ها را ادا کند از دوزخ محفوظ می‌ماند [۷۸۷].

حضرت انس س می‌گوید: رسول اکرم ج می‌فرمودند: وقتی نماز را شروع می‌کنم دلم می‌خواهد آن را طولانی بخوانم که ناگهان صدای طفلی از کنار صف‌ها به گوشم می‌رسد و من آن را مختصر می‌خوانم تا مادرش (بر اثر شنیدن گریه طفل خود) ناراحت نشود [۷۸۸].

این شفقت و عطوفت منحصر به اطفال مسلمانان نبود، بلکه بر اطفال مشرکان و کفار نیز عطوفت داشتند. یک بار در یکی از غزوات به طور اشتباهی چند کودک کشته شدند. وقتی آن‌حضرت مطلع شدند، خیلی ناراحت شدند، شخصی اظهار داشت: یا رسول الله! آن‌ها اطفال مشرکان بودند. ایشان فرمودند: اطفال مشرکان از شما بهترند، آگاه باشید! کودکان را به قتل نرسانید. هر نفسی بر فطرت الهی است [۷۸۹].

عادت داشتند که هرگاه میوۀ تازه‌ای در فصل میوه به ایشان اهدا می‌شد، هریک از حاضرین که خردسال‌تر بود آن را به او می‌داد [۷۹۰]. کودکان را می‌بوسید و آنان را نوازش می‌کرد. یک بار شخصی بادیه‌نشین به محضر ایشان آمد و دید ایشان فوق العاده با کودکان محبت دارند و آنان را نوازش می‌کنند. وی گفت: شما کودکان را هم دوست دارید و آن‌ها را می‌نوازید! من ده تا بچه دارم ولی تا به حال هیچکدام از آن‌ها را نبوسیده‌ام! ایشان فرمودند: وقتی خداوند متعال محبت را از قلب تو ربوده است من چه کار کنم [۷۹۱].

جابر بن سمره، یکی از اصحاب داستان خردسالی خود را بیان می‌کند که یک بار پشت سر آن‌حضرت ج نماز می‌خواند، چون نماز تمام شد، ایشان به‌سوی خانه خود رفتند من هم پشت سر ایشان راه افتادم جلوتر چند کودک دیگر آمدند. آن‌حضرت آن‌ها را مورد نوازش قرار داد و مراهم نوازش نمود [۷۹۲]. در زمان هجرت وقتی وارد مدینه شدند، دختران خردسال انصار از شادی بر در خانه‌های خود سرود می‌خواندند، هنگامی که آن‌حضرت از آنجاها گذر می‌کردند می‌فرمودند: ای دخترکان! آیا شما مرا دوست دارید؟ آنان گفتند: آری، ایشان فرمودند: من نیز شما را دوست دارم [۷۹۳]. حضرت عایشه در خردسالی ازدواج کرده بود. او همیشه با دختران خردسال محله بازی می‌کرد وقتی به خانه آن‌حضرت آمد: دختران خردسال محل آنجا می‌آمدند و با وی بازی می‌کردند. وقتی آن‌حضرت به خانه وارد می‌شدند، آن‌ها به پاس احترام آن‌حضرت در گوشۀ خانه خاموش می‌نشستند. آن‌حضرت آنان را تسکین خاطر داده و وادار به بازی با عایشه می‌کردند [۷۹۴].

[۷۸۳] ابوداود کتاب الأدب. [۷۸۴] صحیح بخاری ۲ / ۸۸۶. [۷۸۵] صحیح بخاری کتاب اللباس. [۷۸۶] ابوداود کتاب الجهاد. [۷۸۷] صحیح بخاری / ۸۷. [۷۸۸] بخاری کتاب الصلوة. [۷۸۹] مسند ابن حنبل ۳ / ۴۳۵. [۷۹۰] معجم صغیر طبرانی. [۷۹۱] صحیح بخاری و مسلم کتاب الأدب. [۷۹۲] صحیح مسلم باب طیب رائحة النبي ج. [۷۹۳] سیرة النبي ج ۱ / بحث هجرت. [۷۹۴] ابوداود کتاب الأدب.