فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

حدود و تعزیرات

حدود و تعزیرات

در این جهان مادی هیچ چیزی به قدر جان آدمی ارزش و اعتبار ندارد. اکثر قوانین حدود و تعزیرات چند سال پس از هجرت نازل شدند. ولی حکم قتل نفس در مکه نازل شده بود:

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا ٣٣ [الإسراء: ۳۳].

«و به قتل نرسانید نفسی را که خداوند کشتنش را حرام قرار داده، مگر با حق و هرکس به ناحق کشته شده وارث او را حق قصاص داده‌ایم، پس در کشتن زیاده‌روی نکند، زیرا که او مورد نصرت قرار می‌گیرد».

پیش از اسلام نیز میان اعراب قوانینی برای قتل و قصاص وجود داشت. مجموعۀ حدود و تعزیرات تورات نزد قوم یهود که از موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار بود وجود داشت. ولی چون عرب‌ها دارای قدرت و حکومت اجرایی و روحیۀ اخلاقی نبودند، اجرای این احکام دشوار می‌نمود، پس از این که آن‌حضرت ج به مدینه تشریف آوردند، یهود نیز برای حل و فصل اختلافات خود به محضر ایشان رجوع می‌کردند، و ایشان براساس احکام تورات میان آن‌ها داوری می‌کردند. یک قتل در میان عرب‌ها باعث کشتارها و جنگ‌های قبیله‌ای شدیدی می‌شد. پس از جنگ بدر، وقتی اسلام قوت گرفت، حکم قصاص نازل گردید. قبلاً بیان شد که در اطراف مدینه دو قبیلۀ بنوقریظه و بنونضیر از قبایل یهود زندگی می‌کردند. قبیله بنونضیر از اعتبار و رتبۀ والایی برخوردار بود. به همین جهت چنانچه فردی از بنونضیر به دست قبیلۀ بنوقریظه کشته می‌شد، بنونضیر از قاتل قصاص می‌گرفتند و چنانچه از بنوقریظه فردی به دست بنونضیر کشته می‌شد، دیۀ وی به مقدار یکصد «وسق» خرما از بنونضیر گرفته می‌شد. پس از هجرت آن‌حضرت به مدینه، چنین قتلی رخ داد. آن‌ها برای حل و فصل قضیه نزد آن‌حضرت مراجعه کردند که در همین رابطه چند آیه از سورۀ مائده نازل شد و یکی از آیات این است:

﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ [المائدة: ۴۵].

«و بر آنان مقرر داشتیم که نفس در مقابل نفس، چشم در مقابل چشم، بینی در مقابل بینی، گوش در مقابل گوش قصاص می‌شود و از زخم‌ها نیز قصاص گرفته می‌شود».

اين حكم گرچه در مورد یهود نازل شده بود، ولی آیه‌ای دیگر مسئله قصاص را چنین توضیح داده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِي ٱلۡقَتۡلَىۖ [البقرة: ۱۷۸].

این فرمان، عدالت و مساوات را در جهان برای همیشه در این مورد اعلام می‌دارد. مسئله دیه میان یهود رواج نداشت، ولی میان اعراب وجود داشت و اسلام با بیان اصلاحاتی آن را باقی گزارد.

﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ [البقرة: ۱۷۸].

تا آن موقع هنوز تفاوتی میان قتل عمد و خطا وجود نداشت. در سال ششم هجری یکی از مسلمانان به طور خطا توسط یک نفر مسلمان کشته شد و یکی از قریش به دست یکی از مسلمانان انصار کشته شد، رسول اکرم ج با پرداخت دیه به برادر مقتول رضای وی را جلب نمود، سپس وی به صورت منافقانه مسلمان شد و با فریب، شخص انصاری را به قتل رساند و نزد قریش پناهنده شد. با توجه به این وقایع در مورد قتل خطا احکامی نازل شد:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَ‍ٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٩٢ وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣ [النساء: ۹۲-۹۳].

«و برای فرد مؤمن شایسته نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر قتلی که اشتباهی روی دهد و هرکس مؤمنی را اشتباهی به قتل رساند، پس یک بردۀ مؤمن به‌طور کفاره آزاد کند و خون‌بهایش را به وارثان بپردازد مگر این که عفو نمایند، پس اگر مقتول از دشمنان شما باشد و مسلمان نیز باشد پس آزادکردن یک بردۀ مسلمان کافی است و چنانچه مقتول از کسانی باشد که میان شما و آنان پیمان صلح منعقد است، پس لازم است که خون‌بهای او به وارثانش پرداخت شود و یک بردۀ مسلمان نیز آزاد گردد و هرکس برده‌ای را نیافت پس دو ماه پیاپی روزه گیرد، تا مورد توبه و مغفرت الهی قرار گیرد و خداوند دانا و حکیم است و هرکس مسلمانی را عمداً به قتل رساند پس کیفر او آتش دوزخ است که برای همیشه در آن باقی خواهد ماند و خشم و لعنت خدا بر وی خواهد بود و خداوند برای او عذابی بزرگ آماده ساخته است».

ابن عباس می‌گوید: این آخرین حکم درباره قتل و قصاص است که نازل شد. حرمت و ارزش جان آدمی در روز فتح مکه اعلام گردید و آن‌حضرت ج فرمودند: تمام خون‌های دوره جاهلیت در زیر قدم‌های من هستند. بعد از آن دیۀ قتل خطا بیان شد [۱۸۰]. و مبلغ چهارصد دینار خون‌بهای آن بر اهل قریه و قبیلۀ قاتل تعیین گردید [۱۸۱].

تا سال ششم هجری، تعدادی از افراد قبیلۀ «عکل» و «عرینه» به مدینه آمده، اسلام را پذیرفتند، آب و هوای مدینه با آن‌ها سازگار نشد. آن‌حضرت ج آن‌ها را به چراگاه‌های خارج از مدینه هدایت کرد تا در آجا اقامت گزینند. آن‌ها به آنجا رفتند و در آنجا در فرصت مناسب بر شبان‌های مسلمانان حمله کردند و آنان را به طرز فجیعی شکنجه داده به قتل رساندند و دام‌ها را غارت کردند. مسلمانان آنان را تعقیب و دستگیر کردند و به مدینه آوردند، طبق دستور آن‌حضرت به همان صورت مورد شکنجه قرار گرفته به قتل رسیدند. آنگاه خداوند برای راهزنان احکام جداگانه‌ای نازل کرد و اعلام نمود [۱۸۲]:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِكَ لَهُمۡ خِزۡيٞ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ٣٣ [المائدة: ۳۳].

«همانا کیفر کسانی که با الله و رسولش جنگ می‌کنند و در زمین از طریق راهزنی فساد برپا می‌کنند این است که کشته شوند و یا به دار آویخته شوند و یا دست‌ها و پاهایشان به صورت چپ در راست بریده شوند و یا این که تبعید گردند این رسوایی دنیوی است و برای آنان در جهان آخرت عذاب بزرگی خواهد بود».

بعد از حفظ جان، حفظ مال اهمیت دارد. قبل از اسلام میان عرب‌ها قطع دست دزدها نیز رواج داشت، اسلام آن را باقی گذاشت و فرمود:

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا [المائدة: ۳۸].

زنی از قبیله بنی مخزوم، در سال هشتم هجری (هنگام فتح مکه) مرتکب سرقت شد و چون وی از یک خاندان وجیه و شریف بود، مسلمانان خیلی مضطرب شدند. اسامه بن زید از دوستان و یاران خاص آن‌حضرت ج بود، به او متوسل شدند تا نزد پیامبر اکرمج در این باره سفارش کند، تا دست آن زن قطع نشود. آن‌حضرت برآشفته شدند و مردم را گرد آوردند و خطبه‌ای ایراد کرده فرمودند:

«سبب نابودی امت‌های پیش از شما همین بود که احکام و قوانین را بر افراد طبقۀ پایین جاری می‌کردند و چون افراد طبقات بالا مرتکب جرم می‌شدند، از اجرای احکام و مقررات بر آنان صرف نظر می‌کردند. سوگند به خدا! اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد».

این خطبۀ آن‌حضرت چنان تأثیری بر مسلمانان گذارد که بلادرنگ اقدام به اجرای حکم سرقت کردند [۱۸۳].

میان عرب‌ها برای زنا کیفر خاصی مقرر نشده بود، برای یهود طبق دستور تورات سزای زنا سنگسار بود، ولی بر اثر ضعف عملی و اخلاقی، آن را اجرا نمی‌کردند. یهودیانی که در اطراف مدینه زندگی می‌کردند برای زناکننده به جای رجم این سزا را مقر کرده بودند که صورت مجرم را سیاه کرده در کوچه و بازار تشهیر می‌کردند، هنگامی که آن‌حضرت ج به مدینه آمدند، قضیۀ شخصی که مرتکب زنا شده بود برایشان عرضه شد. (غالباً این جریان متعلق به سال سوم هجری است). آن‌حضرت از آنان پرسیدند: «در شریعت شما سزای چنین مجرمی چیست»؟ آنان رسم خود را بیان کردند، آن‌حضرت از آن‌ها تورات خواست و گفت: حکم این جرم را در آن برایم بخوانید. آنان بر آیۀ رجم انگشت گذاشتند و آن را پنهان کردند. آنگاه یکی از یهود که مسلمان شده بود، آن را به آن‌حضرت نشان داد و برایش قرائت کرد، آن‌حضرت فرمودند: بار الها! من اولین کسی هستم که این فرمان تو را که آنان نادیده گرفته‌اند، احیا و اجرا می‌کنم [۱۸۴]. چنانکه به رجم آن شخص دستور دادند و وی سنگسار شد.

در سال پنجم هجری، سورۀ نور نازل شد که در آن سزای زنا یکصد ضربه شلاق بیان شده است. حضرت عمر فاروق س می‌گوید: حکم رجم را نیز قرآن باقی گزارد، البته تلاوتش منسوخ گردید [۱۸۵].

به هرحال، از احادیث ثابت می‌شود که حکم زنا برای کسانی که ازدواج نکرده‌اند یکصد ضربه شلاق و برای کسانی که ازدواج کرده‌اند، رجم مقرر شده است. چنانکه در سال هفتم هجری یکی از مسلمانان مرتکب این جرم شد و گرچه مردم از این امر اطلاعی نداشتند، ولی وی سزای دنیا را بر سزای آخرت ترجیح داد و به محضر آن‌حضرت حاضر شد و اظهار داشت: یا رسول الله! من مرتکب گناه شده‌ام مرا پاک کنید. آن‌حضرت تحقیق و بررسی کردند و حکم رجم وی را صادر فرمودند [۱۸۶].

شراب در سال پنجم هجری حرام گردید. در زمان رسول اکرم ج سزای خاصی برای نوشیدن آن مقرر نشده بود، به کسانی که شراب می‌نوشیدند تا چهل ضربه شلاق زده می‌شد. حضرت عمر فاروقس در دوران خلافت خویش، هشتاد ضربه شلاق تعیین کرد [۱۸۷].

حد قذف، (یعنی تهمت‌زدن زنان پاکدامن) در سال پنجم هجری نازل شد [۱۸۸]:

﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ [النور: ۴].

«و کسانی که زنان پاکدامن را تهمت می‌زنند و این تهمت را با چهار گواه نتوانند ثابت کنند، پس به آنان هشتاد ضربه شلاق بزنید و برای همیشه گواهی آنان را قبول نکنید، زیرا آن‌ها فاسق و گناهکار هستند».

در این جهان سه چیز بسیار مهم و باارزش هستند: جان، مال و آبرو. حدود و تعزیراتی که ذکر شدند، برای حفظ همین چیز بودند. به همین جهت رسول اکرم ج بعد از نازل‌شدن این قوانین و مقررات، در سال دهم هجری در حجة الوداع در حرم چنین فرمودند:

«ای مسلمانان! جان، مال و آبروی هر مسلمان حرام است، مانند حرمت این روزهای مقدس در این شهر و در محدودۀ این حرم».

[۱۸۰] ابوداود کتاب الدیات، باب فی دیة الخطأ شبه العمد. [۱۸۱] ابوداود دیات الأعضاء. [۱۸۲] ابوداود کتاب الحدود باب المحاربة. [۱۸۳] صحیح بخاری غزوۀ فتح. [۱۸۴] ابوداود باب فی رجم الیهودیین. [۱۸۵] صحیح بخاری، رجم المحصن. [۱۸۶] تعیین تاریخ این واقعه مستند نیست، این سال را شارحان حدیث از این جهت تعیین کرده‌اند که در آن موقع ابوهریره در مدینه بود و مسلّم است که او در سال هفتم هنگام فتح خیبر به مدینه آمده بود. [۱۸۷] ابوداود باب إذا تتابع فی الخمر. [۱۸۸] واقعه افک مربوط به همین سال است و این آیه در همین رابطه نازل شد، پس سال نزول آن سال پنجم هجری است.