محبت و شفقت با غرباء
در میان مسلمانان اقشار مختلفی وجود داشت. امیر و مرفّه، غریب و مستمند، ولی رسول گرامی اسلام ج با همه برخورد یکسانی داشتند. بلکه با مستمندان و طبقات پایین جامعه بهطوری برخورد میکردند که فشار فقر و محرومیت بر دوش آنان سبک مینمود. یک بار برحسب اقتضای طبع بشری برخوردی برخلاف معمول از ایشان سر زد که بلادرنگ از بارگاه خداوند متعال به ایشان تذکر داده شد. این واقعه در مکه روی داد. تعدادی از بزرگان قریش در محضر آنحضرت حضور داشتند و ایشان آنان را به اسلام دعوت میداد. اتفاقاً در همین حال عبدالله بن ام مکتوم که فردی نابینا و فقیر بود بر ایشان وارد شد و در جمع قریش نشست و شروع به گفتگو با آنحضرت نمود. از آن جایی که سران قریش افرادی مغرور و خودپسند بودند، وجود فردی مانند ابن ام مکتوم را در جمع خود گوارا ندانستند. آنحضرت ج به منظور دلجویی آنان و به امید آن که شاید دعوت اسلام در دلهای سخت و تیرۀ آنها نفوذ کند، در آن لحظه بهسوی ابن ام مکتوم توجهی ننمود و به سخنان خود با بزرگان قریش ادامه داد. لکن این امتیاز به بارگاه الهی مقبول نشد و این آیه نازل گردید [۷۵۹]:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ ١١ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ١٢﴾ [عبس: ۱-۱۲].
«رو ترش کرد و چهرهاش را برگرداند از این که نزد او نابینا آمد و تو چه میدانی شاید او پاکیزه بطن است و یا قصد شنیدن پندی داشت که او را سودمند افتد، ولی کسی که توانگر است تو بهسوی او توجه میکنی و به تو ربطی ندارد که او پاکیزه باطن نشود ولی کسی که نزد تو شتابان میآید و از خدای خود میترسد، پس تو از او غفلت میورزید، هرآینه آیات قرآنی پند بزرگی است، پس هرکس میخواهد از آن پند پذیرد».
همین فقیران و مفلسان، اولین جاننثاران اسلام بودند. هنگامی که پیامبر اکرم ج همراه با آنان برای خواندن نماز به حرم میرفتند سران قریش با مشاهده وضع نابسامان ظاهریشان آنان را با دیده تحقیر نگریسته و به طور تمسخر میگفتند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآۗ﴾ [الأنعام: ۵۳]. (آیا اینها را خداوند از میان ما مورد منت و احسان خویش قرار داده است)، ولی آنحضرت ج این تمسخر و استهزاء آنان را به خوبی تحمل میکردند. حضرت سعد بن ابی وقاص س فردی بود که در طبیعتش قدری احساس برتری وجود داشت و خودش را از تهیدستان و فقرا برتر تصور میکرد، آنحضرت ج خطاب به وی فرمود: آنچه که از رزق و نصرت نصیب شما میشود به برکت همین فقرا است [۷۶۰]. و خطاب به اسامه بن زید فرمودند: بر دروازه بهشت توقف نمودم دیدم بیشتر کسانی که وارد بهشت میشوند، همین فقراء و مساکیناند [۷۶۱].
عبدالله بن عمرو بن عاص روایت میکند که یک بار در مسجد نبوی نشسته بودم، فقرای مهاجرین هم در گوشهای از مسجد نشسته بودند و در همین اثنا پیامبر اکرم ج وارد شدند و در جمع آنان نشستند. آنگاه من نیز به جمع آنان پیوستم. آنحضرت فرمودند: «بشارت و نوید باد بر فقرای مهاجرین که چهل سال جلوتر از ثروتمندان وارد بهشت میشوند». عبدالله بن عمر میگوید: دیدم که از این نوید آن حضرت، چهرۀ آنان از شادی و مسرت درخشید و برایم آرزو شد که کاش من هم جزء آنان میبودم [۷۶۲].
یک بار ایشان در مجلسی نشسته بودند، در همین اثنا شخصی از آنجا گذر کرد، آنحضرت از شخصی که در کنارش نشسته بود پرسید: «نظر تو نسبت به این شخص چیست». وی اظهار داشت: این فردی ثروتمند و امیری است، سوگند به خدا او شایستگی این را دارد که چنانچه خواستگاری کند، مورد پذیرش واقع شود و چنانچه نزد کسی سفارش کند، سفارشش نیز پذیرفته شود، آنحضرت سکوت کردند. پس از لحظاتی شخصی دیگر از آنجا گذر کرد دوباره آنحضرت پرسیدند: «در باره این شخص نظرت چیست». او اظهار داشت: این از فقرای مهاجرین است و شایسته این است که چنانچه خواستگاری کند، مورد پذیرش قرار نگیرد و سفارش کند، سفارشش رد شود و اگر چیزی بگوید، کسی آن را نشنود. آنحضرت فرمودند: «اگر تمام انسانهای روی زمین در سطح آن مرد ثروتمند قرار گیرند از تمام آنها این فقیر و بیچاره بالاتر است» [۷۶۳].
اغلب اوقات، آنحضرت ج در دعاهایشان این دعا را میخواندند: «بار الها! مرا مسکین زنده نگهدار و مسکین بمیران و در گروه مساکین حشر بفرما».
حضرت عایشه ل پرسید چرا یا رسول الله؟ ایشان فرمودند: برای این که اینها پیش از ثروتمندان به بهشت میروند. سپس فرمودند: ای عایشه! هیچ مسکینی را ناامید از دروازهات مران. گرچه با دادن یک دانه خرمای خشک هم باشد. ای عایشه! با مساکین و بیچارگان محبت داشته باش و با آنان نزدیکی کن تا خداوند تو را به خود نزدیک کند [۷۶۴]. یک بار چند نفر فقیر به محضر پیامبر حضور یافته و عرض کردند: یا رسول الله! ثروتمندان در مقامهای آخرت نیز دارند از ما پیشی میگیرند و همچنانکه ما نماز و روزه به جا میآوریم آنها نیز به جا میآورند، ولی اجر و ثوابی که بر اثر صدقات و انفاق به آنها میرسد، ما از آن محروم هستیم. آنحضرت فرمودند: آیا شما را چیزی بگویم که بر اثر انجام آن با گذشتگان برابر باشید و از آیندگان پیشی گیرید. عرض کردند: آری، یا رسول الله! ایشان فرمودند: بعد از هر نماز، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمد لله و سی و سه بار الله اکبر بخوانید. بعد از چند روز دوباره همان گروه به محضر ایشان حضور یافته و اظهار داشتند: یا رسول الله! برادران ثروتمند ما نیز این را شنیدهاند و میخوانند. آنحضرت فرمودند:
«ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ» یعنی این عطای الهی است به هرکس که بخواهد میدهد [۷۶۵].
زکاتی که از مسلمانان وصول میشد، دستور العمل آن چنین بود که:
«تُؤْخَذُ مِنْ أُمَرَاءِهِمْ وَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ» یعنی از ثروتمندان هر شهر وصول شده، میان فقراء و مساکین آنجا تقسیم شود.
اصحاب کرام به شدت بر این دستور عمل میکردند و زکات یک منطقه و شهر را به جای دیگر نمیفرستادند [۷۶۶]. در بحث مساوات اسلامی، این واقعه بهطور مفصل بیان شده که یک بار حضرت ابوبکر س در امری، حضرت سلمان و بلال را که از فقرای مهاجرین بودند، تهدید نمود. پیامبر اکرم ج خطاب به ابوبکر فرمودند: آیا آنان را مورد اذیت و رنجش خاطر قرار دادی. آنگاه حضرت ابوبکر س نزد آنان رفت و عذرخواهی کرد. آنها او را مورد عفو قرار دادند.
در «عوالی» مدینه، زنی سکونت داشت. او به شدت بیمار شد بهطوری که امید از زندگیاش منقطع گردید. پیامبر اکرم ج به صحابه گفتند: هرگاه او بمیرد خودم بر وی نماز جنازه میخوانم، بعداً او را دفن کنید. اتفاقاً در پاسی از شب وفات کرد، جنازهاش را آماده کردند و نزد آنحضرت آوردند، دیدند که آنحضرت در حال استراحت هستند و مناسب ندانستند که ایشان را از خواب بیدار کنند و شب او را به خاک سپردند. صبح، آنحضرت حال وی را جویا شدند. آنها جریان را گفتند. آنحضرت از جایش بلند شدند و همراه باصحابه بر سر قبر وی رفته نماز جنازه خواندند [۷۶۷].
حضرت جریر س روایت میکند که یک روز قبل از ظهر در محضر آنحضرت نشسته بودیم. در همین اثناء جمعی از افراد یک قبیله به حضور ایشان رسیدند. آنان به قدری بیسر و سامان بودند که لباسی بر تن نداشتند و پا برهنه بودند، فقط تکهای از چرم بر تن بسته بودند و شمشیرهایشان بر گردنهایشان آویزان بود. پیامبر خدا ج با مشاهده وضع و حال آنها، فوق العاده متأثر شدند و رنگ چهره مبارک تغییر پیدا کرد و از فرط اضطراب به خانه میرفتند و بیرون میآمدند. آنگاه به بلال دستور دادند تا اذان گوید، بعد از ادای نماز خطبهای ایراد فرمودند و مسلمانان را برای کمک و یاریرساندن به آنان تشویق کردند [۷۶۸].
[۷۵۹] ترمذی تفسیر سوره عبس. [۷۶۰] مشکوة باب فضل الفقراء به نقل از صحیح مسلم. [۷۶۱] ایضا به نقل از صحیحین. [۷۶۲] مشکوة به نقل از دارمی. [۷۶۳] مشکوة به نقل از صحیحین. [۷۶۴] مشکوة باب فضل الفقراء به نقل از بخاری و مسلم. [۷۶۵] صحیح بخاری و مسلم باب استحباب الذکر بعد الصلاة. [۷۶۶] ابوداود کتاب الزکوة. [۷۶۷] صحیح بخاری سنن نسائی، کتاب الجنازة. [۷۶۸] صحیح مسلم، باب الصدقات.