جود و سخاوت
بذل و بخشش در نهاد و فطرت ایشان قرار داشت. (ابن عباس س روایت میکند که آنحضرت از تمام مردم سخاوتمندتر بودند، مخصوصاً در ماه مبارک رمضان سخاوت و بخشش ایشان بیشتر میشد [۵۶۱]). در تمام عمر در جواب هیچ سؤالکنندهای کلمۀ «نه» نگفت [۵۶۲].
از فرمودههای ایشان است که فرمودند:
«إِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَخَازِنٌ وَاللَّهُ يُعْطِي» [۵۶۳].«همانا من فقط تقسیمکننده و صندوقدار هستم و خداوند میدهد».
یک بار شخصی به محضر ایشان حاضر شد و دید که گوسفندان زیادی در آنجا هست، او از آنحضرت درخواست کرد که آنها را به او بدهد و آنحضرت همۀ آنها را به او داد. او نزد قبیلۀ خود رفت و اظهار داشت: مسلمان شوید، زیرا محمد به قدری بذل و بخشش میکند که هیچ واهمه و ترسی از مفلسشدن ندارد [۵۶۴].
یک بار شخصی از ایشان چیزی طلب کرد، آنحضرت فرمودند: فعلاً نزد من چیزی نیست و تو با من بیا. حضرت عمر نیز همراه بود. او خطاب به آنحضرت عرض کرد: وقتی نزد شما چیزی نیست، چیزی بر عهدۀ شما لازم نیست. شخصی دیگر در آنجا حضور داشت. وی گفت: یا رسول الله! شما هنوز بخشش کنید و بدهید و از صاحب و مالک عرش بیم و هراسی نداشته باشید. او شما را محتاج و نیازمند نمیکند. آنحضرت از فرط بشاشت تبسم فرمودند [۵۶۵].
فیاضی و بخشش آنحضرت به حدی بود که هرکس به محضر ایشان حاضر میشد، اگر چیزی نزد ایشان موجود بود، حتماً مقداری از آن را میدادند و اگر چیزی در بساط نبود، به او وعده و نوید میدادند. روی این اساس، مردم به قدری جسور شده بودند که یک بار در وقت اقامۀ نماز، بادیهنشینی آمد و دامن آنحضرت را گرفت و گفت: یک نیاز مختصر و معمولی دارم و از این بیم دارم که آن را فراموش کنم، لذا آن را برآورده سازید. چنانکه آنحضرت با وی رفت و حاجتش را برآورد، آنگاه آمد و نماز را اقامه کرد.
بعضی اوقات چیزی خریداری میکردند. بعد از ادای بهای آن، آن را به طور هدیه به صاحب آن اهدا میکردند. چنانکه یک بار از حضرت عمر س شتری خریدند و سپس در همان لحظه آن را به عبدالله بن عمر هدیه کردند. یک بار با حضرت جابر س اینگونه عمل کردند [۵۶۶].
در خوردنیها و نوشیدنیها یک چیز معمولی را هم به تنهایی نمیخوردند، بلکه صحابه را با خود شریک میکردند. در غزوهای یکصد و سی نفر همراه بودند، آنحضرت گوسفندی خریداری کردند و آن را ذبح کردند و فرمودند تا جگر آن را کباب کنند، وقتی آماده شد، میان همه تقسیم کردند و آنهایی که حاضر نبودند سهمیه آنها را جدا کردند [۵۶۷]. هر چیزی که نزد ایشان آورده میشد تا مادامی که آن را خرج نمیکردند، آرام نمیگرفتند. أم المؤمنین ام سلمه ل روایت میکند که یک بار آنحضرت ج به خانه آمدند مشاهده کردم که چهرۀ ایشان متغیر است. عرض کردم: یا رسول الله! چه خبر است؟ فرمودند: دیروز هفت دینار که به اینجا آورده شد هنوز بر بستر قرار دارند و مصرف نشدهاند [۵۶۸].
از حضرت ابوذر س روایت است که یک شب با آنحضرت ج از راهی میرفت. آنحضرت فرمودند: ابوذر! اگر کوه احد برای من طلا شود من هرگز نمیپسندم و دوست ندارم که سه شب بگذرد و نزد من یک دینار از آن هم باقی بماند. مگر آن دیناری که برای ادای وام بگذارم [۵۶۹].
اغلب، تا وقتی که وجه نقد در خانه موجود بود قرار و آرامی نداشتند و هرچه زودتر آن را صدقه میکردند. یک بار رئیس فدک چهار بار شتر گندم به محضر ایشان فرستاد. حضرت بلال آنها را به بازار برد، فروخت و وام یک نفر یهودی را ادا کرد، سپس به محضر آنحضرت آمد و اطلاع داد. آنحضرت فرمودند: چیزی هم باقی مانده است. گفت: آری، مقداری باقی مانده است. آنحضرت فرمودند: تا مادامی که چیزی از آن باقی است به خانه نمیروم، بلال عرض کرد: چکار کنم حالا که سائلی هم در این جا نیست. آنحضرت آن شب را در مسجد سپری کردند. روز بعد حضرت بلال به محضر ایشان آمد و عرض کرد: یا رسول الله! خداوند شما را سبک بار گردانده آنچه باقی بود آن را هم صدقه کردم. آنحضرت سپاس خدا را به جا آورد و بلند شد به خانه رفت [۵۷۰].
یک بار دیگر نیز چنین شد که آنحضرت ج نماز عصر را خواند و فوراً به خانه رفت و سپس زود از خانه برگشت. مردم از این عمل غیر معمول تعجب کردند. آنحضرت فرمودند: در نماز به خیالم آمد که مقداری طلا در خانه باقی است و بیم آن میرفت که مبادا شب فرا رسد و آنها هنوز در خانه باشند، از این جهت به خانه رفتم و دستور دادم تا آنها را صدقه کنند [۵۷۱].
در غزوه حنین، آنچه به غنیمت گرفته شد، آنحضرت صدقه کردند، آنگاه از آنجا برگشتند. در میان راه، بادیهنشینها مطلع شدند که پیامبر اکرم ج از آنجا گذر میکنند. همه جمع شدند هجوم آوردند و عرض کردند: به ما هم چیزی بدهید. ایشان از کثرت ازدحام به درختی که در آنجا بود پناه بردند. آنها آمدند و ردای مبارک را گرفتند. بالاخره در همین کشاکش ردای آنحضرت از جسم مبارکشان جدا شد و بر دست آنها باقی ماند. آنحضرت فرمودند: ردای مرا بدهید. سوگند به خدا اگر به اندازۀ این درختهای جنگل نزد من شتر میبود، همه آنها را میان شما تقسیم میکردم و شما مرا بخیل، دروغگو و ناجوانمرد نمییافتید [۵۷۲].
به مردم اعلام کرده بودند که هر مسلمانی بمیرد و وامی بر عهدهاش باقی باشد به من اطلاع دهید تا آن را ادا کنم و هرچه مال ارث باقی گذاشت متعلق به وارثان است [۵۷۳] و با آن کاری ندارم. یک بار ایشان در جمع اصحاب بودند که یک بادیهنشین از راه رسید و گوشۀ شال ایشان را گرفت و بهسوی خود کشید و گفت: محمد! این مال نه مال تو و نه مال پدر تو است. یک بار شتر به من بده. آنحضرت شتر او را از جو و خرما بار کردند.
یک بار از بحرین نقود زیادی به عنوان خراج و مالیات به مدینه آمد و به قدری زیاد بود که تا آن موقع چنان مبغلی به دارالاسلام نیامده بود. آنحضرت دستور دادند که آنها را در صحن مسجد بگذارید. سپس به مسجد آمدند و هیچ نگاه و توجهی هم بهسوی آنها نکردند. به حضرت عباس س که بعد از غزوۀ بدر مال و ثروتی نداشت، به قدری دادند که نمیتوانست به خوبی آنها را حمل کند. به بقیه نیز دادند، وقتی تمام شدند پارچهای که روی آن، نقود قرار داشت، تکانیدند و رفتند [۵۷۴].
در اسلام، ضابطه این است که اگر غلامی که آقایش او را آزاد کرده بمیرد ترکه و مالش به آقایش میرسد. یک بار غلامی از آنحضرت مرد و مردم مال و وسایلش را به محضر آنحضرت بردند، آنحضرت پرسیدند: آیا هیچ همشهری از او در اینجا هست. مردم گفتند: آری، فرمودند: همۀ اینها را به او بدهید [۵۷۵].
یک بار چند نفر از انصار از ایشان چیزی خواستند. آنحضرت دادند. دوباره خواستند، دوباره دادند همینطور سؤالشان را تکرار کردند و آنحضرت میدادند تا این که دیگر چیزی از آن باقی نماند. ولی آنها بازهم آمدند و درخواست کردند. آنحضرت فرمودند: هرچه نزد من باشد از شما پنهان نخواهم کرد [۵۷۶].
[۵۶۱] صحیح بخاری باب بدء الوحی. [۵۶۲] صحیح بخاری، کتاب الأدب باب حسن الخلق. [۵۶۳] صحیح بخاری باب فرض الخمس. [۵۶۴] صحیح مسلم ۲ / ۲۹۰. [۵۶۵] ادب المفرد امام بخاری. [۵۶۶] بخاری ۱ / ۴۸۴. [۵۶۷] صحیح مسلم. [۵۶۸] صحیح بخاری ۱ / ۴۸۴. [۵۶۹] صحیح بخاری / ۲۸۲. [۵۷۰] ابوداود، باب هدایا المشرکون. [۵۷۱] صحیح بخاری، یفکر الرجل الشيء في الصلوة. [۵۷۲] بخاری، باب الشجاعة في الحرب. [۵۷۳] صحیح بخاری. [۵۷۴] صحیح بخاری ۲ / باب القسمة. [۵۷۵] مسند ابن حنبل ۲ / ۱۷۵. [۵۷۶] صحیح بخاری / ۱۹۸، کتاب الصدقات.