فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی

کارهای خانه را خودش انجام می‌داد. به لباس‌ها پینه و پیوند می‌زد. خانه را جارو می‌کرد. شیر می‌دوشید. از بازار وسائل مورد نیاز می‌خرید. اگر کفش پاره می‌شد، خودش آن را می‌دوخت. بر الاغ سوار می‌شد، از نشستن با غلامان و یتیمان و هم‌سفره‌شدن با آنان عار نداشت [۶۵۹]. یک بار از خانه بیرون آمد، مردم به طور تعظیم از جا بلند شدند. فرمودند: عجم‌ها برای تعظیم بلند نشوید [۶۶۰].

اگر مستمند و بیچاره‌ای بیمار می‌شد، از وی عیادت می‌کرد. نزد فقرا و مستمندان می‌رفت و می‌نشست به گونه‌ای که به‌طور مشخص کسی نمی‌توانست آن‌حضرت را میان آن‌ها تشخیص دهد. وقتی به مجلس وارد می‌شد، هرجا که جایی میسر می‌شد، می‌نشست [۶۶۱]. یک بار شخصی برای ملاقات آمد، ولی رعب نبوت چنان بر وی طاری شد که شروع به لرزه کرد. آن‌حضرت فرمودند: بیمناک مباش من حاکم و پادشاهی نیستم، من فرزند زنی از قریش هستم که گوشت خشکیده می‌پخت و می‌خورد [۶۶۲].

از راه تواضع و فروتنی دو زانو را نصب می‌کرد و می‌نشست و غذا می‌خورد و می‌فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان می‌نشینم و غذا می‌خورم. یک روز موقع غذاخوردن جای کافی نبود و مردم زیادی سر سفره طعام نشسته بودند، آن‌حضرت به ناچار زانوها را جمع کرده نشستند تا مردم از نظر جا در مضیقه نباشند، یک نفر بادیه‌نشین که در آن میان بود، اظهار داشت: محمد! این چه طرز نشستن است؟ ایشان فرمودند: خداوند مرا بنده‌ای خاکسار خلق کرده متکبر و سرکش نیافریده است [۶۶۳].

تواضع و فروتنی ایشان به حدی بود که استعمال الفاظ و القاب تعظیمی را برای خود نمی‌پسندیدند. یک بار شخصی با این الفاظ ایشان را مورد خطاب قرار داد: ای آقای ما! ای بهترین ما! ای فرزند بهترین ما! ایشان فرمودند: ای مردم! تقوا را پیشه کنید، شیطان شما را بر زمین نزدند. من فرزند عبدالله هستم. بندۀ خدا و رسول او، خداوند به من مقامی عنایت کرده و من این را نمی‌پسندم که شما مرا از آن مقام بالاتر قرار دهید [۶۶۴]. یک بار شخصی ایشان را خطاب کرد: یا خیر البریة؟ (ای بهترین مخلوقات) ایشان فرمودند: آن ابراهیم بود [۶۶۵].

عبدالله بن شخیر، می‌گوید: با هیأتی از جانب بنی عامر به محضر آن‌حضرت آمدیم و عرض کردیم: شما آقا و سید ما هستید. فرمودند: «آقا خدا است» سپس عرض کردیم: شما بهترین و برترین ما هستید. فرمودند: هنگامی که سخن می‌گویید مواظب باشید که شیطان شما را اغواء نکند [۶۶۶].

در مدینه منوره زنی بود که اختلال حواس داشت. روزی به محضر آن‌حضرت آمد و عرض کرد: محمد! با شما کار دارم. ایشان فرمودند: من حاضرم هرکجا می‌خواهی بروم. او آن‌حضرت را به سر کوچه برد و همانجا نشست. آن‌حضرت نیز در کنارش نشست و به سخنانش گوش داد و به کار او رسیدگی کرد [۶۶۷].

«مخرمه» یکی از اصحاب است. یک بار به فرزند خود «مسور» گفت: نزد آن حضرت ج از جایی لباس‌هایی رسیده و ایشان دارند آن‌ها را تقسیم می‌کنند. بیا تا باهم برویم، وقتی به آنجا آمدند، دیدند که آن‌حضرت به خانه رفته است. مخرمه به فرزندش گفت: ایشان را صدا کن، وی اظهار داشت: من در مقامی نیستم که آن‌حضرت را صدا کنم. مخرمه گفت: پسرم! محمد جبار و سرکش نیست. با تحریک مخرمه، مسور ایشان را صدا کرد. آن‌حضرت ج فوراً بیرون آمدند و به آن‌ها قبایی از دیبا که حاشیه آن زربافت بود، عنایت کردند [۶۶۸].

یک بار یکی از انصار از یک نفر یهودی شنید که می‌گفت: سوگند به آن ذاتی که موسی را بر تمام انسان‌ها فضیلت و برتری داده است. او تصور کرد که شاید هدف او تعریض و اهانت به آن‌حضرت است. به خشم آمد و یک سیلی محکم بر صورتش زد. یهودی نزد آن‌حضرت آمد و از انصاری شکایت کرد. آن‌حضرت او را احضار کرد و پس از تحقیق و بررسی واقعه، فرمود: مرا بر سایر پیامبران فضیلت ندهید [۶۶۹].

دوران اصلی غرور و اظهار برتری آدمی زمانی است که او در اطراف خود حضور و تجمع هزاران انسان را احساس کند که هریک از آنان با اشارۀ وی حاضر به جانبازی و فداکاری خواهند بود. مخصوصاً زمانی که او فاتحانه با سپاهی عظیم و فاتح وارد شهر می‌شود. ولی منظرۀ کامل و عجیبی از تواضع و فروتنی رسول اکرم ج در چنین مواقعی در معرض دید قرار می‌گیرد. هنگام فتح مکه، در حالی وارد شهر شدند که سر مبارک ایشان از تواضع و فروتنی رو به زیر بود، به قدری که متصل با کجاوه قرار داشت [۶۷۰] در غزوۀ خیبر وقتی وارد خیبر شدند، سوار بر الاغی بودند که لگام آن از لیف خرما بود [۶۷۱] در حجة الوداع بر کجاوه‌ای که سوار بودند، ارزش و بهای چندانی نداشت.

[۶۵۹] مسائل ترمذی. [۶۶۰] ابوداود و ابن ماجه. [۶۶۱] شمائل ترمذی. [۶۶۲] مستدرک ۳ / ۴۸. [۶۶۳] ابوداود، کتاب الأطعمة. [۶۶۴] مسند ابن حنبل ۳ / ۱۵۳. [۶۶۵] صحیح بخاری باب فضائل ابراهیم. [۶۶۶] ابوداود، کتاب الأدب. [۶۶۷] ایضًا. [۶۶۸] صحیح بخاری / ۸۷۱. [۶۶۹] صحیح بخاری، کتاب الأنبياء، ذکر موسی. [۶۷۰] شرح شفا قاضی و ابن هشام، مستدرک حاکم ۴ / ۳۱۷. [۶۷۱] مشکوة: أخلاق النبي ج.