برخورد با کفار و مشرکان
حسن سلوک و رفتار ایشان با کفار، در بسیاری از وقایع مذکور است. مورخان اروپایی مدعی اند این موارد مربوط به زمانی است که اسلام ضعیف بود و چارهای جز مدارا و ملاطفت نبود. به همین جهت در ذیل این موضوع فقط وقایعی را ذکر میکنیم. که متعلق به زمانی است که قدرت و شوکت دشمنان و مخالفان درهم شکسته و رسول گرامی ج با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود. ابوبصره غفاری میگوید: زمانی که کافر بودم به مدینه آمدم و میهمان آنحضرت شدم، شبانگاه شیر تمام گوسفندان را نوشیدم به طوری که اهل بیت، تمام شب را در گرسنگی سپری کردند، ولی آنحضرت چیزی نگفتند (و بر من خردهای نگرفتند).
ابوهریره داستان دیگری از همین قبیل را نقل میکند که یکی از کفار شبی مهمان آنحضرت شد. آنحضرت شیر یک گوسفند را برایش آوردند و او نوشید. گوسفند دوم دوشیده و شیرش آورده شد آن را هم نوشید. گوسفند سوم و چهارم تا این که هفت گوسفند شیرشان دوشیده شد و او همۀ آنها را نوشید. پیامبر اکرم ج خم به ابرو نیاوردند و چیزی نگفتند و شاید همین رفتار و برخورد خوب باعث شد که صبح روز بعد مشرف به اسلام شد و آنگاه فقط بر شیر یک گوسفند اکتفا کرد [۷۴۷]. حضرت اسماء میگوید: در دوران صلح حدیبیه مادرم که تا آن موقع هنوز مسلمان نشده بود، به قصد دریافت کمک و اعانهای به مدینه نزد من آمد، من برای تحقیق این امر که با او که مشرک است چگونه برخورد شود، نزد آنحضرت ج آمدم و از ایشان جویا شدم، ایشان فرمودند: با وی به خوبی رفتار کن [۷۴۸].
مادر حضرت ابوهریره کافر بود و همراه با فرزندش در مدینه زندگی میکرد و بر اثر جهالت و نادانی به پیامبر اکرم ناسزا میگفت. ابوهریره این امر را برای آنحضرت بیان کرد، ایشان به جای این که ناراحت و خشمگین شوند، دست به دعای هدایت برداشتند [۷۴۹]. انجام تمام کارهای خانۀ آنحضرت بر عهده بلال بود، پول و وجه نقد هم در دست وی بود، در صورت نبودن نقدینگی به بازار میرفت و قرض میکرد و به محض این که وجهی میسر میشد، آن را پرداخت میکرد. یک بار به بازار رفت یکی از مشرکان او را دید و گفتک: اگر وام میخواهی از من بخواه وی پذیرفت. یک روز به قصد اذان بلند شد در همین حال آن مشرک طلبکار با چند نفر تاجر به آنجا آمد و به وی گفت: ای حبشی! او در جواب این کلام غیر مؤدبانه، لبیک گفت. مشرک گفت: فقط چهار روز از وعده پرداخت وام باقی است. در صورتی که رأس موعد وام پرداخت نشود تو را میبرم و کار گوسفندچرانی از تو میگیرم، بلال نماز عشاء را خواند و به محضر آنحضرت ج رفت و جریان را برایش تعریف کرد و گفت: فعلاً چیزی موجود نیست که وام آن مشرک را بپردازیم. فردا او میآید و آبروی مرا میبرد، لذا اگر اجازه بفرمایید تا از شهر خارج شوم و هرگاه اسباب پرداخت وام فراهم شد، برگردم.
خلاصه، شب را سپری کرد و وسایل سفر از قبیل کیسۀ خواربار، کفش و غیره را بر بالین خود گذاشت. صبح از خواب بیدار شد و رخت سفر را بست. در همین حال شخصی با شتاب وارد شد و اظهار داشت: پیامبر اکرم ج شما را احضار فرمودند. او به محضر آنحضرت رفت و دید که چهار بار شتر گندم وارد شده و شتران بر دروازه ایستادهاند. آنحضرت فرمودند: مبارک باد؟ این شتران را رئیس فدک فرستاده است. او آنها را به بازار برد و همه را فروخت و وام آن مشرک را پرداخت کرد و به مسجد نبوی آمد و به آنحضرت ج گزارش داد که تمام وام آن مشرک را ادا کرده است [۷۵۰]. این داستان متعلق به بعد از فتح فدک، سال هفتم هجری است.
حضرت بلال از مقربان بارگاه رسول اکرم ج و منتظم امور خانه ایشان است. یک فرد مشرک برخورد اهانتآمیزی با وی میکند. بلال از این که در معرض اهانت بیشتر قرار نگیرد قصد فرار از شهر میکند، وقتی پیامبر اکرم ج ماجرا را از زبان بلال میشنود، علیه آن فرد مشرک هیچ اقدامی نمیکند و در فکر حمایت از بلال هم برنمیآید. اتفاقاً از جایی مقداری گندم اهدایی میسر میشود و وام آن فرد مشرک ادا میگردد و نسبت به برخورد اهانتآمیز وی هیچ اقدامی به عمل نمیآید، بلکه مورد عفو قرار میگیرد. این حلم و این عفو فقط شایسته رحمت عالمیان است و وجود سایر سیاستمداران جهان از آن خالی به نظر میرسد.
مشکلترین مسئله برای مسلمانان و پیامبر اکرم ج مسئله منافقین بود. منافقین گروهی از کفار بودند که رئیس آنان عبدالله بن ابی بود. پیش از این که پیامبر اکرم ج به مدینه بیایند، أهل مدینه تصمیم گرفته بودند تا عبدالله بن ابی را رهبر خود و فرمانروای مدینه تعیین کنند. بعد از جنگ بدر اظهار اسلام کرده بود، ولی در باطن کافر بود. پیروان او نیز چنین اسلامی را پذیرفته بودند (یعنی در ظاهر مسلمان و در باطن کافر) و جماعتی از منافقین را تشکیل داده بودند. آنان در خفا علیه اسلام انواع توطئه و دسیسه میکردند با قریش و دیگر مخالفین در این راستا هماهنگی داشتند و اسرار مسلمانان را در اختیار آنان قرار میدادند. ولی از سوی دیگر مراسم و احکام اسلام را به جا میآوردند. در نماز جمعه و جماعات و جنگها شرکت میکردند. پیامبر اکرم ج از آنان و نشان و حالات تک تک آنان آگاه بودند، لکن چون احکام و قوانین شریعت بر اسرار دلها و بر باطن اجرا نمیشود، بلکه با اعمال ظاهر وابسته هستند، لذا آنحضرت احکام کفر را بر آنان جاری نفرمودند. تا اینجا مسئله شریعت و قانون بود، ولی بر مبنای عفو و حلم و عنایات نبوی، ایشان همواره با آنان حسن سلوک و رفتار خوب داشتند. یک بار در غزوهها یکی از مهاجران به یک نفر از انصار یک سیلی زد. انصاری گفت: یا للانصار! مهاجر نیز مهاجران را صدا زد. نزدیک بود که شمشیرها از نیام بیرون کشیده شوند. پیامبر اکرم ج فرمودند: این سخنان جاهلیت هستند که بر زبان آوردید. هردو فریق آرام شدند. عبدالله بن ابی از جریان مطلع شد و اظهار داشت: وقتی به مدینه برسیم این مسلمانان پست و ذلیل را اخراج خواهم کرد. دیگر رفقای وی گفتند: شما دست از حمایت و نصرت مهاجران بردارید، اینها خود به خود هلاک و نابود میشوند. چنانکه این امر در قرآنکریم مذکور است:
﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ ... يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّ﴾ [المنافقون: ۷-۸]. «آنها کسانی هستند که میگویند: «بر آنان که نزد رسول الله هستند (چیزی) انفاق نکنید تا پراکنده شوند .... آنها میگویند: «اگر به مدینه باز گردیم، یقیناً صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون میکنند».
پیامبر اکرم ج به عبدالله بن ابی گفتند: آیا شما چنین گفتهاید او منکر شد. حضرت عمر س اظهار داشت: یا رسول الله! اجازه دهید تا گردن این منافق را بزنم. آنحضرت فرمودند: مردم میگویند محمد یاران و دوستان خود را به قتل میرساند [۷۵۱]. در جنگ احد، زمانی که قرار بود سپاه اسلام در مقابل سپاه کفر قرار گیرد، عبدالله بن ابی با سیصد نفر از یاران خود از سپاه اسلام جدا شد و به مدینه بازگشت. این امر ضربهای سخت به مسلمانان وارد کرد. با وجود این، رسول اکرم ج از این خیانت وی گذشت کردند و هنگامی که وفات کرد آنحضرت در عوض احسان وی که به حضرت عباس پیراهن خویش را داده بود، پیراهن مبارک خود را با وجود ناخشنودی مسلمانان به وی پوشانید و او را با همان پیراهن دفن کردند [۷۵۲].
[۷۴۷] ترمذی باب المؤمن یأکل في معی واحدة. [۷۴۸] صحیح بخاری باب صلة الوالد المشرک. [۷۴۹] صحیح بخاری. [۷۵۰] ابوداود جلد ۲ / باب قبول هدایا المشرکین. [۷۵۱] صحیح بخاری تفسیر سوره منافقون. [۷۵۲] صحیح بخاری.