نتیجه و تأثیر فتح مکه
تمام اعراب، قریش را به لحاظ این که تولیت خانه کعبه در اختیار آنها بود، پیشوای مذهبی و مرشد خود میدانستند، از این جهت منتظر این بودند که سرانجام قریش، چه خواهد شد؟ از یکی از اصحاب، به نام «عمرو بن سلمه» که در اطراف مدینه زندگی میکرد، در صحیح بخاری چنین نقل شده است:
«كَانَتِ العَرَبُ تَلَوم بِإِسْلاَمِهِمُ الفَتْحَ، فَيَقُولُونَ: اتْرُكُوهُ وَقَوْمَهُ، فَإِنَّهُ إِنْ ظَهَرَ عَلَيْهِمْ فَهُوَ نَبِيٌّ صَادِقٌ، فَلَمَّا كَانَتْ وَقْعَةُ أَهْلِ الفَتْحِ، بَادَرَ كُلُّ قَوْمٍ بِإِسْلاَمِهِمْ» [۲۷].
«عرب منتظر قریش بودند، آنها میگفتند: محمد را با قوم او، قریش رها کنید. اگر بر قومش غلبه حاصل کرد، بدون تردید پیامبر راستگو است، پس چون مکه فتح شد هر قبیلهای بهسوی اسلام شتافت».
ابن هشام با توضیح بیشتر چنین مرقوم میدارد:
«وَإِنَّمَا كَانَتْ الْعَرَبُ تَرَبَّصَ بِالْإِسْلَامِ أَمْرَ هَذَا الْـحَيِّ مِنْ قُرَيْشٍ وَأَمْرَ رَسُولِ الله ج، وَذَلِكَ أَنَّ قُرَيْشًا كَانُوا إمَامَ النَّاسِ وَهَادِيَهُمْ، وَأَهْلَ الْبَيْتِ والْحَرَمِ، وَضَرِيحَ وَلَدِ إسْمَاعِيلَ بْنِ إبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، وَقَادَةَ الْعَرَبِ لَا يُنْكِرُونَ ذَلِكَ، وَكَانَتْ قُرَيْشٌ هِيَ الَّتِي نَصَبَتْ لِحَرْبِ رَسُولِ الله ج وَخِلَافَهُ، فَلَمَّا اُفْتُتِحَتْ مَكَّةُ، وَدَانَتْ لَهُ قُرَيْشٌ، وَدَوَّخَهَا الْإِسْلَامُ، وَعَرَفَتْ الْعَرَبُ أَنَّهُ لَا طَاقَةَ لَهُمْ بِحَرْبِ رَسُولِ اللَّـهِ ج وَلَا عَدَاوَة، فَدَخَلُوا فِي دِينِ اللَّـهِ، كَمَا قَالَ ﻷ: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ ...﴾» [۲۸]. «عرب درباره اسلام فقط منتظر تصمیمات قریش بودند، به لحاظ این که قریش، رهبر عرب و متولی حرم و خانه کعبه و از فرزندان خاص حضرت اسماعیل بودند و آنها بودند که علیه پیامبر اسلام ج جنگ به راه انداخته بودند و چون مکه فتح گردید و قریش تسلیم شد و اسلام در مکه حاکم شد، عرب یقین کردند که نمیتوانند با آنحضرت ج جنگ و مبارزه کنند. پس دین الهی را پذیرفتند، همچنانکه قرآن مجید اعلام داشته: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ ...﴾ [النصر]».
خلاصه، با وجود حقانیت و سادگی اسلام و تیزهوشی و ذکاوت عربها، تأخیری که در گسترش و تثبیت اسلام روی داد، بیشتر بر اثر مخالفتها و دشمنیهای قومی و داخلی قبیله آن حضرت، با ایشان بود. وقتی این مانع بزرگ از سر راه برداشته شد، اسلام به سرعت پیشرفت کرد و گسترش یافت.
پس از فتح مکه، دیگر این خطر برای دعوتگران و مبلغان اسلام وجود نداشت که هرکجا اعزام شوند، بلادرنگ با خطر کشتار مواجه میشوند. بنابراین، پیامبر گرامی اسلام ج با اطمینان خاطر، به اطراف و اکناف سرزمین عربستان، داعیان و مبلغان اسلام را اعزام میکرد تا فضایل و خوبیهای اسلام را برای مردم بیان کنند و آنها را به اسلام دعوت و تشویق نمایند. چنانکه به طریق ذیل، داعیان، مقرر و اعزام میشدند:
۱- به منظور حفاظت و دفاع از آنها، تعدادی از سربازان اسلام با آنان همراه میشد تا کسی نتواند به آنها گزندی برساند و بتوانند آزدانه به دعوت و تبلیغ اسلام بپردازند. آنحضرت خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد، و گروهی از سربازان اسلام را با وی همراه کرد و توصیه فرمود که با اجبار و اکراه با مردم برخورد نکنند. از آنجایی که در خالد خلق و خوی یک فرمانده نظامی نسبت به دعوتگر و مبلغ اسلام، بیشتر میدرخشید، استقبال چندانی از دعوت وی به عمل نیامد. زیرا وی یک سپهسالار و فاتح بود. نه یک دعوتگر و مبلغ. سپس رسول اکرم ج حضرت علی س را فرستاد. او نزد قبایل یمن رفت و آنان را به اسلام دعوت داد. همگی آنان مشرف به اسلام شدند. این همان دعوتگرانی هستند که علامه طبری، با این الفاظ از آنان تعبیر کرده است:
«قَدْ كَانَ رَسُولُ الله ج بَعَثَ فِيْهَا حَوْلَ مَكَّةَ السَّرَايَا تَدْعُو إِلَى الله عَزَّ وَجَلَّ، وَلَمْ يَأْمُرْهُمْ لِقِتَالِ». «پیامبر گرامی ج به اطراف مکه، دستههایی فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت دهند، ولی به آنان فرمان جنگیدن نداد».
همچنین خالد، را بهسوی قبیلۀ «بنی جذیمه»، برای دعوت آنها به اسلام فرستاد، ولی پس از این که وی نزد آنها رفت، جنگ و درگیری روی داد که بر اثر آن چند نفر کشته شدند. وقتی رسول اکرم ج مطلع شد، رو به قبله ایستاد و هردو دست را بالا برد و اظهار داشت: بار الها! من از این عمل خالد اظهار برائت میکنم. آنگاه حضرت علی را فرستاد تا خونبهای تک تک آنان را بپردازد. حضرت علی نزد آنها رفت و خونبهای تمام کشتهشدگان را پرداخت کرد، حتی بهای سگهایی را که کشته شده بودند نیز پرداخت نمود.
کسانی که برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاده میشدند، گاهی آنحضرت ج تک تک آنها را امتحان میگرفت. هریک از آنها بیشتر قرآن را حفظ داشت، او را امیر آن گروه تعیین میکرد. چنانکه یک بار گروهی را اعزام کردند و از هرکدام از آنها امتحان حفظ قرآن را گرفتند. در میان آنان یک نفر نوجوان کمسن و سال وجود داشت. آنحضرت نزد وی آمد و پرسید: شما چقدر از قرآن را حفظ کردهای؟ او اظهار داشت: سوره بقره و فلان فلان سورهها را حفظ کردهام. آنحضرت فرمودند: شما امیر این گروه هستید [۲۹].
۲- سرزمینهایی که فتح میشدند و عاملانی که برای وصول زکات و مالیات به آن مناطق اعزام میشدند، اغلب آنان، کسانی بودند که به لحاظ زهد، تقدس و پاک طینتی، نمونه بودند. آنها عالم و واعظ نیز بودند، از این جهت در ضمن جمعآوری اموال، مردم را به اسلام دعوت میدادند. اسامی بعضی از آنها به قرار ذیل است:
نام |
محل خدمت |
شرح حال |
مهاجر ابن ابی امیه |
صنعاء یمن |
برادر أم المؤمنین أم سلمه رضی الله عنها است. |
زیاد ابن ولید |
حضرموت |
از اصحاب بدر است. |
علاء ابن حضرمی |
بحرین |
|
حضرت معاذ بن جبل |
جند |
|
خالد ابن سعید |
صنعاء یمن |
از سابقین و از مهاجرین حبشه است، وی کسی است که بسم الله الرحمن الرحیم را بر کاغذ نوشت. |
عدی ابن حاتم |
قبیلۀ طی یمن |
صحابی معروف و فرزند حاتم طائی است. |
حضرت ابوموسی اشعری |
زبید و عدن |
از صحابه معروف است بر اثر دعوت وی، تقریباً تمام مردم آن مناطق به اسلام گرویدند. |
جریر ابن عبدالله بجلی |
ذوالکاع حمیری |
از صحابی معروف است. ذوالکاع حمیری، از خاندان سلاطین حمیری یمن بود. یک بار حدود یکصد هزار نفر او را سجده کرده بودند. بنابه دعوت جریر مسلمان شد و به میمنت اسلام خود، چهار هزار غلام را آزاد کرد. |
3- بعضی افراد به منظور دعوت و تبلیغ اسلام فرستاده میشدند. با تحقیق و تفحص، اسامی این دعوتگران به قرار ذیل است:
|
نام |
محل دعوت |
|
علی بن ابیطالب |
قبایل همدان، جذیمه و مذحج |
|
احنف |
قبیله سلیم (مسند 5 / 372) |
|
مهاجر بن ابوامیه |
بسوی حارث بن عبد کلال شاهزادة یمن |
|
خالد بن ولید |
اطراف مکه |
|
وبر بن نخیس |
ابنای فارس |
|
مغیره بن شعبه |
نجران |
|
محیصه بن مسعود |
فدک |
|
عمرو بن العاص |
عمان |
4- سران قبایل به بارگاه نبوت میآمدند و مشرف به اسلام میشدند. چند روزی در آنجا میماندند، سپس به منظور دعوت اسلام بهسوی قوم و قبیلۀ خود میرفتند. اسامی این افراد به قرار ذیل است:
نام |
محل دعوت |
طفیل بن عمرو دوسی |
قبیلۀ دوس |
عروه بن مسعود |
ثقیف |
عامر بن شهر |
همدان |
ضمام بن ثعلبه |
بنوسعد |
منقذ بن حبان |
بحرین |
ثمامه بن اثال |
اطراف نجد |
با فعالیت و تلاش این داعیان و مبلغان، اسلام در تمام جاها با سرعت رو به گسترش بود. بعد از فتح مکه، دعوتگران به اطراف مکۀ مکرمه فرستاده شدند و مردم گروه گروه و با طیب خاطر اسلام میآوردند، این آیات قرآن مجید راجع به همین مواقع و موارد نازل شده است:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [سورة النصر].
«هنگامی که نصرت الهی فرا رسد و فتح و پیروزی حاصل گردد و مردم را در حالی ببینی که دسته دسته به دین الهی میگرایند پس با حمد الهی پاکی او را بیان کن و از او طلب آمرزش کن همانا او توبهپذیر است».
سه ماه پس از فتح مکه، در ذی الحجه سال نهم هجری، در موسم حج از مشرکین اعلان برائت شد. بعد از این جریان، عموماً اهالی تمام سرزمین حجاز مشرف به اسلام شدند [۳۰].
در دوران بیست و یک سال از نبوت، بر اثر مزاحمت و ممانعت قریش و یهود، اسلام در خارج از مرزهای حجاز گسترش نیافته بود و مسلمانان متفرق و پراکنده بودند. ولی با شکستهشدن این سدها، فقط در ظرف سه سال، یعنی در سالهای هشتم، نهم و دهم هجری، اسلام از یک سو تا یمن، بحرین، یمامه و عمان و از سوی دیگر تا سرزمین عراق و شام توسعه یافت. این همان ایالاتی بودند که اعراب تا قبل از اسلام در آنجا حکومتهای متعددی داشتند و تحت نفوذ و سیطره دو ابر قدرت بزرگ آن زمان، ایران و روم قرار داشتند. با وجود این، اسلام در پرتو امنیت و صلح و اخلاق نیکو بدون نیاز به استفاده از شمشیر، هر روز آوازۀ تازهای کسب میکرد و از هر گوشه و کنار، صدای تسلیم و انقیاد در مقابل اسلام بلند میشد.
[۲۷] صحیح بخاری فتح مکه. [۲۸] ابن هشام ذکر وقایع سال نهم هجری. [۲۹] الترغیب والترهیب ۱ / ۵۹ به روایت ترمذی. در این روایت گرچه تصریح نشده که این گروه برای دعوت و تبلیغ اسلام عازم شده بود و فقط مذکور است: «بعث بعثا وهم ذو عدد». البته از قرائن معلوم میشود که هدف آن دعوت به اسلام بود. زیرا اگر هدف جنگ بود نیازی به حفظ قرآن نبود. و نه آن حضرت از آنان امتحان حفظ میگرفت. [۳۰] طبری، وقایع سال نهم.