فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

درستکاری در معاملات

درستکاری در معاملات

گرچه بر اثر بخشش و فیاضی بسیار، اغلب، مقروض و بدهکار بودند. حتی هنگام وفات، زره ایشان در مقابل یک من گندم نزد یک نفر از یهود گرو بود. لکن در هرحال، به درستکاری در معاملات سخت اهتمام می‌ورزیدند. بیشتر ثروتمندان مدینه، یهودی بودند و اغلب، آن‌حضرت ج از آن‌ها وام می‌گرفتند. یهودیان معمولاً افرادی پست‌فطرت و خسیس بودند و آن‌حضرت ج هر نوع پست‌فطرتی و بدخلقی آنان را در این باره تحمل می‌کردند. پیش از بعثت با کسانی که داد و ستد داشتند، آنان همیشه به دیانت و درستکاری ایشان در معاملات اعتراف داشتند. بر همین اساس، قریش متفقاً به ایشان لقب «امین» داده بودند. بعد از بعثت گرچه قریش بی‌نهایت کینه‌توز و حسود شده بودند، بازهم یگانه مکان و محل امنِ مال و ثروت‌شان، کاشانۀ نبوت به حساب می‌آمد.

شخصی به نام سائب از تاجران عرب بود. او مسلمان شد و به بارگاه رسول خدا ج مشرف گردید، مردم او را با الفاظ مدح‌آمیز به آن‌حضرت معرفی کردند. آن‌حضرت فرمودند: «من او را از شما بیشتر می‌شناسم» سائب اظهار داشت: پدر و مادرم فدای تو باد. شما یار و رفیق من و همیشه در معاملات درستکار بودید [۵۳۹].

یک بار مقداری خرما از کسی وام گرفتند. بعد از چند روز آن شخص برای دریافت وام خود آمد. آن‌حضرت به یک نفر از انصار دستور دادند تا وام او را بپردازد. انصاری وامش را پرداخت کرد، ولی این خرماها مانند خرماهای آن شخص که به آن‌حضرت داده بود، کیفیت خوبی نداشتند. آن شخص از تحویل‌گرفتن آن‌ها خودداری کرد. انصاری گفت: تو خرماهایی را که آن‌حضرت به تو داده‌اند تحویل نمی‌گیری. وی گفت: آری، اگر رسول الله عدالت نکند، از چه کسی توقع عدالت می‌رود. با شنیدن این جمله چشمان آن‌حضرت پر از اشک شدند و فرمودند: کاملاً درست است [۵۴۰].

یک بار یک نفر از اعراب بادیه‌نشین که طلبی از آن‌حضرت داشت به محضر ایشان وارد شد. بادیه‌نشین‌ها معمولا افرادی وحشی هستند و آداب گفتگو را رعایت نمی‌کنند. او به‌طور بی‌ادبانه شروع به سخن کرد. صحابه او را توبیخ کردند و خطاب به وی گفتند: آیا می‌دانی با چه کسی سخن می‌گویی؟ وی گفت: من حق و وام خود را می‌طلبم. آن‌حضرت ج خطاب به صحابه فرمودند: شما می‌بایست از وی جانبداری کنید، زیرا حق به جانب او است، (و آدم طلبکار حق سخن‌گفتن دارد) آنگاه به صحابه فرمودند: وام او را بدهید و بیش از آنچه طلبکار است به او بدهید [۵۴۱].

در یکی از غزوه‌ها، حضرت جابر بن عبدالله انصاری س در رکاب ایشان بود ولی شتری که به عنوان مرکب داشت، شتری ضعیف بود و بر اثر مسافت و خستگی، ضعفش دوبرابر شده بود. آن‌حضرت ج آن شتر را از وی خرید و سپس شتر را با بهای آن، به وی تحویل داد و فرمود: این هردو مال تو باشند [۵۴۲]. همین داستان در روایتی چنین نقل شده که آن‌حضرت فرمودند: اگر با تو چوبی هست به من بده. وی آن را به ایشان داد و ایشان با آن، شتر را زد آنگاه شتر به قدری راهرو و قوی شد که از تمام سواری‌ها جلوتر می‌رفت. آنگاه آن‌حضرت ج آن را به چهار دینار خریدند، مشروط بر این که تا مدینه مرکب او باشد. وقتی به مدینه رسیدند، جابر بن عبدالله بهای آن را طلبید، آن‌حضرت به بلال دستور دادند که بهای آن را بپرداز و اضافه بر آن به او بده. چنانکه بلال یک قیراط طلا اضافه بر چهار دینار به وی تحویل داد [۵۴۳].

روش معمول آن‌حضرت ج چنین بود که هرگاه میتی برای نماز جنازه آورده می‌شد، نخست می‌پرسیدند: آیا بر میت وامی نیست. اگر معلوم می‌شد که میت بدهکار است به صحابه می‌فرمود: نماز جنازه بر وی بخوانید و خود آن‌حضرت در نماز جنازه شرکت نمی‌کرد [۵۴۴].

یک بار رسول اکرم ج از شخصی یک شتر وام گرفت، وقتی عوض آن را داد یک شتر بهتر به او تحویل داد و فرمود: بهترین افراد کسانی هستند که وام را به درستی ادا می‌کنند [۵۴۵]. یک بار کاسه‌ای عاریت گرفت. برحسب اتفاق آن کاسه گم شد آن‌حضرت تاوان آن را پرداخت [۵۴۶].

عموماً می‌فرمودند: من بیش از سه روز نگهداری یک دینار را هم نزد خود نمی‌پسندم جز آن دیناری که به قصد ادای وام نزد خود نگهدارم [۵۴۷].

یک بار یک بادیه‌نشین گوشت شتر می‌فروخت. آن‌حضرت به زعم این که در خانه خرما هست مقداری گوشت در مقابل یک وسق خرما خرید. وقتی به خانه رفت تا خرماها را تحویل دهد، دید که خرمایی نیست. از خانه بیرون آمد و خطاب به قصاب گفت: من در مقابل خرما گوشت خریدم، ولی فعلا خرمایی در دسترس نیست. قصاب هیاهو به راه انداخت و گفت: این هم بی‌دیانتی. مردم او را تفهیم کردند که رسول الله بی‌دیانتی نمی‌کنند. آن‌حضرت فرمودند: بگذارید تا بگوید. او حق گفتن دارد. سپس خطاب به قصاب همان جملات فوق را گفت و قصاب باز همان هیاهو را به راه انداخت. مردم خواستند او را منع کنند ولی آن‌حضرت فرمود: بگذارید بگوید. او حق گفتن دارد. این جمله را چندین بار تکرار نمودند. سپس او را نزد یکی از زنان انصار فرستادند تا خرماهای خود را از او تحویل گیرد. قصاب رفت و خرماها را تحویل گرفت. وقتی از آنجا برگشت، آن‌حضرت در جمع صحابه تشریف داشتند، قصاب که از بردباری و درستکاری آن‌حضرت متأثر شده بود، خطاب به ایشان گفت: محمد! خداوند به تو جزای خیر دهد، تو بهای گوشت‌ها را خوب و کامل ادا کردی [۵۴۸].

یک بار کاروان کوچکی در بیرون مدینه آمد و بار انداخت. یک شتر سرخ‌رنگ با آن‌ها همراه بود. اتفاقاً آن‌حضرت از آنجا گذر کردند قیمت شتر را پرسیدند و آن‌ها قیمتش را گفتند. آن‌حضرت قبول کردند و مهار شتر را گرفته به‌سوی مدینه حرکت کردند. بعداً افراد کاروان متوجه شدند که ما نباید بدون شناخت این شتر را می‌دادیم. در نتیجه همه بر این اقدام ابلهانه خود پشیمان شدند. زنی در میان آنان بود وی اظهار داشت: مطمئن باشید ما چنین چهرۀ صادقی تا به حال ندیده‌ایم. یعنی چنین شخصی با حیله و فریب مال را نمی‌برد. شب که فرا رسید آن‌حضرت برای آن‌ها غذا همراه با مقدار خرمایی که بهای شتر تعیین شده بود فرستاد [۵۴۹].

در غزوه حنین آن‌حضرت ج نیاز به مقداری اسلحه داشت. صفوان تا آن موقع هنوز مسلمان نشده بود، او دارای زره‌های زیادی بود. ایشان از وی تعدادی زره طلبید. وی اظهار داشت: محمد! آیا قصد غصب داری؟ فرمودند: خیر، به‌طور عاریت می‌خواهم و چنانچه یکی از آن‌ها از بین برود، تاوان آن را خواهم پرداخت. چنانکه او چهل زره به‌طور عاریت به مسلمانان تحویل داد. هنگام بازگشت از حنین وقتی اسلحه‌ها مورد بررسی قرار گرفتند، تعدادی از زره‌ها کم بود. آن‌حضرت به صفوان گفتند: چند زره از زره‌ها کم است و ما عوض آن‌ها را می‌دهیم. صفوان عرض کرد: یا رسول الله! من در حالت اولی نیستم [۵۵۰] (یعنی مسلمان شده‌ام) و حالا نیازی به عوض آن‌ها نیست.

[۵۳۹] ابوداود ۳ / ۳۱۷. [۵۴۰] الترغیب والترهیب به نقل از مسند احمد / ۲۳. [۵۴۱] ابن ماجه باب لصاحب الحق سلطان. [۵۴۲] صحیح بخاری / ۲۸۲ باب شری الدواب. [۵۴۳] صحیح بخاری، کتاب الوکالة. [۵۴۴] صحیح بخاری / ۸۰۹ کتاب النفقات. [۵۴۵] ترمذی باب استقراض البعیر. [۵۴۶] ترمذی، أبواب الکلام. [۵۴۷] بخاری ۱ / ۳۲۱، کتاب الاستقراض. [۵۴۸] مسند ابن حنبل ۱ / ۲۶۸. [۵۴۹] دار قطنی ۲ / ۳۰۸ کتاب البیوع. [۵۵۰] ابوداود باب تضمین العاریة.