فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

برقراری امنیت

برقراری امنیت

با توجه به مطالعۀ فصل‌ها و مباحث گذشته، این حقیقت واضح و روشن است که گرچه اعراب به لحاظ صلاحیت‌ها و استعدادهای فطری، آیندۀ درخشانی داشتند، ولی پیرو یک نظام مدون و دارای یک برنامۀ صحیحی نبودند. ظاهراً تمام جزیرة العرب سرزمینی واحد و ملت عرب، ملتی واحد به شمار می‌آمد. لکن تاریخ هیچ‌گاه نشانه‌ای از وحدت ملی آنان ارائه نکرده است، به لحاظ سیاسی هم، جامعۀ عرب، هرگز در زیر یک پرچم گرد نیامده است. چنانکه هر خانواده‌ای معبودی مستقل و هر قبیله‌ای رئیس جدا و مستقلی برای خود داشت.

در جنوب جزیرة العرب (یعنی مناطق یمن و...) قبایل «اذواء» و «اقیال» از «حمیر» تشکیلات ملوک الطوایفی برای خود داشتند. در شمال آن، قبایل «بکر»، «تغلب»، «شیبان»، «أزد»، «قضاعه»، «کنده»، «لخم»، «جذام»، «بنوحنیفه»، «طی»، «أسد»، «هوازن»، «غطفان»، «أوس»، «خزرج»، «ثقیف»، «قریش» و غیره قبایل مستقلی بودند که همواره مشغول جنگ‌های داخلی با یکدیگر بودند. جنگ چهل‌ساله، به تازگی میان «بکر» و «تغلب» متوقف نشده بود. قبایل «کنده» و «حضرموت» بر اثر جنگ با یکدیگر، نابود شده بودند. «أوس» و «خزرج» تمام سران خود را در جنگ‌های خانمان‌سوز از دست داده بودند.

در حرم و در ماه‌های حرام، جنگ «فجار» میان «بنوقیس» و «قریش» روی داد. بدین طریق، تمام سرزمین جزیرة العرب معرکۀ نبرد و کارزار قرار گرفته بود. در کوهستان‌ها و بیابان‌ها، قبایل خود مختار، جرایم مختلف را پیشۀ خود ساخته بودند. تمام محدودۀ عربستان در ورطۀ قتل و غارتگری، سفاکی و خونریزی قرار گرفته بود. تمام قبایل، اسیر جنگ‌ها و نزاع‌ها شده بودند. عطش و تشنگی انتقام و خونریزی، بعد از کشتن هزاران نفر نیز، برطرف نمی‌شد. درآمد زندگی آنان بعد از غارتگری، فقط تجارت بود ولی عبور کاروان‌های تجاری از محلی به محلی دیگر، کاری بس‌دشوار بود. در شمال عربستان گرچه پادشاه «حیره» از اقتدار قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود، بازهم کاروان تجاری وی به آسانی به بازار «عکاظ» نمی‌رسید [۱].

اعراب به ماه‌های حج، احترام خاصی قائل بودند و آن‌ها را مقدس می‌دانستند ولی به منظور مشروعیت بخشیدن به جنگ‌ها، گاهی تعداد آن‌ها را کم و گاهی اضافه می‌کردند.

«ابوعلی قالی» در کتاب «الأمالی» مرقوم می‌دارد:

«وذلك لأنهم كانوا يكرهون أن تتوالى عليهم ثلاثة أشهر لا تمكنهم الإغارة فيها لأن معاشهم كان من الإغارة». «این را برای این نمی‌پسندیدنند که نمی‌توانستند تحمل کنند که سه ماه پیاپی بر آنان بگذرد و نتوانند غارتگری کنند، زیرا که غارت و چپاول، تنها راه امرار معاش آنان بود».

برای بسیاری از قبایل جنایت‌کار و غارتگر، این ماه‌ها فرصت مناسبی بودند تا در آن‌ها به غارت و چپاول بپردازند. در اطراف مکه، قبایل «اسلم» و «غفار» زندگی می‌کردند و سابقۀ سوئی در غارت اموال و کالاهای حجاج داشتند [۲]. «سلیک بن السلکه» و «تأبط شراً» از شاعران مشهور عرب بودند، ولی بیشترین سروده‌های آنان در باب دزدی، غارتگری و مکّاری آن‌ها است. وحشت و ناامنی به حدی وجود داشت که قبیلۀ «عبدالقیس» که یکی از قبایل مقتدر بحرین بود، تا سال پنجم هجری، از ترس حملات قبایل مصری، غیر از «ماه‌های حرام» در سایر ماه‌ها نمی‌توانستند به سرزمین حجاز سفر کنند [۳].

پس از فتح مکه، گرچه حاکمیت امنیت و آرامش بر منطقه، شروع شده بود با این وجود، سفر میان مدینه و مکه، خطرناک و مشکل بود و بسیاری از مردم، هنوز غارتگری و راهزنی می‌کردند [۴]. پنج، شش سال پس از هجرت نیز، کاروان‌های تجارتی شام در روز غارت و چپاول می‌شدند [۵]، تا حدی که گاهی بر چراگاه‌های دارالاسلام، واقع در اطراف مدینۀ منوره نیز حمله و تاخت و تاز می‌کردند [۶]. هنگامی که رسول اکرم ج به مردم نوید امنیت و آرامش می‌دادند و می‌فرمودند: «زمانی فرا می‌رسد که یک زن کجاوه‌نشین از «حیره» به تنهایی سفر می‌کند و جز خدا از دیگر کسی بیم و هراس نخواهد داشت» [۷]؛ مردم تعجب می‌کردند.

شخصی در سال نهم هجری به محضر آن‌حضرت ج حاضر شد و اظهار داشت: «مال‌های مرا دزدان و راه‌زنان غارت کرده‌اند». آن‌حضرت ج فرمودند: «به‌زودی آن زمان فرا خواهد رسید که کاروان‌ها بدون نگهبان به مکه خواهند رفت» [۸]. در چنان سرزمین وسیع و گسترده‌ای، فقط محیط حرم، جایی بود که مردم از امنیت و آرامش برخوردار بودند. قرآن مجید بر اهل مکه احسان الهی را ذکر کرده چنین می‌فرماید:

﴿فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣ ٱلَّذِيٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ٤ [قریش:۳-۴].

«پس باید پروردگار این بیت را پرستش کنند آن که در گرسنگی به آنان طعام داد و در ترس، امنیت داد».

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡ[العنبکوت: ۶۷].

«آیا آنان نمی‌بینند که چگونه حرم امنی قرار دادیم، در حالی که از اطراف آن مردم ربوده می‌شوند».

اسلام نیز در آن روزها مظلوم واقع شده بود. پیامبر اکرم ج پس از «عام الحزن» (سال غم و اندوه، سالی که دو حامی و غمخوار خویش، یعنی ابوطالب و حضرت خدیجهل را از دست داد) سه سال پیاپی نزد تمام قبیله‌ها می‌رفت و از آنان درخواست پناهندگی می‌کرد، تا بتواند در پناه آنان، پیام خدا را به گوش مردم برساند، ولی احدی حاضر نشد به ایشان پناهندگی بدهد و یا از ایشان حمایت کند.

تمام مسلمانان در سرزمین عربستان، نمی‌توانستند خواب راحتی داشته باشند. به منظور امنیت و آسایش خویش ریگستان‌های عربستان را طی کرده به آفریقا سفر کردند (مهاجرت به حبشه). آن‌هایی که در عربستان باقی مانده بودند، هدف ظلم و وحشیگری مشرکان عرب قرار می‌گرفتند، قرآن مجید آن وضع اسفبار مسلمانان را چنین توصیف می‌کند:

﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ أَنتُمۡ قَلِيلٞ مُّسۡتَضۡعَفُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ [الأنفال:۲۶].

«و یاد آورید زمانی را که شما اندک و ضعیف بودید در زمین و از این بیم و هراس داشتید که مردم شما را بربایند».

نتیجۀ این ناامنی و آشوب عمومی این بود که برای هیچ نهضت و حرکتی بدون این‌که در زیر چتر حفاظت نظامی افراد آن قرار گیرد، احتمال پیروزی و موفقیت وجود نداشت.

وظیفۀ اصلی پیامبر اکرم ج دعوت اسلام بود و برای این امر، نیازی به نیزه و شمشیر و لشکرکشی نبود. ولی از یک سو دشمن پیاپی حمله می‌کرد و از سوی دیگر، جان داعیان و مبلغان اسلام در هرجا در معرض خطر جدی قرار داشت. کاروان‌های تجاری که نبض حیات اقتصادی جامعه بودند، همواره ناامن و مورد تاخت و تاز قرار می‌گرفتند. چنانکه وقایعی در این‌باره به‌طور مفصل در بیان اسباب غزوات نبوی ذکر شد.

[۱] «عکاظ» یکی از بازارهای معروف عرب دوران جاهلیت که به فاصلۀ سه روز راه از مکه و بین «نخله»، «طائف» و «ذی المجاز» واقع بود. هنگامی که اعراب قصد حج داشتند بیست روز اول ذی القعده در آنجا مقیم می‌شدند و سپس برای ادای مراسم حج به مکه می‌رفتند. بازار مزبور محل به نمایش‌گذاشتن کالاها و اجناس مختلف، محل تجمع شاعران و شعرگویی، محل گردآمدن خطیبان و ایراد خطابه و محل گردهم آیی و فخرفروشی بر یکدیگر بود. مترجم. [۲] صحیح بخاری ذکر اسلم و غفار. [۳] صحیح بخاری، کتاب الإیمان. [۴] ابوداود، کتاب الأدب. [۵] ابن سعد، جزء مغازی / ۶۴. [۶] غزوۀ سویق و غزوۀ غابه. [۷] صحیح بخاری، باب علامات النبوة. [۸] صحیح بخاری / ۱۹۰.