فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

هیأت نمایندگی عبدالقیس

هیأت نمایندگی عبدالقیس

همچنانکه قبلاً ذکر شد، این قبیله ساکن بحرین بودند. در آنجا اسلام از مدت‌ها پیش نفوذ کرده بود. نخست سیزده نفر از این قبیله در حدود سال پنجم هجری، به محضر آن‌حضرت ج در مدینه منوره حاضر شدند. آن‌حضرت ج پرسیدند: شما چه کاره هستید؟ آن‌ها اظهار داشتند: یا رسول الله! ما از خاندان «ربیعه» هستیم، آن‌حضرت ج فرمودند: «مرحباً لا خزايا ولا ندامى». سپس آنان گفتند: یا رسول الله! بحرین، سرزمین ما بسیار دور است و در مسیر راه، کفار قبیله «مضر» اقامت داردند. ما، جز در ماه‌های حرام در دیگر ماه‌ها نمی‌توانیم بیاییم. لذا مطالبی به ما تلقین کنید و بیاموزید تا بر آن‌ها عمل کنیم و به هموطنان خویش نیز آن‌ها را تعلیم دهیم. آن‌حضرت ج فرمودند: من به شما چهار چیز تعلیم می‌دهم:

۱- خدا را به یگانگی پرستش کنید؛

۲- نماز بخوانید؛

۳- روزه بگیرید؛

۴- خمس بدهید؛

و از چهار چیز منع می‌کنم:

۱- از دبّا؛

۲- از حنتم؛

۳- از نقیر؛

۴- از مزفت؛

«دُبّا»، «حنتُم»، «نقیر» و «مُزَفَّت» این‌ها، انواع ظروفی بودند که عرب‌ها در آن‌ها شراب تهیه می‌کردند. عادت مبارک رسول اکرم ج چنین بود که در هر قبیله‌ای هر نوع عیوبی احساس می‌کردند، در موعظه و اندرزهای خویش به آن قبیله، آن معایب را ذکر می‌کردند. آنان تعجب کردند که آن‌حضرت ج چرا این ظروف را تخصیص کردند؟ چنانکه از ایشان پرسیدند: یا رسول الله! شما در مورد «نقیر» چه می‌دانید؟ ایشان فرمودند: «ظرفی است که از چوب درخت خرما تهیه می‌کنید و در آن آب می‌ریزید وقتی به غلیان می‌آید آن را می‌نوشید و بر برادران خود شمشیر می‌کشید».

اتفاقاً در آن میان مردی بود که با این امر مواجه شده بود و بر پیشانی‌اش نشان زخم شمشیر بود که از شرمندگی آن را مخفی نگه می‌داشت [۷۰].

در بعضی روایات مذکور است که خود «عبدالقیس» از آن‌حضرت پرسید: ما چه چیزهایی بنوشیم؟ در جواب به این سؤال، آن‌حضرت این چهار چیز را بیان کردند [۷۱].

[۷۰] صحیح بخاری و صحیح مسلم باب الإیمان. [۷۱] در صحیح مسلم و دیگر کتب صحاح، نام این وفد «عبدالقیس» ذکر شده است. «ابن منده»، «دولابی» و غیره هیأتی دیگر از این قبیله را ذکر کرده‌اند که در آن چهل نفر شرکت داشته‌اند. روی همین اساس، علامه قسطلانی برای این قبیله دو هیأت نمایندگی ذکر کرده است. اولی در سال پنجم هجری و دومی در سال دهم هجری به محضر آن حضرت شرفیاب شدند. ابن حجر در کتاب المغازی عیناً همین تحقیق را انجام داده، ولی در شرح کتاب الإیمان سعی کرده هردو روایت را یکی ثابت کند.