تنفّر از تکدّیگری
با وجود این که آنحضرت همواره از وجودشان ابر کَرَم میبارید، ولی از درخواست و سؤال بدون ضرورت سخت نگران میشد و میفرمود: اگر شخصی مقداری هیزم بر پشت خود حمل کند و بیاورد بفروشد و آبروی خود را حفظ کند، بهتر از اینست که از مردم سؤال کند و بهسوی آنها دست دراز کند [۵۹۶].
یک بار شخصی از انصار آمد و چیزی از ایشان درخواست کرد. آنحضرت فرمودند: آیا چیزی نزد تو هست؟ وی گفت: فقط گلیمی دارم که قسمتی از آن را زیرانداز و قسمتی دیگر را روانداز خود میکنم و یک کاسه آبخوری هم دارم. آنحضرت فرمودند: آن هردو را بیاور. سپس فرمودند: چه کسی اینها را خریداری میکند. شخصی گفت: یکی را به دو درهم میخرم. آنحضرت آن را به او فروخت و یک درهم را به انصاری داد تا با آن غذایی بخرد و با یک درهم دیگر ریسمانی بخرد و از جنگل و بیابان هیزم بیاورد و در شهر بفروشد. بعد از پانزده روز به محضر آنحضرت آمد در حالی که ده درهم به دست آورده بود. آنگاه با آنها مقداری گندم خرید. آنحضرت فرمودند: این بهتر است یا این که در روز قیامت بر چهرۀ شما داغ گدایی گذاشته میشد.
یک بار چند نفر از انصار آمدند و از ایشان درخواستی کردند. آنحضرت به آنها دادند دوباره درخواست کردند تا مادامی که چیزی باقی بود آنحضرت به آنها میداد. وقتی چیزی باقی نماند، فرمودند: تا وقتی نزد من چیزی باشد آن را از شما دریغ نمیدارم، لکن هرکس از الله تعالی این دعا را بخواهد که او را از ذلت سؤال و گداگری نجات دهد، خداوند دعایش را اجابت میکند و هرکس از خدا توانگری بخواهد، او را توانگری عطا میکند و هرکس صبر پیشه کند، الله تعالی او را صابر میگرداند و هیچ نعمت و دولتی بهتر از دولت صبر نصیب کسی نشده است.
حکیم بن حزام س در فتح مکه اسلام آورده بود، یک بار از آنحضرت چیزی طلبید و آنحضرت به وی دادند، بعد از چند روز دوباره آمد و طلبید، آنحضرت دوباره دادند بار سوم آمد و طلبید، آنحضرت در این بار نیز دادند و سپس فرمودند: ای حکیم! این مال سبز و شیرین است، هرکس آن را با استغنا طلب کند، در آن برکت مییابد و هرکس با حرص و طمع طلب کند، از آن محروم میماند و مثال او مانند کسی است که همواره میخورد و سیر نمیشود. دست بالا از دست پایین بهتر است. این تذکر و نصیحت آنحضرت چنان تأثیری بر حکیم گذاشت که تا وقتی زنده بود، هیچگاه یک چیز معمولی هم از کسی نطلبید [۵۹۷].
در حجة الوداع، آنحضرت ج اموال صدقات را تقسیم میکرد. دو نفر وارد شدند و خود را در زمره مستحقین قرار دادند. آنحضرت ج بهسوی آنها نگریستند و دیدند که افرادی تنومند و قویهیکل هستند. آنگاه فرمودند: اگر شما تمایل دارید من از این مال به شما میدهم، ولی افراد غنی و سالم و تنومند استحقاقی در این مال ندارند [۵۹۸].
شخصی به نام «قبیصه» مقروض و بدهکار بود، نزد آنحضرت آمد و نیاز و حاجت خود را بیان کرد. ایشان وعدهای به وی دادند و سپس فرمودند: ای قبیصه! سؤالکردن و دستدرازکردن بهسوی مردم فقط برای سه نفر جایز است: اول شخصی که مقروض و بدهکار است، ولی وقتی حاجتش برآورده شد، باید از سؤال خودداری کند. دوم کسی که بر اثر حادثهای، مال و ثروتش را از دست داده باشد. سؤال و طلب از مردم برایش درست است تا مادامی که حال و وضعش مقداری خوب شود. سوم کسی که مواجه با فقر و فاقه باشد و سه نفر از مردم گواهی دهند که او در فاقه قرار دارد. علاوه بر اینها هرکس از مردم سؤال و گداگری کند، او مال حرام میخورد [۵۹۹].
[۵۹۶] صحیح بخاری، کتاب الصدقات / ۱۹۸. [۵۹۷] صحیح بخاری / ۱۹۹، کتاب الصدقات. [۵۹۸] ابوداود، کتاب الزکوة. [۵۹۹] ابوداود، کتاب الزکوة.