فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

توکل و اعتماد بر الله

توکل و اعتماد بر الله

توکل یعنی آدمی نتایج سعی خود و تدبیر امور وقایع عالم را به خداوند متعال بسپارد. پرده‌ها و حجاب‌های اسباب و علل، از معرض دیدش دفع شده و مستقیماً هر امر را در قبضۀ قدرت الهی مشاهده کند. گرچه در ظاهر اسباب و علل، بر حسب میل و خواست نباشند، ولی چنان یقین و باور تزلزل ناپذیری داشته باشد که بداند این حالات غیر مساعد، در حل مشکلات و مسایل به اندازه ذره‌ای تأثیر ندارند. بلکه کلید اصلی و نیروی حقیقی در دست آن موجود با عظمت و مقتدر در ماورای عالم اسباب قرار دارد.

عزم راسخ و مستقل آدمی، جرأت و همت او، تمام این موارد، پرتوی از همان نور مافوق طبیعت هستند. به برکت و میمنت همین امر در سخت‌ترین شرایط نیز زمام صبر از دست آدمی رها نمی‌شود و در خطرناکترین راه‌ها، هیچگونه بزدلی و ترس و پست‌همتی در قلب او راه پیدا نمی‌کند. در هولناک‌ترین مواقع نیز یأس و ناامیدی بر دلش سایه نمی‌افکند.

با مطالعۀ سیره و زندگی پیامبر اکرم ج این امر به خوبی روشن می‌شود که در زیر آسمان و روی زمین هیچ مصیبت و مشکلی نبوده که در مسیر راه ایشان قرار داده نشود. اما قلب آرام ایشان هرگز، اضطراب، یأس و ناامیدی و ترس و بیم را در خود جای نداده است. در تنهایی‌های مکه مکرمه، در زمان یورش انواع مصائب و مشکلات، در محاصره دشمنان و در معرکه‌های خونین حنین و اُحد در همه جا، تصویر کاملی از توکل و اعتماد بر الله به نظر می‌رسد. هنگامی که ابوطالب خطاب به ایشان از باب دلسوزی می‌گوید:

«فرزندم! از این کار دست بردار».

ایشان در پاسخ می‌فرمایند: عمو جان! «در اندیشۀ تنهایی من نباشید. حق تا دیر تنها نمی‌ماند. روزی فرا خواهد رسید که عرب و عجم با آن همراه باشند».

باری دیگر، در پاسخ به کسی دیگر می‌فرمایند: «خداوند مرا تنها رها نمی‌کند» [۴۸۰].

یک بار در مکه مکرمه خطاب به یکی از صحابه که با مشکل و مصیبت مواجه شده و مأیوس گشته بود، فرمودند:

«سوگند به خدا! به زودی آن وقت فرا می‌رسد که این دین به مرحله کمال برسد و جز الله از دیگر کسی ترس و واهمه‌ای وجود نداشته باشد» [۴۸۱].

یک بار مشرکان در حرم نشسته باهم مشورت کردند به محض این که محمد پا به حرم بگذارد، او را از پای درآوریم و نابودش کنیم. حضرت فاطمه ل این سخنان را شنید و با گریه و اندوه نزد آن‌حضرت آمد و جریان را عرض کرد. آن‌حضرت به وی تسلی خاطر دادند و آب وضو خواستند. وضو کرده با اطمینان به‌سوی حرم روانه شدند. وقتی وارد صحن حرم شدند و نگاه‌های کفار بر وجود مقدس ایشان افتاد، خود به خود نگاه‌هایشان به زیر خیره شد و مبهوت شدند [۴۸۲].

در جلد اول بیان شد که در شب هجرت، پهلوانان قریش با عزم‌های خون‌آشام خود، کاشانۀ نبوت را محاصره کرده بودند، ولی آن‌حضرت با نهایت سکون و اطمینان، عزیز خود علی مرتضی س را بر بستر خود خواباند. حال آن که واضح بود که این کشتارگاه است نه بستر خواب. اما با وجود این، آن‌حضرت مطمئن بودند که ذات مقتدر و بی‌چون خداوند متعال در ماورای عالم اسباب موجود و ناظر است و می‌تواند این کشتارگاه را به گلستان تبدیل کند. لذا او را بر بستر خود قرار داد و با نهایت اطمینان فرمودند: «احدی به شما ضرر و زیانی وارد نخواهد کرد» [۴۸۳].

خانه از چهار سو در محاصره دشمنان بود و تصور می‌شد که بامدادان جوانان و پیران قریش همگی این پیروزی را در کوچه‌های مکه به یکدیگر تبریک خواهند گفت. بعید هم نیست که قریش آن شب را در چنین اشتیاق و خواب و خیالی به سر برده باشد. لکن آن‌حضرت با اعتماد و توکل بر اذن الهی با وجود نامساعدبودن تمام این حالات، از خانه بیرون شدند. در آن موقع آیات نخستین سوره «یس» ورد زبان مبارک‌شان بود. در این آیات، نبوت و راه راست آن‌حضرت مورد تأیید قرار گرفته. آیه آخر این است:

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ ٩ [یس:۹].

از مکه خارج شدند و با همراهی حضرت ابوبکر صدیق س به «غار ثور» پناهنده شدند. قریش که در توطئه و نقشه خود ناکام شده بودند به شدت خشمگین شدند و آتش انتقام در سینه‌هایشان شعله‌ور گردید، آن‌حضرت را دنبال کردند. و نزدیک غار رسیدند. چه کسی باور می‌کند که در چنین لحظۀ خطرناکی در حواس آدمی اختلالی روی ندهد. چنانکه حضرت ابوبکر صدیق با بیم و اندوه برای جان آن‌حضرت عرض کرد: یا رسول الله! دشمن به قدری نزدیک شده که اگر اندکی سمت پایین و سوی پاهای خود نگاه کنند، ما را خواهند دید. آن‌حضرت با لهجۀ آرام‌بخش روحانی خویش فرمودند: «آن دو نفری که سومین آن‌ها خدا باشد چه غمی دارند» [۴۸۴]. چنانکه در قرآن‌کریم وارد شده: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا [التوبة: ۴۰]. «اندوهگین مباش، الله با ما است». چنین منظره آرام‌بخش و سکون روحانی و معنوی، جز در سینۀ نبوی در جایی دیگر کجا یافته می‌شود.

قریش اعلام کردند: هرکس محمد را زنده دستگیر کند و یا سرش را برای آن‌ها بیاورد، یکصد شتر جایزه به او داده خواهد شد. سراقه بن جعشم، برای این هدف آن‌حضرت را تعقیب کرد و چنان نزدیک شد که آن‌حضرت در دسترس وی قرار داشت. حضرت ابوبکر صدیق س مرتب به‌سوی او نگاه می‌کرد و او را تحت نظر داشت، ولی آن‌حضرت ج برای یک بار هم به‌سوی وی نظر نکردند. در اینجا بر قلب مبارک سکینه ربانی طاری بود و لب‌های مبارک مشغول تلاوت قرآن بودند. عموماً چنین تصور می‌شود بعد از این که پیامبر ج به مدینه آمدند، از هر نوع خطر و مشکلی در امان قرار گرفتند، اما واقعیت این است که گرچه در مدینه جمع قابل توجهی حامی اسلام بودند، ولی از سوی دیگر، آن‌حضرت با دشمنانی روبرو بودند که از دشمنان مکه خطرناکتر بودند.

در مکه مکرمه قریشی‌ها دشمن ایشان بودند، ولی با وجود این، میان آن‌حضرت و آن‌ها ارتباط نسبی و خویشاوندی وجود داشت و این امر سبب می‌شد تا گاهی قلب افرادی به مواسات و غمخواری گرایش پیدا کند. لکن در مدینه هیچ انگیزه‌ای برای مواسات و همدردی در منافقین و یهود وجود نداشت. علاوه بر این، میان یهود و منافقین مدینه و مشرکین مکه توافق‌هایی به منظور قتل و جلای وطن آن‌حضرت ج انجام گرفته بود [۴۸۵].

روی همین اساس اصحاب کرام رضوان الله علیهم اجمعین شب‌ها در اطراف خانه آن‌حضرت نگهبانی می‌دادند. در همین ایام یک شب گروهی از صحابه در اطراف خیمۀ آن‌حضرت نگهبان مقرر شده بودند. که این آیه نازل گردید:

﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ [المائدة: ۶۷].

«خداوند تو را از شر مردم نجات می‌دهد و حفاظت می‌کند».

آن حضرت در همان لحظه سر از خیمه بیرون آورده خطاب به نگهبانان فرمودند [۴۸۶]:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ، انْصَرِفُوا فَقَدْ عَصَمَنِي اللَّهُ». «ای مردم! برگردید خداوند حفاظت مرا به عهده گرفته است».

یک بار آن‌حضرت از غزوه نجد برمی‌گشتند در حین بازگشت در محلی خمیه زدند. در آنجا درختان زیادی وجود داشت. هنگام ظهر بود، سربازان اسلام به منظور استراحت در زیر سایه درختان متفرق شدند و استراحت کردند. آن‌حضرت نیز در زیر سایه درختی تنها استراحت فرمودند و شمشیر خود را بر شاخه درخت آوایزان کردند. ناگهان مردی بادیه‌نشین از راه رسید و شمشیر آن‌حضرت را از نیام کشید و به آن‌حضرت نزدیک شد، آن‌حضرت ناگهان متوجه شدند و دیدند که مردی بادیه‌نشین شمشیر به دست در کنار ایشان ایستاده است آن مرد پرسید: ای محمد! حالا چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ آن‌حضرت با صدایی مطمئن و رسا فرمودند: الله [۴۸۷].

یک بار شخصی دستگیر و به محضر آن‌حضرت آورده شد. صحابه عرض کردند: این شخص قصد حمله به شما را داشت. آن‌حضرت فرمودند:

«او را رها کنید زیرا اگر می‌خواست مرا به قتل برساند بازهم نمی‌توانست» اشاره به این فرمودند که برنامه حفاظت من بر عهده الله تعالی است.

یک زن یهودی در خیبر، به آن‌حضرت زهر داده بود، آن‌حضرت از وی پرسید: چرا به این امر اقدام کردی. او گفت: قصد داشتم تو را بدین طریق به قتل برسانم. آن‌حضرت فرمودند: «خداوند تو را به این امر توفیق نمی‌داد» [۴۸۸].

در معرکه‌های احد و حنین، وقتی برای لحظاتی میدان نبرد از سربازان اسلام خالی شد، استقلال و پایمردی پیامبر بزرگ اسلام ج نمونه‌ای از توکل علی الله، اطمینان و سکنیۀ روحانی بود. این تصویر یک رو از توکل و اعتماد علی الله است. روی دیگر نیز کمتر از این نخواهد بود. ادوار مختلفی از فقر و غنا بر آن‌حضرت گذشته است. زمانی بود که صحن مسجد نبوی مملو از مال و زر می‌شد. زمانی دیگر چندین روز پیاپی را با فاقه و گرسنگی سپری می‌کردند و گاهی دو سنگ و یا سه سنگ بر شکم مبارک می‌بستند. حال آن که می‌توانستند از آن همه مال و ثروت وارد شده برای روزهای آینده پس‌انداز کنند. لکن طرز عمل ایشان در تمام عمر خلاف این بود. هیچگاه درآمد یک روز را برای روزهای بعد پس‌انداز نمی‌کردند. آنچه از مخارج و هزینه‌های لازم باقی می‌ماند، همه را تا شام بر مستحقین خرج می‌کردند. در ترمذی از حضرت انسس روایت است: «أَنَّ رَسُولَ الله ج كَانَ لَا يَدَّخِرُ لِغَد» (یعنی پیامبر ج چیزی برای فردا ذخیره نمی‌کردند) و در صورتی که برحسب اتفاق و یا به فراموشی چیزی در خانه باقی می‌ماند، وقتی از آن آگاه می‌شدند، سخت ناراحت می‌شدند [۴۸۹] و تا مادامی که برایش معلوم می‌شد، حالا جز نام خدا دیگر چیزی در خانه نیست، به خانه نمی‌رفتند [۴۹۰]. داستان‌های متعددی از این قبیل در بحث جود و سخاوت ایشان مذکور است.

هنگام سکرات که آدمی هرچیز را فراموش می‌کند، آن‌حضرت به یادش آمد که مقداری اشرفی به حضرت عایشه ل سپرده و آن‌ها هنوز در خانه‌اند و به مستحقین داده نشده‌اند. در این وقت حساس، تسامح دربارۀ آن‌ها نیز مخالف با شأن توکل ایشان بر الله به نظر رسید. بلادرنگ فرمودند: عایشه! آیا محمد با گمان بد به ملاقات پروردگار برود! برو، آن‌ها را خیرات کن [۴۹۱].

[۴۸۰] ابن هشام. [۴۸۱] صحیح بخاری ۱. [۴۸۲] مسند ۱ / ۳۶۸. [۴۸۳] ابن هشام و طبری. [۴۸۴] صحیح بخاری، هجرت. [۴۸۵] سیره ابن هشام ۱ / بحث غزوه‌ها. [۴۸۶] جامع ترمذی تفسیر مائده. [۴۸۷] صحیح بخاری، کتاب الجهاد. [۴۸۸] صحیح مسلم باب السم. [۴۸۹] صحیح بخاری، باب صلی بالناس فذکر حاجة و مسند احمد ۶ / ۲۹۳. [۴۹۰] ابوداود باب قبول هدایا المشرکین. [۴۹۱] مسند احمد و ابن سعد، جزء الوفاة.