فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

مأموران وصول زکات و جزیه

مأموران وصول زکات و جزیه

اخلاص و شور ایمان، عرب‌ها را برای پرداخت زکات و صدقات آماده کرده بود. چنانکه هر قوم و قبیله‌ای همزمان با مسلمان‌شدن، صدقات خود را به محضر آن حضرت ج می‌آورد و تقدیم می‌کرد و از دعاهای آن‌حضرت بهره‌مند می‌شد. ولی برای یک مملکت و حکومت وسیع این روش ناکافی بود. از این جهت، آن‌حضرت ج در یک ماه محرم سال نهم هجری به منظور وصول زکات و صدقات، علاوه بر والیان و حکام، افراد خاصی را مأمور تعیین کردند و به‌سوی هر قبیله‌ای مأموری اعزام شد تا به میان قبیله برود و اموال زکات و مالیات را جمع‌آوری کند. چنانکه آنان نزد قبایل رفته زکات و مالیات را وصول می‌کردند و به محضر آن‌حضرت تقدیم می‌نمودند. معمولاً سران قبایل خودشان نمایندگان قبایل خویش بودند و از احادیث معلوم می‌شود که نمایندگی آن‌ها مقطعی بود. به هرحال، آن‌حضرت برای انجام این وظیفۀ مهم افراد ذیل را تعیین و به‌سوی قبایل و شهرهای مختلف اعزام نمودند [۸۹]:

نام

محل خدمت

عدی بن حاتم

طی و بنی اسد

عمر فاروق

مدینه

صفوان بن صفوان

بنی عمرو

ابوجهم بن حذیفه

بنولیث

مالک بن نویره

بنوحنظله

یکی از هذیمی‌ها

بنوهذیم

بریده بن حصیب الاسلمی

غفار و اسلم

ابوعبیده بن جراح

شهر نجران

عباد بن بشر الاشهلی

سلیم و حذیفه

عبدالله بن رواحه

خیبر

رافع بن مکیث جهنی

جهینه

زیاد بن لبید

حضرموت

زبرقان بن بدر

بنوسعد

ابوموسی اشعری

یمن

قیس بن عاصم

بنوسعد

خالد

یمن

عمرو بن عاص

بنوفزاره

ابان بن سعید

بحرین

ضحاک بن سفیان کلابی

بنوکلاب

عمرو بن سعید بن عاص

تیماء

بسر بن سفیان کلابی

بنوکعب

عیینه بن حسن فزاری

بنوتمیم

عبدالله بن اللتیه

بنوذبیان

محمد بن جزء الاسدی

برای وصول خمس

 

۱- دستورالعملی به آن‌ها می‌دادند که در آن، مقدار نصاب زکات اموال مختلف تعیین شده بود، نیز در آن دستور داده شده بود تا گزیده‌های اموال و یا بیش از مقدار واجب را وصول نکنند و این دستور که «إياك وكرائم أموالـهم» عمومیت داشت. آن نمایندگان با دقت بر این دستورالعمل عمل می‌کردند و تعدی از آن را جایز نمی‌دانستند. بعضی از مسلمانان با طیب خاطر می‌خواستند بیش از مقدار واجب، به آن‌ها بدهند. سوید بن غفله می‌گوید: نزد ما نمایندۀ نبی اکرم ج آمد. من پیش او رفتم و نشستم. نخست وی آن نوع از اموال را که از گرفتن آن‌ها منع شده برایم توضیح داد، چنانکه در همان وقت شخصی یک ماده شتر فربه و ممتاز را آورد و به او تقدیم کرد. اما وی از تحویل آن خودداری نمود [۹۰].

نیز وقتی به یکی از نمایندگان دریافت زکات، یک گوسفند حامله داده شد، او اظهار داشت: ما از گرفتن اینگونه اموال منع شده‌ایم [۹۱].

۲- تمام دارایی و ثروت عرب، عبارت از گله‌های گوسفندان و یا شتران بود که در بیابان‌ها، جنگل‌ها و دامنه‌های کوه‌ها می‌چریدند و به جای این که مانند حکومت‌های جابر دنیوی مردم را وادار کنند تا اجباراً خودشان زکات‌های اموال خود را بیاورند و به نمایندگان تحویل دهند، نمایندگان موظف بودند تا به دره‌ها و بیابان‌ها بروند و زکات را گردآوری کنند. یکی از اصحاب کرام می‌گوید: روزی در دره‌ای مشغول چرانیدن گوسفندان خود بودم که ناگهان دو شخص که سوار بر شتر بودند، نزد من آمدند و اظهار داشتند: ما نمایندۀ رسول اکرم ج هستیم و آمده‌ایم تا زکات گوسفندان شما را وصول کنیم. من یک گوسفند شیری را با بزغاله‌اش تقدیم کردم ولی آن‌ها از گرفتن آن خودداری کردند و گفتند: به ما دستور داده شده تا اینگونه گوسفندها را تحویل نگیریم. من یک بزغاله دادم آن را بر شتر خود گذاشتند و رفتند [۹۲].

۳- صحابه کرام براساس تقدس و تقوای خود، از وصول هر مال حرام و نامشروع دوری می‌کردند. چنانکه وقتی رسول اکرم ج عبدالله بن رواحه را نزد یهود خیبر فرستادند تا طبق قرارداد، نصف محصول زراعت آن‌ها را تحویل گیرد، آن‌ها خواستند به وی رشوه دهند ولی او آن را نپذیرفت و اظهار داشت: ای دشمنان خدا! آیا می‌خواهید به من مال حرام بدهید؟ [۹۳] با وجود این همه زهد و تقوا، وقتی نماینده آن‌حضرت ج از مأموریت خود بازمی‌گشت، آن‌حضرت ج او را مورد بازجویی قرار می‌دادند و از او حسابرسی می‌کردند. چنانکه یک بار «ابن اللتیه» را برای وصول زکات مأمور کردند وقتی از مأموریتش بازگشت و آن‌حضرت از وی حسابرسی کردند، او اظهار داشت: این اموال مال شما و این مال من است که به طور هدیه به من رسیده است. آن‌حضرت فرمودند: چرا این هدیه در خانه به تو نرسیده است؟ آنگاه خطبه‌ای ایراد فرمودند و مردم را از دریافت چنین اموالی به سختی منع کردند [۹۴].

۴- چون که آن‌حضرت ج برای خاندان خود صدقات واجبه را حرام کرده بودند، لذا هیچ‌یک از افراد خاندان خود را به عنوان نمایندۀ وصول زکات تعیین نکردند. یک بار عبدالمطلب بن زمعه بن حارث و فضل بن عباس که پسر عمو و برادرزادۀ ایشان بودند، به محضر ایشان حضور یافته و درخواست کردند که ما به سن بلوغ رسیده‌ایم و مانند سایر افراد ما را نیز مأمور وصول زکات کنید تا از این طریق بتوانیم مخارج ازدواج خود را تهیه کنیم. ولی آن‌حضرت فرمودند: صدقه برای خاندان محمد جایز نیست، زیرا آن چرک و تفالۀ اموال مردم است [۹۵].

۵- عاملان و نمایندگان وصول زکات را خود آن‌حضرت تعیین می‌کردند و هرکس برای این امر داوطلب می‌شد، انتخاب نمی‌گردید. چنانکه ابوموسی اشعری با دو نفر به محضر آن‌حضرت حضور یافتند. آن دو نفر داوطلب نمایندگی شدند. آن‌حضرت خطاب به ابوموسی فرمودند: شما چه می‌گوئید؟ وی اظهار داشت: من نمی‌دانستم که این دو نفر برای این امر به محضر شما می‌آیند. آن‌حضرت درخواست آنان را مسترد کردند و فرمودند: هرکس داوطلب این امر شود، ما او را نمایندگی نخواهیم داد. ولی در همان موقع ابوموسی اشعری را عامل و نمایندۀ خویش در یمن منصوب و به آنجا اعزام کردند [۹۶].

۶- به عاملان فقط در حد نیاز و کفایت اجرت داده می‌شد. آن‌حضرت اعلام کرده بود که هرکس از آنچه ما برایش تعیین و مقرر کرده‌ایم، بیشتر بگیرد، خیانت کرده است. و مقدار ضرورت و کفایت را خود آن‌حضرت چنین بیان فرمودند [۹۷]:

«من كان عاملاً فليكتسب زوجة فإن لم يكن له خادم فليكتسب خادماً وإن لم يكن له مسكن فليكتسب مسكناً ومن اتخذ غير ذلك فهو غال». «هرکس عامل و نمایندۀ ما باشد خرج و نفقۀ همسرش را بردارد و چنانچه نوکر و پیش‌خدمتی ندارد برای خود نوکری بگیرد و اگر مسکن ندارد، برای خود مسکن تهیه کند و هرکس بیش از این بردارد خیانت کرده است».

در زمان رسول اکرم ج به حضرت عمر فاروق نیز همین مقدار اجرت می‌رسید. چنانکه در دوران خلافت وی، وقتی اصحاب کرام (رضوان الله علیهم أجمعین) بر اثر زهد و تقوا خواستند این حق الزحمه را نگیرند، ایشان به همین طرز عمل پیامبر اکرم ج استدلال کردند.

[۸۹] بیشتر افراد این فهرست در ابن سعد جزء مغازی / ۱۱۵ مذکور است. تذکرۀ حضرت عمر فاروق و عبیدۀ جراح در بخاری کتاب الصدقات و بعضی در ابوداود و کتاب الخراج مذکور است. بقیه را در زادالمعاد ذکر مصدقین و امرای نبوی و در فتوح البلدان بلاذری نگاه کنید. [۹۰] نسائی / ۳۹۰. [۹۱] نسائی / ۳۹۳. [۹۲] نسائی / ۳۹۳. [۹۳] فتوح البلدان / ۳۱. [۹۴] صحیح مسلم ۲ / ۱۱۳. [۹۵] صحاح، کتاب الصدقات. [۹۶] صحیح مسلم ۲ / ۱۰۹. [۹۷] در ابوداود / باب ارزاق العمال هردو حدیث مذکور اند.