فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

محبت با فرزندان

محبت با فرزندان

با فرزندان بی‌نهایت محبت داشتند، عادت مبارک چنین بود که وقتی به سفر می‌رفتند، قبل از حرکت نزد حضرت فاطمه می‌رفتند و چون از سفر بازمی‌گشتند، اولین کسی که به محضر ایشان می‌رسید، حضرت فاطمه ل بود، یک بار به غزوه‌ای رفتند در همین اثناء حضرت فاطمه برای دو فرزندش (حسن و حسین) دو دستبند نقره‌ای درست کرده و بر در خانه‌اش پرده‌ای آویزان نمود. هنگامی که آن‌حضرت از سفر بازگشتند، برخلاف معمول، به خانه فاطمه نرفتند. وی متوجه امر شد پرده را پاره کرد و دستبندها را از دست‌های آنان بیرون نمود، آن‌ها در حالی که گریه می‌کردند به محضر آن‌حضرت رفتند، آن‌حضرت آن دستبندها را به بازار فرستاد و فرمود تا در عوض آن‌ها دستبند عاج بیاورند.

هرگاه حضرت فاطمه به محضر ایشان حضور می‌یافت، آن‌حضرت به استقبالش بلند می‌شد، پیشانی‌اش را می‌بوسید و او را در جای خود می‌نشاند. ابوقتاده س می‌گوید: در مسجد نبوی نشسته بودیم که ناگهان آن‌حضرت ج در حالی که امامه (نوه ایشان) را بر دوش‌های خویش قرار داده بود وارد شدند و در همان حال نماز خواندند وقتی به رکوع می‌رفتند، او را پایین می‌آوردند و چون می‌ایستادند دوباره بر دوش‌های خویش قرار می‌دادند و با این وضع نماز را به پایان رساندند [۸۳۹].

حضرت انس س می‌گوید: احدی را ندیدم که با خانواده خود آن قدر محبت و الفت داشته باشد که آن‌حضرت داشتند. ابراهیم فرزند ایشان در «عوالی مدینه» پرورش می‌یافت، جایی که حدود سه چهار مایل با مدینه فاصله داشت، آن‌حضرت پیاده از مدینه به ملاقات وی می‌رفتند در خانه دود وجود داشت، بچه را از دست مُرضعه (زن شیردهنده) می‌گرفتند و می‌بوسیدند، آنگاه به مدینه بازمی‌گشتند.

یک بار اقرع به حابس با یکی از سران عرب به محضر آن‌حضرت حضور یافت، آن‌حضرت امام حسین س را بوسیدند، اقرع گفت: من ده فرزند دارم و تا به حال هیچکدام از آن‌ها را نبوسیده‌ام. ایشان فرمودند: هرکس بر دیگران رحم نکند، بر وی نیز رحم نمی‌شود (یعنی خداوند بر وی رحم نمی‌کند).

با حضرت حسن و حسین ب فوق العاده محبت داشتند و می‌فرمودند: این‌ها گل دسته‌های من هستند، به خانه فاطمه می‌رفتند و می‌فرمودند: فرزندانم را بیار او آنان را می‌آورد آن‌حضرت می‌بوسیدند و به آغوش می‌گرفتند. یک بار در مسجد خطبه‌ای ایراد می‌کردند، در همین حال حسن و حسین ب که لباس سرخ‌رنگ بر تن داشتند آمدند و بر اثر صغر سن می‌دویدند تا آن‌حضرت که آنان را دیدند تاب نیاوردند از منبر پایین آمدند و آن‌ها را به آغوش گرفتند و روبروی خود نشاندند، آنگاه فرمودند: خداوند راست گفته است: ﴿أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ [الأنفال: ۲۸] می‌فرمودند: حسین از من است و من از حسین هستم، هرکس با او محبت کند، خداوند او را مورد محبت قرار دهد.

یک بار حضرت حسن و یا حضرت حسین بر دوش مبارک ایشان قرار داشت. یکی از یاران گفت: چه سواری خوبی به دست آورده‌ای؟ آن‌حضرت ج فرمودند: سوار نیز جایگاه والایی دارد [۸۴۰]. یک بار حضرت حسن یا حضرت حسین (به یاد راوی نیست که کدام‌یک از آنان بود) بر قدم‌های مبارک آن‌حضرت قدم گذاشته ایستاده بود. آن‌حضرت فرمودند: بالا بیا او بر سینه مبارک پیامبر اکرم قدم گذاشته بالاتر رفت، آن‌حضرت دهانش را بوسید و فرمود: پروردگارا! من با این محبت دارم، تو نیز با او محبت داشته باش [۸۴۱].

یک بار آن‌حضرت به یک مهمانی می‌رفتند. دیدند که حضرت حسین دارد بازی می‌کند. آن‌حضرت به سوی او رفته و دست‌ها را به منظور در آغوش‌گرفتن وی دراز کردند او که می‌خندید از جلو آن‌حضرت به این سو و آن سو فرار می‌کرد. آخر آن‌حضرت او را دستگیر کرد به آغوش گرفت و اظهار داشت: حسین از من است و من از حسین هستم [۸۴۲].

اغلب، حضرت حسین را به آغوش می‌گرفت، دهان مبارک خویش را بر دهانش قرار می‌داد و می‌گفت: «خدایا من او را دوست دارم تو نیز او را دوست داشته باش». هنگامی که همسر حضرت زینب، داماد آن‌حضرت ج در غزوه بدر اسیر شد و نتوانست فدیه خویش را بپردازد برای حضرت زینب پیام فرستاد. حضرت زینب گردنبند خویش را برایش فرستاد. این همان گردنبند بود که حضرت خدیجه به عنوان جهیزیه به او داده بود. وقتی پیامبر اکرم ج آن را مشاهده کرد، ناراحت شد و اشک از چشمان مبارکش جاری گشت. سپس خطاب به صحابه فرمود: اگر شما موافق هستید من گردنبند زینب را برایش پس می‌فرستم. چنانکه همگی اعلام رضایت کردند.

حضرت زینب دختر خردسالی به نام «امامه» داشت. پیامبر اکرم ج او را بسیار دوست می‌داشت و هنگام نماز با آن‌حضرت همراه بود. وقتی آن‌حضرت نماز می‌خواندند او بر دوش مبارک ایشان سوار می‌شد، وقتی به رکوع می‌رفتند، او را از دوش پایین می‌آوردند و چون از رکوع به قیام می‌رفتند، او دوباره بر دوش آن‌حضرت سوار می‌شد. از مفهوم روایات معلوم می‌شود که خود آن‌حضرت ج او را بر دوش قرار می‌داد و پایین می‌آورد، ولی علامه ابن القیم نوشته است: این عمل کثیر است که منافی با نماز می‌باشد. او خودش بر دوش آن‌حضرت سوار می‌شد و آن‌حضرت او را منع نمی‌کرد.

یکی از نوه‌های آن‌حضرت در حال مرگ قرار داشت. حضرت زینب برای آن‌حضرت پیام فرستاد آن‌حضرت به آنجا رفتند و آن کودک در همان حال در آغوش آن‌حضرت قرار داده شد. وقتی آن‌حضرت حالت او را مشاهده کردند، اشک از چشمان مبارک جاری شد. حضرت سعد که با آن‌حضرت ج همراه بود، اظهار داشت: یا رسول الله! این گریه چرا؟ آن‌حضرت فرمودند: این اثر رحم و عطوفتی است که خداوند متعال در دل‌های بندگان خویش قرار داده است [۸۴۳].

هنگام وفات حضرت ابراهیم (اشک از چشمان مبارک جاری گشت و فرمودند: چشم‌ها اشک می‌ریزند. دل اندوهگین است، ولی با زبان آنچه که مورد پسند خدا است می‌گوییم) [۸۴۴].

این محبت و عطرفت پیامبر اکرم ج مخصوص فرزندان و اهل و اولاد ایشان نبود، بلکه آن‌حضرتج معمولا با تمام بچه‌ها انس و محبت داشت.

[۸۳۹] نسائی / ۱۲۰ باب إدخال الصبیان فی المساجد. در صحیح بخاری نیز این حدیث مذکور است. [۸۴۰] تمام این روایات از شمایل ترمذی اخذ شده‌اند. نسبت به راوی روایت اخیر ترمذی گفته: بعضی از علماء او را ضعیف الحافظه قرار داده‌اند. [۸۴۱] ادب المفرد بخاری / ۵۱. [۸۴۲] ادب المفرد امام بخاری / ۷۳. [۸۴۳] صحیح بخاری / کتاب المرضی / ۸۴۴. [۸۴۴] بخاری / کتاب الجنایز / ۱۴۴.