ظرافت و لطافت طبع
گاهی با طبعی لطیف سخنان ظریفی هم میگفتند. یک بار حضرت انس را صدا زدند و فرمودند: ای دو گوش! [۸۳۴] نکتهای که در این جمله وجود داشت، این بود که حضرت انس س بسیار مطیع بود و همیشه گوش به اوامر آنحضرت داشت. ابوعمیر برادر خردسال حضرت انس یک گنجشک داشت اتفاقاً آن مرد. ابوعمیر خیلی ناراحت و اندوهگین شد. وقتی آنحضرت او را در آن حالت اندوهگین مشاهده کرد، فرمود: «يَا أَبَا عُمَيْرٍ، مَا فَعَلَ النُّغَيْرُ» [۸۳۵] یعنی (ای ابوعمیر! گنجشک تو چکار شد).
شخصی به محضر ایشان حاضر شد و عرض نمود: یک مرکب و سواری به من بدهید. ایشان فرمودند: بچه شتری به تو میدهم وی گفت: یا رسول الله! بچه شتر را چکار کنم. آنحضرت فرمودند: آیا شتری هست که بچه شتر نباشد.
پیرزنی به محضر آنحضرت آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! برایم دعا کنید که بهشت نصیبم شود. ایشان فرمودند: پیرزنان به بهشت نمیروند. او خیلی آزردهخاطر شد و با گریه از آنجا برخاست، آنحضرت به صحابه فرمودند: به او بگویید: پیرزنان به بهشت میروند، ولی جوان میشوند و میروند [۸۳۶].
یکی از صحابه به نام «زاهر» س بیاباننشین بود، او همیشه هدیههایی برای آنحضرت میفرستاد. یک بار وسایلی از روستایش برای فروش به شهر آورد، وی در بازار نشسته و مشغول معامله بود که آنحضرت ج به آنجا آمدند و از پشت سر او را به آغوش گرفته فشردند. وی گفت: کیست؟ رهایم کن، چون به پشت نگاه کرد، دید که آنحضرت ج هستند، آنگاه پشت خود را به سینه ایشان چسباند. آنحضرت فرمودند: چه کسی این غلام را میخرد؟ او گفت: یا رسول الله! هرکس غلامی چون مرا خریداری کند، ضرر میکند. آنحضرت فرمودند: ولی ارزش و بهای تو نزد الله بسیار است [۸۳۷].
شخصی به محضر آنحضرت آمد و عرض کرد: برادرم شکمدرد دارد. فرمودند: عسل بنوشانید. بار دیگر آمد و گفت: او را عسل نوشاندم، ولی نفعی نشد. آنحضرت دوباره فرمودند: عسل بنوشانید، بار سوم آمد و گفت: عسل نوشاندم و نفعی نشد آنحضرت همان جواب را دادند. بار چهارم آمد آنحضرت فرمودند: گفتۀ خدا (که شهد شفاء است) راست است، لیکن شکمدرد برادرت دروغ است. برو به او عسل بنوشان. این بار که عسل نوشاند، درد از بین رفت و شفا حاصل شد [۸۳۸]. در معدهاش مواد فاسد زیادی جمع شده بود وقتی خوب تنقیه شد، درد از بین رفت.
[۸۳۴] شمائل ترمذی. [۸۳۵] صحیح بخاری. [۸۳۶] شمائل ترمذی. [۸۳۷] شمائل ترمذی. [۸۳۸] صحیح بخاری ۴۸ باب الدواء بالعسل.