فروغ جاویدان، سیرت پیامبر، صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام - جلد دوم

فهرست کتاب

شجاعت

شجاعت

این صفت، اساس و بنیاد اخلاق بشری است. عزم، استقلال، حق‌گویی، راست‌گفتاری و راست‌کرداری، همۀ ‌این‌ها از شجاعت سرچشمه می‌گیرند. آن‌حضرت ج با یورش انواع مصائب مواجه بودند، در ده‌ها غزوه شرکت کردند ولی هیچگاه، پای‌مردی، ثبات و استقامت را از دست ندادند. در غزوه بدر، هنگامی که سپاه مسلح یک هزار نفری کفار در مقابل سیصد نفر مسلمان بی‌سر و سامان قرار گرفت و آن‌ها را مورد حمله قرار داد، مسلمانان معرکه را ترک کرده، به آن‌حضرت ج پناه آوردند. حضرت علی س که در چندین میدان نبرد، از خود شهامت و شجاعت فوق العاده‌ای نشان داده بود، می‌گوید: در غزوه بدر هنگامی که تاب مقاومت در مقابل حمله شدید کفار را نیاوردیم به آن حضرت ج پناه آوردیم. آن‌حضرت از همه شجاع‌تر و با شهامت‌تر بودند، در روز بدر هیچ‌کس از ایشان به صف مشرکان نزدیک‌تر نبود [۶۹۴]. در غزوه حنین، هنگام حمله تیراندازان هوازن، جمع کثیری از مسلمانان تاب مقاومت نیاورده از میدان نبرد عقب‌نشینی کردند. ولی آن‌حضرت با چند نفر از جان‌نثاران خود، محکم و استوار در میدان ایستادگی کردند. در آن موقع چندین بار آن‌حضرت می‌خواستند با قاطر خود به پیش بروند، ولی یاران مانع می‌شدند. با وجود این که در مقابل دشمن فقط ایشان و چند نفر از یاران مقاومت کردند، ولی هرگز قصد ترک میدان و یا عقب‌نشینی را ننمودند. شخصی از حضرت براء س که در آن غزوه شرکت داشت، پرسید: آیا در غزوه حنین شما هم فرار کردید! وی اظهار داشت: آری، ولی من گواهی می‌دهم که آن‌حضرت پابرجا بودند و در مقابل دشمن ایستادگی کردند. سوگند به خدا! هنگامی که جنگ شدت می‌گرفت، ما در کنار ایشان پناه می‌آوردیم و شجاع‌تر از ما کسی به شمار می‌رفت که همراه ایشان و در کنار ایشان می‌بود [۶۹۵].

حضرت انس بن مالک می‌گوید: آن‌حضرت ج از همه شجاع‌تر بود. یک بار در مدینه شایع شد که دشمن در حال ورود به مدینه است. مردم برای دفاع آماده شدند. ولی نخستین کسی که پیشتاز دفاع شد، خود ایشان بودند. منتظر زین‌گذاشتن بر اسب هم نشدند، بدون زین بر آن سوار شدند و به جاهایی که احتمال حمله از آنجا وجود داشت، گشت زدند و برگشتند و به مردم تسلی دادند که هیچ خطری وجود ندارد [۶۹۶].

پیامبر اکرم ج احدی را با دست مبارک خود به قتل نرساندند، «ابی بن خلف» از دشمنان سرسخت ایشان بود. در غزوه بدر اسیر شده بود، ولی با دادن فدیه آزاد شد و چون عازم مکه گردید، اعلام داشت: اسبی دارم که هر روز به آن علوفه می‌دهم. بر آن سوار شده محمد را به قتل خواهم رساند. در غزوه اُحد در حالی که بر همان اسب سوار بود، صف‌ها را شکافت و به آن‌حضرت نزدیک شد. صحابه خواستند تا از نزدیک‌شدن وی مانع شوند، ولی آن‌حضرت فرمودند: بگذارید تا بیاید. آنگاه نیزه‌ای از یک مسلمان گرفت و به طرف او رفت و با آن بر گردنش زد. او فریادی برآورد و پا به فرار گذاشت و مردم به او گفتند: چرا این قدر مرعوب شدی و آه و ناله سر می‌دهی؟ وی گفت: آری درست است، ولی این زخم از دست محمد بر من وارد شده است [۶۹۷].

[۶۹۴] مسند احمد بن حنبل ۱ / ۱۴۶. [۶۹۵] صحیح مسلم / ذکر غزوه حنین. [۶۹۶] صحیح بخاری. [۶۹۷] شرح شفا قاضی عیاض ۲ / ۶۴ به نقل از بیهقی و مصنف عبدالرزاق.