لطف و صفا در مجالس
با وجود این که در این مجالس فقط سخنان مربوط به هدایت، ارشاد، اخلاق و تزکیه نفوس مطرح میشد و صحابه کرام در محضر آنحضرت چنان آرام و ساکت مینشستند، «كأن الطير فوق رؤوسهم» (گویا بالای سرشان پرندگان نشستهاند) بازهم این مجالس از مزاح و لطف خالی نبودند. یک روز آنحضرت در یکی از مجالس خویش فرمودند: «در بهشت شخصی به بارگاه خداوند درخواست زراعت و کشاورزی میکند. خداوند به او میگوید: آیا هنوز آرزوهایت برآورده نشدهاند؟ او میگویدک آری، لیکن من میخواهم فوراً بذر بکارم و حالا هم از آن محصول برداشت کنم. چنانکه فوراً بذر میکارد و در همان حال دانهها سبز شده، رشد میکنند و آماده برداشت میشوند».
یکی از بادیهنشینیان که در آنجا حضور داشت، اظهار داشت: این سعادت فقط نصب قریشیها و یا انصار میشود که کشاورز و زراعتپیشهاند. ما که اهل زراعت نیستیم، آنحضرت از این گفتۀ او خندیدند [۳۸۸].
یک بار یکی از اصحاب به محضر ایشان حاضر شد و اظهار داشت: من هلاک شدم. آنحضرت فرمودند: چه شده است؟ گفت: در ماه مبارک رمضان در روز با همسرم همبستر شدم. فرمودند: یک غلام آزاد کن. او عرض کرد: من یک فرد بیچارهای هستم، غلام از کجا آورم. آنحضرت فرمودند: دو ماه روزه بگیر. گفت: توان این را ندارم. فرمودند: به شصت مسکین طعام بده. اظهار داشت: در توانم نیست. اتفاقاً شخصی در همین حال یک سبد خرما آورد و به آنحضرت تقدیم کرد. آنحضرت فرمودند: این خرما را بگیر و میان فقرا تقسیم کن. وی اظهار داشت: سوگند به آن ذاتی که تو را به عنوان پیامبر مبعوث کرده که در تمام مدینه احدی از من فقیرتر نیست. آنحضرت بدون اختیار خندیدند و فرمودند: خوبست، پس خودت بخور [۳۸۹].
[۳۸۸] بخاری ۲ / ۱۲۱. [۳۸۹] بخاری / ۸۰۸ باب نفقة المعسر علی أهله.