معاشرت با ازواج مطهرات
تعداد ازواج مطهرات به نه تن رسیده بود و براساس فطرت، هرکدام از آنان خُلق و خوی خاص خود را داشت. آنان به طور طبیعی با یکدیگر رقابت داشتند و چون رسول خدا ج همیشه در فقر و فاقه به سر میبردند، به لحاظ خوراک و پوشاک همیشه در تنگنا قرار داشتند و گاهی لب به گلایه و شِکوَه میگشودند. با تمام این اوصاف هیچگاه بر جبین اخلاق آنحضرت ج چین و کروچی نقش نمیبست. با خدیجه محبت فوق العاده داشتند، هنگامی که با وی ازدواج کردند در اوج جوانی بودند و خدیجه حدود چهل سال سن داشت، تا زمانی که خدیجه در قید حیات بود، آنحضرت دیگر ازدواجی نکردند، بعد از وفات هرگاه از او تذکره میشد، رسول خدا ج از فرط محبت وی دگرگون میشدند.
پس از حضرت خدیجه، حضرت عایشه محبوبترین همسر ایشان بود. علت محبت وی صرفاً علل ظاهری مانند زیبایی و غیره نبود. زیرا که حضرت صفیه از وی زیباتر بود و سایر همسران نیز در این مورد کاستیای نداشتند، بلکه آنچه باعث ترجیح وی بر سایر ازواج مطهرات بود، شایستگی علمی، وسعت نظر، و نیروی حافظه و ملکۀ اجتهاد وی بود که او را از سایرین ممتاز کرده بود.
یک بار تعدادی از ازواج مطهرات نزد حضرت فاطمه رفتند و او را به عنوان نمایندۀ خویش به محضر رسول خدا ج فرستادند، او به محضر آنحضرت حضور یافت و اظهار داشت: مرا ازواج مطهرات نزد شما فرستادهاند تا علت محبت فوق العاده شما را با دختر ابوبکر جویا شوم. رسول خدا ج فرمودند: جان پدر! آیا کسی را که من دوست دارم تو دوست نداری؟ حضرت فاطمه موضوع را متوجه شد و نزد ازواج مطهرات برگشت و اظهار داشت: من در این مورد دخالت نمیکنم. آنگاه آنان حضرت زینب را به عنوان نماینده انتخاب و نزد پیامبر فرستادند. علت انتخاب حضرت زینب این بود که او بیش از دیگران خود را رقیب حضرت عایشه میدانست. او به محضر رسول خدا حضور یافت و با جرأت و جسارت تمام در این باره به گفتگو پرداخت و طی سخنان خویش روی این موضوع تأکید داشت که عایشه مستحق این همه محبت و امتیاز نیست. حضرت عایشه ساکت نشسته و گوش میداد. وقتی سخنان حضرت زینب به پایان رسید، حضرت عایشه آغاز سخن نمود و چنان مستدل و معقول به سخنان حضرت زینب پاسخ داد که حضرت زینب بهتزده شد. آنگاه رسول خدا ج فرمودند: آیا متوجه شدی مگر نمیدانی که این دختر ابوبکر است [۸۶۳].
رسول خدا ج فرمودهاند: انتخاب همسر براساس چهار چیز باید باشد:
۱- زیبایی؛
۲- مال؛
۳- نسب؛
۴- دینداری؛
پس شما زنان با دیانت را انتخاب کنید [۸۶۴]. رسول اکرم ج در تمام امور، مسأله دین را مقدم میدانستند و همین امر در ازواج مطهرات نیز منظور نظر بود. ازواج مطهرات بیش از دیگران در محضر رسول خدا ج حضور داشتند، لذا امور دینی و احکام و مسایل مذهبی را بیش از دیگران فرا میگرفتند. با این وصف برای فهم نکات دینی و رسیدن به عمق احکام شرعی، نیاز به استعداد، نیروی حافظه و اجتهادی فوق العاده بود و این اوصاف در شخصیت حضرت عایشه به طور کامل وجود داشت و بر همین اساس، در بسیاری از مسایل نظر وی برخلاف نظر بزرگان صحابه است و به دور از انصاف نیست که فهم، دقت نظر و اصابت رأی او در آن مسایل بر نظر دیگران ترجیح داده شود. چنانکه بعضی از این موارد در بحث زندگی حضرت عایشه ذکر شدند. عادت رسول اکرم ج چنین بود که هر روز به خانۀ تک تک ازواج مطهرات سر میزدند و لحظاتی آنجا میماندند و سپس نوبت هرکدام بود، شب را در آنجا سپری میکردند.
این روایت ابوداود است. زرقانی در طی بیان حالات أم المؤمنین أم سلمه نوشته است که هنگام عصر به خانههای ازواج مطهرات میرفتند و نخست از خانه أم سلمه شروع میکردند. در بعضی از روایات مذکور است که در نوبت هرکدام از ازواج مطهرات سایر ازواج در خانه او گرد میآمدند و تا دیر با رسول خدا ج به گفتگو میپرداختند. از این معلوم میشود که گرچه میان آنان بر اثر اقتضای فطرت بشری گاهی شکرآب وجود داشت و بر یکدیگر رشک میبردند، ولی قلبهایشان پاک و صاف بود و با یکدیگر محبت میورزیدند. افتخار و شرف همنشینی رسول خدا ج آینۀ قلب آنان را جلا بخشیده بود و دلهایشان از هر نوع آلودگی و زنگار پاک شده بود. این امر را میتوان در پرتو ماجرای «افک» به خوبی درک کرد که وقتی منافقان به حضرت عایشه ل تهمت زدند، یک فرصت طلایی برای هووها پیش آمده بود که چنانچه در دلهایشان بغض و کینه نسبت به همدیگر وجود میداشت از آن فرصت استفاده میکردند، ولی دامن ازواج مطهرات از آلودهشدن به این گناه بزرگ پاک و صاف ماند. رقیب بزرگ و سرسخت حضرت عایشه حضرت زینب بود، لکن وقتی رسول خدا ج از وی در این باره استفسار نمودند، وی انگشت بر گوشها گذاشت و اظهار داشت: کلا و حاشا! این تهمت محض است.
هنگامی که حضرت عایشه از واقعه افک یاد میکرد، همواره از پاکدلی حضرت زینب یاد و از او تشکر میکرد. چنانکه در صحیح بخاری در روایات متعدد بهطور مفصل مذکور است.
رسول اکرم ج بینهایت با ازواج مطهرات مدارا میکردند و خاطرخواه آنان بودند وقایع ذیل به خوبی مؤید این موضوعاند:
یک بار ازواج مطهرات در سفر با آنحضرت همراه بودند. ساربان شتر را با شدت نهیب زد آنحضرت فرمودند: مواظب باش اینها شیشه هستند. حضرت صفیه غذاهای بسیار خوب درست میکرد. یک روز غذایی درست کرد و برای رسول خدا ج فرستاد. در آن موقع رسول خدا در خانۀ حضرت عایشه بود. حضرت عایشه کاسه را از دست خادم ربود و بر زمین زد. کاسه شکست و پیامبر اکرم ج تکههای شکستۀ آن را گرد آورد و به هم پیوند داد آنگاه کاسهای دیگر در عوض آن برای حضرت صفیه فرستاد [۸۶۵].
یک بار حضرت عایشه ناراحت بود و با رسول خدا ج با صدای بلند صحبت میکرد، در همین اثناء حضرت ابوبکر س وارد شد، بهسوی عایشه حمله برد و گفت: تو با رسول خدا اینگونه حرف میزنی و خواست او را سیلی زند ولی رسول خدا ج در وسط آمد و مانع شد. حضرت ابوبکر در حالی که خشمگین بود، از خانه بیرون رفت، رسول خدا خطاب به حضرت عایشه اظهار داشت: چطور، من تو را نجات دادم! پس از چند روز حضرت ابوبکر به محضر رسول خدا حاضر شد و اظهار داشت: حالا که اوضاع عادی شده است مرا در آشتی و صلح با خود همراه سازید، همچنانکه در آن روز در جنگ شرکت داشتم! رسول خدا فرمودند: آری، آری [۸۶۶].
یک بار رسول خدا ج به حضرت عایشه فرمودند: هرگاه تو از من ناراحت میشوی من متوجه میشوم. او گفت: چگونه؟ فرمودند: وقتی در حال عادی و شادمانی سوگند یاد میکنی چنین میگویی: سوگند به رب محمد! و هرگاه در حال ناراحتی سوگند یاد میکنی میگویی: سوگند به رب ابراهیم! حضرت عایشه ل گفت: آری، یا رسول! چنین است و من در آن موقع، فقط نام تو را رها میکنم [۸۶۷].
حضرت عایشه هنگام ازدواج خردسال بود و با دخترکهای محله بازی میکرد، وقتی رسول خدا ج وارد خانه میشدند، دخترکها فرار میکردند، آنحضرت آنها را فرا میخواندند و وادار به بازی با عایشه میکردند [۸۶۸].
حبشیها نیزۀ کوچکی دارند که به آن «حراب» میگویند و با آن بازی و تمرین میکنند. یک بار در روز عید آنها این تمرینها را انجام میدادند. حضرت عایشه برای تماشای آن بازی اظهار تمایل نمود. رسول خدا ج جلو ایستادند و عایشه رخسار خویش را بر دوش مبارک گذاشت و آن بازی را تا دیر تماشا میکرد، آنحضرت فرمودند: حالا از تماشای این بازی سیر شدی؟ وی گفت: خیر، آنحضرت خاموش ایستادند تا این که خودش خسته شد و از دوش مبارک رسول خدا پایین آمد.
یک بار حضرت عایشه با عروسکهایی بازی میکرد، رسول خدا ج وارد خانه شدند و دیدند که در میان عروسکها یک اسب بالدار نیز وجود دارد. فرمودند: عایشه! این چیست؟ وی گفت: اسبهای حضرت سلیمان پر نیز داشتند. آنحضرت تبسم کردند [۸۶۹]. میان عامه مردم چنین معروف است که در زمان قدیم اسبها بال داشتند، و چون هنگام سیر آنها یک نماز از حضرت سلیمان فوت شد، بالهای آنها را قطع نمود و از آن به بعد بال اسبها از بین رفت، ولی هنوز اثر آنها روی اسبها موجود است. حضرت عایشه بهسوی همین امر اشاره کرده بود.
یک بار پیامبر اکرم ج به حضرت عایشه پیشنهاد مسابقه دو دادند، مسابقه برگزار شد و چون حضرت عایشه در آن موقع کم سن و چست و چابک بود، در مسابقه از رسول خدا پیشی گرفت. پس از چند سال دوباره مسابقه برگزار شد و این بار رسول خدا برنده شدند و فرمودند: یک به یک، این پاسخ باخت قبلی است [۸۷۰].
[۸۶۳] این داستان در صحیح بخاری و سایر کتب حدیث به طور مفصل مذکور است. [۸۶۴] صحیح بخاری، کتاب النکاح. [۸۶۵] صحیح بخاری کتاب النکاح. [۸۶۶] ابوداود کتاب الأدب باب ما جاء فی المزاح. [۸۶۷] صحیح مسلم. [۸۶۸] صحیح مسلم. [۸۶۹] ابوداود کتاب الأدب. [۸۷۰] ابوداود.