صبر و شکر
آدمی در زندگی خود همواره مواجه با رنج و غم میشود و هیچکس در این باب مستثنی نیست. لکن کمال معنوی و روحانی آدمی در این است که در راه حصول مقصد و هدف و در نشۀ موفقیت در عمل، خود باخته نشود و از سوی دیگر تلخی مصائب و آلام را با رویی باز و دلی گشاده و آرام بپذیرد و تحمل کند و یقین داشته باشد که وظیفۀ انسان فقط انجام عمل است و سر رشتۀ موفقیت و عدم موفقیت در دست قادر متعال است. در قرآنکریم در آیه ذیل به این نکته اشاره شده است:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ ٢٣﴾ [الحدید: ۲۲-۲۳].
«هیچ مصیبتی به شما نمیرسد، مگر این که قبل از حدوث آن مصیبت، آن را در کتابی نوشتهایم همانا این کار بر الله آسان است. این خبر به شما داده شده است تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوهگین نباشید و بر آنچه خداوند به شما داده است شادمان نشوید و خداوند هر انسان مغرور و خودستاینده را دوست ندارد».
پیامبر ج در زندگی خود به موفقیتهای بزرگی نایل شدند، ولی با وجود این، هیچگاه غبار فخر و غرور بر آینۀ دلشان ننشست و فرمودند: «أَنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ، وَلَا فَخْرَ» (من سردار فرزندان آدم هستم و مرا بر این فخری نیست).
عدی بن حاتم طائی که مسیحی بود، هنگامی که اخبار و احوال آنحضرت را شنیده بود، در شک و تردید قرار گرفته بود که ایشان پادشاه و یا پیامبراند. با هیأتی از جانب قبیلۀ خویش به محضر آنحضرت مشرف شد. در همین موقع یک زن بیچاره دربارۀ کاری که داشت به بارگاه آنحضرت حضور یافت و درخواست کرد تا مطالبی را به تنهایی و جدا از اهل مجلس به آنحضرت عرض کند. آنحضرت بلادرنگ از جا برخاسته به کوچهای که همان نزدیک بود رفتند و به عرایض گوش دادند و تا مادامی که آن زن با میل خود آنجا را ترک نکرد، ایشان در آنجا ایستاده بودند. عدی میگوید: با مشاهدۀ این فروتنی و تواضع ایشان، یقین کردم که ایشان پیامبر هستند پادشاه نیستند [۴۹۲].
فاتحان عالم با ناز و غرور وارد شهرهای فتح شده میشوند، ولی فاتح مکه و خیبر با گذاردن جبین نیاز به بارگاه الله، وارد شدند. ابن اسحاق روایت کرده است: هنگامی که آنحضرت ج به محل «ذی طوی» رسید و احساس کرد که خداوند کرامت و عزت فتح را نصیبشان کرده است، بر مرکب خویش توقف کرد:
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَسَلَّمَ لَمَّا انْتَهَى ذِي طُوًى وَقَفَ عَلَى رَاحِلَتِهِ لِيَضَعَ رَأْسَهُ تَوَاضُعًا للَّه حِينَ رَأَى مَا أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِهِ مِنْ الْفَتْحِ، حَتَّى إنَّ عُثْنُونَهُ لَيَكَادُ يَمَسُّ وَاسِطَةَ الرَّحْلِ» [۴۹۳]. «هنگامی که آنحضرت ج به محل ذی طوی رسید دید که خداوند ایشان را فاتح و با عزت فتح مفتخر گردانیده، بر مرکب خود توقف کردند تا سر نیاز به بارگاه بینیاز خم کنند. چنانکه سر خم کردند به طوری که چانۀ ایشان نزدیک بود به چوب کجاوه برخورد کند».
پیامبر ج به کثرت عبادت میکردند و تسبیح و تهلیل میگفتند. بعضی از یاران عرض کردند: یا رسول الله! خدا شما را معصوم گردانده، پس چرا اینقدر زحمت متحمل میشوید؟ فرمودند:
«أَفَلاَ أَكُون عَبْدًا شَكُورًا» [۴۹۴]. «آیا من بنده سپاسگزار نباشم».
یعنی اگر این عبادت، تسبیح و تهلیل اول برای به دستآوردن این مقام و منزلت بوده است، حالا برای شکرگزاری و اعتراف بر نعمتهای الهی انجام میدهم. مردان بزرگ و رجال سیاسی جهان که بهرهای از معنویت ندارند، هر موفقیت و کامیابی خود را مرهون نیروی بازو، حسن تدبیر، شایستگی و کمال عقلی خویش میدانند. لکن مقربان بارگاه الهی این پندار را همپایۀ کفر و شرک میدانند. آنان در هر موفقیت و شادی، تدبیر و لطف خداوند قادر متعال را عامل میدانند. در حدیثی مذکور است [۴۹۵]:
«أنه كان إذا جاءه أمر سرور أو يسر به خر ساجدًا شاكرًا لله تعالى». «هنگامی که خبر خوشی به آنحضرت ج میرسید، شکر و سپاس الله را به جا آورده و فوراً سجدۀ شکر ادا میکردند».
وقتی از اسلامآوردن قبیلۀ همدان آگاه شدند، سجده شکر به جا آوردند [۴۹۶]. نیز یک بار دیگر از چیزی خبر شدند و فوراً سجده به جا آوردند [۴۹۷]. وقتی از طریق وحی آگاه شدند که هرکس بر من درود فرستد، خداوند بر وی درود میفرستد، بر این مقام و منزلت خویش سجده به جا آوردند [۴۹۸].
حضرت سعد س روایت میکند که ما با آنحضرت ج از مکه مکرمه بهسوی مدینه طیبه عازم شدیم، وقتی به محل «زوعرا» نزدیک شدیم، آنحضرت از مرکب فرود آمده دستها را بالا بردند و تا دیر به بارگاه الهی مشغول دعا شدند، سپس به سجده رفتند و تا دیر در سجده ماندند. سپس سر از سجده برداشتند دستها را بالا برده مشغول دعا شدند، باز به سجده رفتند و تا دیر مشغول سجده شدند. باز سر از سجده برداشتند و با خشوع و تضرع مشغول دعا شدند. باز جبین را به بارگاه رب العالمین بر خاک نهادند. هنگامی که از این دعا و سجدهها فارغ شدند، خطاب به اصحاب فرمودند: برای مغفرت اُمت خویش به بارگاه خداوند دعا کردم قسمتی از آن دعا مورد قبول واقع شد و من به طور شکرانه سجده کردم، باز درخواست بیشتری کردم که آن را نیز خداوند پذیرفت و من سجده شکر به جا آوردم. سپس به دعا و زاری مشغول شدم. این را هم خداوند به بارگاه خود پذیرفت و من بازهم به سجده رفتم [۴۹۹].
در سوره والضحی خداوند متعال این وصف آنحضرت را چنین بیان کرده است:
﴿وَٱلضُّحَىٰ ١ وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ ٢ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ٣ وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤ وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥ أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠ وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [سورة الضحی].
«سوگند به وقت چاشت و سوگند به شب چون فراگیر شود که خداوند نه تو را تنها رها کرده و نه با تو دشمنی ورزیده است و به درستی که آخرت برایت از دنیا بهتر است و به زودی پروردگارت نعمت خویش را به تو خواهد داد، پس تو خشنود خواهی شد. آیا تو یتیم نبودی پس او تو را جای داد و آیا تو گمراه نبودی پس او تو را راهنمایی کرد و آیا تو تنگدست نبودی پس او تو را توانگر ساخت پس بر یتیم خشم مگیر و سائل را از در مران و بر او نهیب مکن و نعمت پروردگار خویش را بیان کن».
هر لحظۀ زندگی آنحضرت ج شاهد بر این است که ایشان چگونه بر این فرموده خداوند متعال عمل فرمودند.
مفهوم صبر با لشکر مخالف است. لکن در ذات گرامی رسول ج این هردو وصف متضاد، باهم جمع شده بودند و ایشان عملاً آن هردو را دارا بودند. در حدیثی وارد است که یکی از صحابه، از آنحضرت پرسیدند: یا رسول الله! چه کسانی بیش از همه مورد مصیبت و شکنجه قرار گرفتهاند؟ فرمودند: پیامبران! باز کسانی که به لحاظ رتبه به آنان نزدیک بودند. باز افراد پایینتر از آن گروه، همچنین تا آخر [۵۰۰]. وقایع نیز این روایت را تأیید میکنند. آنحضرت سرور انبیاء بودند و روی همین اساس، بار مصائب و شدائد بیش از همه در این گروه مقدس، بر دوش مبارک ایشان نهاده شده بود و به همین جهت قرآنکریم کراراً ایشان را به صبر تلقین میکند. در سورۀ احقاف میفرمایند: ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: ۳۵].
هنوز آنحضرت ج متولد نشده بودند که پدر بزرگوار ایشان وفات کرد. در دوران کودکی نیز مادر عزیزشان را از دست دادند. دو سال بعد جد ایشان که نگاه لطفآمیز وی مرهمی بر زخم یتیمی بود، وفات کرد. بعد از بعثت، ابوطالب عموی ایشان که سپری در مقابل ظلم و ستم بود، فوت کرد. أم المؤمنین حضرت خدیجه کبری که محرم اسرار و تنها مونس و غمخوار ایشان هنگام هجوم مصائب بود، نیز در همین دوران به رحمت حق پیوست. بعد از والدین و همسر، آدمی بیش از هر کس با فرزندان محبت میکند. داغ جدایی آنها در تمام عمر بهبود نمییابد. فرزندان ذکور ایشان برحسب اختلاف روایت، حداقل دو و حد اکثر هشت و فرزندان اناث چهار بودهاند. ولی غیر از حضرت فاطمه، دیگران در سنین کودکی و یا سنین نوجوانی وفات کردند. در چنین مواقعی گرچه گاهی چشمهای مبارک اشکآلود میشدند، ولی دل و زبان همواره با مهر سکینه و آرامش ممهور بود و هیچگاه چنان کلمهای که صورت شکوه از قضا را داشته باشد، از زبان مبارک خارج نشد.
حضرت زینب بزرگترین دختر پیامبر اکرم ج در سال هشتم هجری وفات کرد، و ایشان راهنماییهای لازم را در مورد مراسم غسل و تدفین کردند. وقتی جنازه رو به روی قبر گذاشته شد، اشک از چشمان مبارک جاری گشت، ولی یک حرف هم از زبان مبارک خارج نشد.
حضرت زید (پروردۀ خاص) و حضرت جعفر را (پسر عموی ایشان) بسیار دوست داشتند. وقتی خبر شهادت آنها در غزوۀ موته رسید، چشمهای مبارک پر از اشک شدند، ولی در همان اثنا از خانه حضرت جعفر صدای نوحه و شیون بلند شد. آنحضرت آنها را از این کار منع فرمودند. یکی از نوههای آنحضرت که مورد محبت بسیار ایشان هم بود، در سکرات مرگ قرار داشت. دختر گرامی ایشان کسی را فرستاد و از آنحضرت خواست تا بیایند. اما آنحضرت در پاسخ به دختر خویش بعد از ابلاغ سلام فرمودند:
«إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ، وَلَهُ مَا أَعْطَى، وَكُلٌّ بِأَجَلٍ مُسَمًّى، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ». «آنچه الله گرفته است از او بوده و آنچه داده است نیز از او است. هر چیزی نزد او موعد و زمان مقرری دارد. پس صبر پیشه کن و طلب اجر کن».
دخترشان دوباره قاصدی نزد آنحضرت فرستاده اصرار کردند که حتماً بیائید. آنحضرت با چند نفر از یاران آمدند. کودک در آغوش مبارک قرار داده شد، آخرین لحظات زندگی بود و در آغوش ایشان داشت جان میداد. اشک از چشمان مبارک جاری شد. یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله! این چیست؟ فرمودند: این نتیجه محبت است که الله تعالی در دل بندگان خود قرار داده. خداوند بر آن دسته از بندگان خود که رئوف و مهربان باشند، رحم میکند.
یک بار به عیادت حضرت سعد بن عباده س رفتند، وقتی حال او را مشاهده کردند، پرسیدند: آیا وفات کرده است؟ صحابه عرض کردند: خیر، یا رسول الله! ایشان گریه کردند. صحابه نیز با گریه ایشان شروع به گریه کردند. آنحضرت فرمودند: خداوند از اشک چشمها و غم دلها منع نمیکند. به سوی زبان اشاره کرده فرمودند: از این عذاب میرسد. هنگام وفات حضرت ابراهیم فرزند ایشان، اشک از چشمان مبارک جاری شد. حضرت عبدالرحمن بن عوف عرض کرد: یا رسول الله! این چیست؟ فرمودند: این رحمت و شفقت است. عبدالرحمن دوباره گفتۀ خود را تکرار کرد. آنحضرت فرمودند:
«إِنَّ العَيْنَ تَدْمَعُ، وَالقَلْبُ يَحْزُنُ، وَلاَ نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ» [۵۰۱]. «چشم اشک میریزد و دل اندوهگین است و ما خلاف رضای خدا چیزی نمیگوئیم و ما بر اثر جدایی تو ای ابراهیم البته اندوهگین هستیم».
به هرحال، این وقایع، آنی و زودگذر هستند. یعنی اثر آنها تا مدت محدودی بر انسان باقی میماند و سپس محو میشود. لکن تحمل مصائب و حوادث پیاپی بهطوری که هیچگاه کاسه صبر لبریز نشود، بسیار مشکل است. در سیزده سال قبل از هجرت، مغروران و بدبختان مکه و طائف با داعی حق برخورد کردند و از هر گونه تحقیر، استهزاء، سب و شتم و شکنجه خودداری نکردند. این موارد قبلاً ذکر شد نیازی به ذکر دوبارۀ آن نیست.
در مدت هشت، نه سال در مدینه منوره معرکههای خونینی پیش آمد و دشمنان نقشهها و برنامههایی برای قتل، جلای وطن و شکست ایشان تهیه کرده بودند، به طوری که قبلاً ذکر شد ولی تمام این تیرها را با سپر صبر و مقاومت دفع کردند. مشکلتر از اینها صبر بر آن وقایعی است که اختیاری هستند.
گرچه کثرت فتوحات هر بار صندوق بیت المال را پر میکرد. ولی دست کرم ایشان زمانی آرامش مییافت که تمام موجودی بیت المال را بین نیازمندان و مستمندان تقسیم میکرد. چنانکه بر همین اساس، خود آنحضرت و اهل بیت ایشان، اغلب در فقر و فاقه به سر میبردند. بهطوری که بیش از یک دست لباس که بر تن داشتند، لباسی دیگر نداشتند.
تحمل تمام این سختیها گوارا و شیرین بود، زیرا که لذت و طعم صبر از لذت انواع نعمتها و مسرت لباسهای گرانبها به مراتب بیشتر است.
با همه اینها، آن تیری که از کمان دوستان رها شود، حوصله شکنتر و ناراحتکنندهتر برای آدمی خواهد بود. دو بار چند جوان بر یک عمل آنحضرت که مبتنی بر مصلحتی بود، لب به اعتراض گشودند. در این موقع هم مهار صبر از دست ایشان رها نشد. در صحیح بخاری مذکور است که درباره غنایم غزوه حنین، یکی دو نفر از انصار اعتراض کردند که آنحضرت ج چرا آنها را به دیگران دادند، این حق مخصوص ما بود. وقتی آنحضرت باخبر شدند، فرمودند:
«رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَى مُوسَى، لَقَدْ أُوذِيَ أَكْثَرَ مِنْ ذلك فَصَبَرَ». «رحمت خدا بر موسی باد. او از جانب دوستان خود بیش از این مورد اذیت و آزار قرار گرفت ولی صبر را پیشه کرد» (بخاری، باب غزوۀ حنین).
* * * *
[۴۹۲] سیرة ابن هشام ۲ / ۳۷۰. [۴۹۳] سیرة ابن هشام ۲ / ۳۷۰. [۴۹۴] سیرة ابن هشام، ذکر فتح مکه. [۴۹۵] ابوداود کتاب الجهاد باب فی سجود الشکر. [۴۹۶] زادالمعاد به نقل از بیهقی. [۴۹۷] ایضاً. [۴۹۸] مسند احمد عن عبدالرحمن بن عوف. [۴۹۹] ابوداود کتاب السجود. [۵۰۰] سنن ابن ماجه باب الصبر علی البلاء. [۵۰۱] درباره تمام این وقایع رجوع شود به صحیح بخاری، کتاب الجنائز.
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾ [القلم: ۴].