روش دعوت و ارشاد
گاهی خود آنحضرت به طور امتحان از حاضران سؤالی میکردند و از این امر ذکاوت و اصابت رأی آنها معلوم میشد. حضرت عبدالله بن عمر ب میگوید: یک بار آنحضرت پرسیدند: آن کدام درخت است که برگهای آن نمیریزند و با مسلمانها شباهت دارد؟ فکر مردم بهسوی درختان جنگلی رفت. در ذهنم خطور کرد که درخت خرما است، ولی در آن موقع کمسن بودم و جرأت نکردم بگویم. بالاخر، مردم عرض کردند: شما بگوئید یا رسول الله! آنحضرت فرمودند: درخت خرما. عبدالله بن عمر در تمام عمر خود حسرت میبرد که کاش من جرأت میکردم و نظر خود را اعلام میکردم [۳۸۳].
یک روز آنحضرت به مسجد آمدند، دیدند که دو جلسه از اصحاب کرام در مسجد منعقد است. در یک جلسه قرآنخوانی و ذکر و دعا است و در جلسه دیگر بحث و مذاکره علمی است. فرمودند: «اهل هردو مجلس مشغول عمل خیر هستند، ولی خداوند مرا معلم مبعوث کرده است»، آنگاه در جلسۀ علمی شرکت کردند [۳۸۴].
طرح مباحث دقیق و ریز علمی را که عامه مردم از آن سر درنیاورند، در این جلسات نمیپسندیدند. چنانکه یک روز در مجلس صحابه کرام، روی مسئله تقدیر بحث و گفتگو میشد، آنحضرت شنیدند و از حجره بیرون آمدند، در حالی که رخسار مبارک از خشم به قدری قرمز شده بود که گویا دانههای انار بر رخسارشان فشرده شده است. آنگاه خطاب به صحابه فرمودند:
«آیا شما برای این آفریده شدهاید تا با قرآن مجادله کنید؟ امتهای پیشین بر اثر طرح همین مسایل هلاک و نابود شدند» [۳۸۵].
یکی از اهداف این مجالس این بود که در آنچه صحابه باهم اختلاف نظر پیدا میکردند آنحضرتج میان آنها قضاوت و داوری کنند. مثلاً شهرتطلبی و جاهطلبی با اخلاص منافی تلقی میشدند. چنانکه دو نفر در مجلس رسول اکرم ج در این مسأله باهم گفتگو کردند. یکی اظهار داشت: اگر با دشمن مبارزه کنیم و شخصی بهطور فخر اعلام کند، من جوان غِفاری هستم و با پرتاب نیزه مبارز بطلبد، نظر تو در این باره چیست؟ مخاطب جواب داد؟ هیچ ثوابی به او نخواهد رسید. نفر سوم اظهار داشت: به نظر من هیچ اشکالی ندارد، در این مورد هردو باهم به بحث و اختلاف نظر پرداختند. آنحضرت ج گفتگوی آن دو را شنید و فرمود: میان ثواب و شهرت هیچ تضادی وجود ندارد [۳۸۶].
عموماً مردم چنین میپنداشتند که تقدیر عبارت است از معطلکردن نیروهای عملی و آنچه در تقدیر نوشته شده به هیچ وجه محو نمیشود. لیکن رسول اکرم ج در مجلسی که به طور اتفاقی منعقد شده بود، این نظریه را رد کردند و فرمودند: «خود اعمال آدمی تقدیراند و خداوند آدمی را به هر عملی که توفیق میدهد، همان تقدیر وی است».
لذا توکل به معنای معطلکردن نیروهای عملی نیست. چنانکه صحابه کرام در تشییع جنازهای شرکت کرده بودند. آنحضرت نیز تشریف آوردند. اصحاب گرداگرد ایشان جمع شدند. در دست مبارک ایشان شمشیر کوچکی قرار داشت که با آن شروع به حفر زمین کردند. آنگاه فرمودند:
«هرکدام از شما جایگاهش در بهشت و یا در دوزخ نوشته شده است».
یکی از آن میان اظهار داشت: پس در این صورت ما بر تقدیر خود توکل کرده اعمال را ترک میکنیم. هرکس سعادتمند باشد از سعادتمندان و هرکس از اهل شقاوت باشد جزو بدبختان خود به خود به حساب میآید. آنحضرت فرمودند:
«سعادتمند کسانی هستند که به آنان توفیق اعمال اهل سعادت داده میشود و بدبخت کسانی هستند که برای آنها اسباب انجام اعمال اهل شقاوت فراهم شود» [۳۸۷].
[۳۸۳] سنن ابن ماجه / ۲۱. [۳۸۴] سنن ابن ماجه / ۹. [۳۸۵] سنن ابن ماجه. [۳۸۶] ابوداود ۲ / ۱۱۳. [۳۸۷] بخاری ۲ / ۳۸.