نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

مقدمۀ مؤلف

مقدمۀ مؤلف

حمد و سپاس خداوند جهان را، و سلام و درود بر رسول خدا و بر خاندان و یاران ایشان و هرآنکس که به آن‌حضرت اقتدا نموده و پیروی حضرتش را برگزیده است.

موضوع «ایمان» هرگز یک موضوع فرعی و یک مسأله حاشیه‌ای نبوده است و نخواهد بود که ما بتوانیم آن را نادیده بگیریم یا به آن کم بها دهیم، یا آن را در بوته فراموشی واگذاریم در حالی که «ایمان» موضوعی است وابسته به هستی انسان و سرنوشت او، بلکه من فکر می‌کنم موضوع ایمان بزرگ‌ترین و مهمترین موضوع «سرنوشت‌ساز» در رابطه با انسان باشد.

مسأله‌ی خوشبختی ابدی است یا بدبختی همیشگی، بهشت جاویدان است یا آتش دوزخ برای ابد. بنابراین، هر خردمندی باید در این رابطه بیندیشد و حقیقت درونمایۀ «ایمان» را فهمیده و سنجیده دریابد. خردمندان و صاحبدلان پیرامون موضوع «ایمان» بسیار اندیشیده‌اند و هریک از آنان به شیوه خاص خودشان در نهایت به اثبات اعتقاد به خدا رسیده‌اند.

بعضی به ندای فطرت که از ژرفای درون انسان به گوش جان آدمیزاد می‌رسد استناد کرده‌اند که:

﴿أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[إبراهیم: ۱۰].

«مگر دربارۀ خدا شک و تردیدی هست، خداوندی که پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین است؟!».

﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ[الروم: ۳۰].

«این سرشت خداوندی است که مردمان را همگی بر آن سرشته و آفریده است».

بعضی دیگر بر اصل «علت و معلول» تکیه کرده‌اند که می‌گوید: هر اثری ناگزیر ناشی از مؤثری است و هر ساخته‌شده‌ای را سازنده‌ای است، و هر حرکتی محرکی لازم دارد، و هر سیستم منظم و حساب شده‌ای حتماً باید نظم آفرین و سازمان‌دهنده‌ای داشته باشد ... که البته این اصل خودبخود بدیهی و ثابت است و هرکس به عقل خود آن را در می‌یابد. بعضی هم عنان گفتگو را به میدان حساب و ریاضیات برده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که ایمان‌داشتن به خدا و آخرت و رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت هم در این زندگی دنیوی و هم پس از آن برای انسان با صرفه‌تر است. شاعر و فیلسوف ابوالعلاء معرّی [۱]می‌گوید:

قال المنجم والطبيب كلاهما
لا تبعث الأموات، قلت: إليكما
إن صح قولكما فلست بخاسرٍ
أوصح قولي فالخسار عليكما

«منجم و طبیب هردو گفتند که مردگان رستاخیزی ندارند! گفتم: چنین باشد! اگر حرف شما درست دربیاید من زیانی نکرده‌ام، اما اگر حرف من درست درآید زیان و ضرر مسلم از آنِ شما خواهد بود!».

همچنین فیلسوف ریاضیدان، پاسکال [۲]می‌گوید:

«یا باید بر این عقیده باشیم که خدا وجود دارد یا این که چنین اعتقادی نداشته باشیم، کدامیک را برگزینیم؟ ای انسان، عقل و خرد تو درمانده‌تر و ناتوان‌تر از آن است که بتواند در این میانه گزینش درستی داشته باشد. چنین حساب کن که در یک بازی یا مسابقه با طبیعت همبازی شده‌ای. طبیعت تیر خود را پرتاب می‌کند و تو هم تیر خود را نشانه می‌روی و به ناچار باید یکی از این دو تیر برنده شود... حال خوب مقایسه کن بین سود و زیان‌های احتمالی خودت در این بازی و مسابقه! اگر بیایی و بنا را بر این بگذاری که بر روی هرچه داری شرط‌بندی کنی که تیر اول – یعنی عقیده به وجود خدا – حتماً برنده خواهد شد، از دو حال خارج نیست: اگر برنده شد که تو به خوشبختی همیشگی و سعادت ابدی رسیده‌ای! اگر بازنده شد، تو چیز با اهمیتی را از دست نداده‌ای... نهایت مطلب آنست که تو یک چیز از میان رفتنی را که به هرحال نمی‌توانسته است برایت ماندنی باشد از دست داده و به مخاطره افکنده‌ای، و دادن هرچند غرامت از دست رونده‌ و فانی به فرض آن هم که چنین باشد، قابل تحمل و خردمندانه است».

ما می‌خواهیم بر این سخن بیفزائیم و بگوئیم: آن کس که به خدا و سرای آخرت ایمان می‌آورد، هرگز چنین نیست که دنیای فانی را برای به دست‌آوردن آخرت باقی به مخاطره افکند... هرگز! او با ایمانی که آورده است هردو زندگی دنیوی و اخروی را باهم به دست می‌آورد، هم در دنیا و هم در آخرت به بهترین مزایای زندگی نائل می‌گردد. خداوند متعال راست فرموده است که:

﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ[النساء: ۱۳۴].

«هر آنکس که طالب بهره‌وری از دنیا است از این سوی بیاید که بهره‌وری دنیا و آخرت نزد خداست».

﴿لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمۡۚ قَالُواْ خَيۡرٗاۗ[النحل: ۳۰].

«برای آن کسانی که به کردار نیک پردازند، در این دنیا مزایای خوبی است و سرای آخرت بسی خوب‌تر از این است».

عباداتی که دین هم به عهدۀ انسان می‌گذارد وسیله‌هائی هستند برای تزکیه جان انسان با ایمان و پروازدادن روح انسان، و راستی که چقدر اندک و کم‌بهاء است رنج و زحمتی که انسان در رابطه با عبادت بر خود هموار می‌کند در مقایسه با آن‌همه پاداش‌ها و دستمزدهای که دریافت می‌دارد!

محرمات الهی یعنی چیزها و کارهائی که دین برای انسان ممنوع قلمداد می‌کند. آن‌ها نیز مواردی هستند که دین با ممنوع‌گردانیدن آن‌ها خرَد و جسم و جان و دارائی و آبرو و نسل انسان را مصونیت بخشیده است. تنها کاری که دین می‌کند این است که:

﴿يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ[الأعراف: ۱۵۷].

«مردمان را به کارهای پسندیده وامی‌دارد و از کارهای ناپسند بازمی‌دارد و پاکیزه‌ها و خوشایندها را برایشان حلال و آلوده‌ها و ناخوشایندها را برایشان حرام می‌گرداند، و آن بارهای سنگین و طاقت‌فرسای و آن زنجیرهای دست و پاگیر را از جسم و جان‌شان فرو می‌نهد».

علاوه بر این، هرگاه دین چیزی را برای مردم ناروا می‌شمارد و قدغن می‌گرداند به جای آن چیزی را که بهتر از آنست پیشنهاد می‌کند که از آلودگی‌ها و مفسده‌های آن چیز تحریم شده پیراسته باشد.

انسان با ایمان با بندگی خداوند سبحان و پرهیز از آنچه خدا بر او حرام گردانیده است چیزی از دست نمی‌دهد و زیانی متحمل نمی‌گردد. بلکه سود کلانی عایدش می‌شود و هدایت و استواری در راه حق، و ثابت‌قدم‌بودن در راه‌های خیر و فرازآمدن بر هوی و هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی، و علاوه بر همۀ این‌ها آرامش روانی و آسایش زندگانی را به دست می‌آورد.

***

در این زمانۀ ما، مردم عوض شده‌اند له له زنان زبان از کام بیرون آورده این سوی و آن سوی به دنبال سودجوئی‌اند. حتی بسیاری بر این باور شده‌اند که «حق» آن چیزی است که «سود» شان را تأمین کند، نه آنچه با واقعیت تطبیق کند، یا آنچه دلیل و برهان آن را اثبات کند!

یک مکتب و دار و دستۀ مشخص پیدا شده‌اند و شعارشان این است که «سود معیار حقیقت است» و اصرار می‌ورزند بر این که در رابطه با هرچیز و هر کاری فقط فرآورده‌ها و نتایج آن است که اهمیت دارد و آثاری که از آن در زندگی و کار محسوس می‌گردد... «راست‌بودن» یک خبر عبارت از مطابق بودن آن با واقعیت نیست، بلکه عبارت است از هماهنگی و همخوانی آن با آنچه روی می‌دهد و واقع می‌شود، و همچنین... هر چیزی و هر کاری محکوم به پیامدها و فرآورده‌های آن است. اگر آن پیامدها و فرآورده‌ها با هدف‌های ما و آن چیزهائی که از آن انتظار داشته‌ایم متناسب بودند آن چیز یا آن کار خوب است و راست است و حق است و اگر غیر از این باشد، بد است و دروغ است و باطل! هیچ کردار و عملی به خوبی یا بدی توصیف نمی‌شود و هیچ گفتار و سخنی به راست‌بودن یا دروغ‌بودن توصیف نمی‌گردد، تا زمانی که فرآورده آن کردار یا گفتار را بازشناسیم [۳]. این همان مکتب «پراگماتیزم» (اصالت عمل) است. اما، ما مثل این که با این مکتب و با این نظریه موافقتی نداریم. در رابطه با اعتقادات خودمان پروایی از این طرزِ تفکر نداریم. زیرا، ما هم یقین و باور داریم به این که سودمندترین چیز برای انسان‌ها همان حق است، و زیانبارترین چیزها برای انسان‌ها همان باطل است. قرآن مجید هم «حق» را در مَثَل به آب‌های جاری و معدن پرسود تشبیه کرده. «باطل» را به کف و پُف برآمده بر روی آب به هنگام برخاستن سیل یا آن حباب‌های میان تهی که به هنگام گداختن طلا در کوره به منظورساختن زیور یا هر چیز دیگری روی سطح آن جست و خیز می‌کنند، همانند گردانیده است. آنگاه، خداوند متعال به دنبال این تشبیه و تمثیل می‌فرماید:

﴿كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧[الرعد: ۱۷].

«این چنین خداوند مَثَل می‌زند حق و باطل را، خواهید دید که آن کف و پُف به هدر می‌رود، ولی آنچه برای مردمان سودمند می‌افتد در زمین فرو می‌رود و می‌ماند این چنین می‌زند خداوند مَثَل‌ها را».

آنچه در زمین می‌ماند همان «حق» است و می‌بینید که قرآن از آن با عبارت آنچه برای مردمان سودمند می‌افتد تعریف کرده است، همینطور هم هست. حق برای انسان‌ها چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی سودمند است. هم برای جسم انسان‌ها سودمند است و هم برای اندیشه‌ها و دل‌هایشان؛ هم به نفع فرد فرد انسان‌ها است، و هم به نفع جوامع بشری. هم برای دنیایشان نافع است و هم برای آخرت‌شان هردو. از نقطه نظر تفکر اسلامی ما اگر فی الجمله اعتباری برای اصالت منفعت قائل بشویم در تشخیص معیار منفعت فردی را به تنهایی معتبر می‌گیریم. بالاتر از این، ما سود و منفعت را منحصر به سود و منفعتی که در این زندگی زودگذر دنیا به دست بیاید نمی‌دانیم، بلکه ما همواره زندگانی اخروی در سرای دیگر و آن زندگی جاودانه‌ای را که برای انسان تدارک شده و انسان برای آن زندگی ساخته و پرداخته شده است، در محاسبات خودمان به حساب می‌آوریم.

***

آنچه ملاحظه کردید، پیشدرآمدی بود که ناگزیر از آن بودیم، تا بتوانیم هدف و منظور خودمان را از تألیف این کتاب تحت عنوان «الإیمان والحیاة» [۴]روشن گردانیم.

ما می‌خواهیم پرتوی بیفکنیم بر اثرات پربرکتی که دین در زندگی انسان دارد، با اکتفا به جنبۀ اعتقادی دین فقط؛ دین به عنوان ایمان به خدا و پیامبران و پیام‌هایش و به سرای آخرت و حساب و جزاء و پاداش و کیفرش. در این کتاب با وضوح کامل به بیان و بررسی آن تهمت ظالمانه می‌نشینیم که دین را مایه تخدیر و افیون ملت‌ها می‌داند، یا آن را باعث عقب‌ماندن از کاروان زندگی قلمداد می‌کند، چنانکه مارکسیست‌ها می‌پندارند. آری، اگر برای داوری فقط به سراغ معیار سودجویی و تشخیص منفعت برویم، و منطق کسانی را که به هیچ اندیشه و باوری تن درنمی‌دهند، مگر به خاطر مصلحت و منفعت، آنهم مصلحت دینوی فقط، بپذیریم با وجود این خواهیم دید که کفّه دین با چیرگی و روشنی خاصی جلوه می‌کند. تاریخ و بررسی همه جانبۀ حیات بشر ثابت گردانیده است که دین یک ضرورت است که نمی‌توان از آن بی‌نیاز گردید. برای فرد انسانی ضرورت است تا به وسیلۀ آن به آرامش و آسایش و نیکبختی برسد، و خود را تزکیه کند، و برای جامعۀ بشری ضروری است تا در پرتو آن به پیوستگی و همبستگی و ترقی و تعالی برسد.

یک انسان بدون دین و ایمان، همچون پر سبکی است در کوران وزش باد که بر هیچ حالتی قرار نمی‌گیرد، و هیچ سمت و جهت مشخصی برای تکاپوی خود ندارد، و در هیچ جایگاه آرامی نمی‌آرامد. انسان بی‌دین و ایمان انسانی است فاقد بهاء و قیمت. انسانی است آشفته و خسته و وامانده و سرگردان نه حقیقت خودش را می‌شناسد و نه راز هستی‌اش را. نمی‌داند چه کسی لباس زیبای زندگی را بر بالای او آراسته است و چرا این لباس را بر پیکر او پوشانیده است، و چرا پس از مدتی این لباس زندگی را از تن او بدر می‌آورد؟!

انسان، بی‌دین و ایمان، جانوری است حریص و آزمند یا درنده‌ای است خونخوار که فرهنگ و قانون به تنهایی نمی‌تواند از حرص و آز و سفاکی او بکاهد یا چنگال‌های خونینش را کوتاه کند!

جامعه بشری نیز بدون دین و ایمان یک جامعه جنگلی است، هرچند که زرق و برق تمدن در آن چشم‌ها را خیره کند: زندگی و بقا در چنین جامعه‌ای از آن کسانی است که تن و پوش و هیکل درشت‌تری دارند یا زور بیشتری دارند، نه از آن کسانی که برترند و پرهیزکارتر. چنین جوامعی کانون‌های رنج و بدبختی‌اند، هرچند که با لوازم و وسائل رفاهی مجهزتر باشند و انواع نعمت‌ها در آن‌ها فراهم آیند... جامعه‌هایی پست و بی‌ارزش‌اند که آرمان‌های مردم‌شان از خواسته‌ها و شهوت‌های شکم و زیر شکم درنمی‌گذرد. اینان ﴿يَتَمَتَّعُونَ وَيَأۡكُلُونَ كَمَا تَأۡكُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ[محمد: ۱۲] «می‌چرند و می‌خورند همانگونه که چهارپایان می‌خورند».

«دانش» مادّی هم، هرچند که سالن‌هایش وسعت پیدا کنند، و هرچند که میدان‌های وسیعتری را در اختیار بگیرد، و هرچند که بر قلمرو خویش بیفزاید، این توانایی را نخواهد داشت که آرامش و آسایش و نیکبختی را برای انسان‌ها به ارمغان بیاورد. زیرا دانش تنها می‌تواند جنبۀ مادی زندگی را ترقی دهد. جاده طولانی را کوتاه‌تر می‌کند، زمان طولانی را کمتر می‌گرداند، و به همین جهت این عصر ما را «عصر سرعت» یا «عصر پیروزی بر مسافت‌ها» نام نهاده‌اند.

ولی آیا کسی می‌تواند عصر و زمانه ما را «عصر فضیلت» یا «عصر آرامش و آسایش» یا «عصر خوشبختی بشر» بنامد؟!؟

«دانش» برای انسان عصر جدید وسایل و لوازم زندگی را فراهم ساخته است، ولی او را با هدف‌های زندگی آشنا نساخته است. ظاهر زندگی را بر او آراسته است، اما او را به باطن و عمق زندگی نرسانیده است. و چقدر بدبخت و در رنج است انسان هنگامی که غرق در وسایل رفاه باشد اما از آرمان‌های زندگی بی‌خبر! و هنگامی که در بند نقش ایوان باشد، در حالی که خانه از اساس ویران است و به جای مغز سرگرم پوست باشد. دانش مادی به انسان ابزارهای بسیار ارزانی داشته، اما یک «ارزش بزرگ» یا یک «آرمان بلند» که به خاطر آن زندگی کند و برای آن بمیرد در اختیار او نگذاشته است. علتش این است که این کار از وظایف «دانش» بیرون است و در حد تخصص او نیست این کار «تخصص دین» است و به دین اختصاص دارد.

***

بسیار دیده‌ایم اندیشمندان و فیلسوفانی را که به «خدا» ایمان ندارند، اما «ایمان به خدا» را باور دارند، یعنی اعتقادشان بر این است که ایمان به خدا به عنوان یک نیروی هدایت‌کننده و جهت‌دهنده یک نیروی مؤثر و پیش‌برنده، و یک نیروی سازنده و خلاق است.

این دانشمندان نتوانسته‌اند آثار خوشایند و مهمی را که ایمان به خدا در روح و روان فرد انسان و در زندگی جامعه بشری برجای می‌گذارد، انکار کنند بعضی از آنان گفته‌اند: اگر خدا موجود نبود بر ما واجب می‌شد که او را بیافرینیم!! یعنی برای مردم خدایی اختراع کنیم که به آن ایمان آورند، و خوشنودیش را بطلبند، و از حساب و کتاب او بترسند، تا آدم‌های شرور سر جایشان بنشینند، و اخلاق عمومی جامعه‌های بشری بهبود پیدا کند.

دیگری گفته است: چرا در رابطه با «خدا» شکاکی می‌کنید؟ اگر خدا نبود همسرم به من خیانت می‌کرد و پیشخدمتم دار و ندارم را به سرقت می‌برد؟!

ما به طور کلی با منطق این دانشوران موافق نیستیم. زیرا «حق» به هرحال سزاوار پیروی و پذیرش است نتیجه‌اش هرچه باشد و از «باطل» بهر ترتیب باید کناره گرفت و آن را از صحنه بیرون راند. فرجام کار هرچه می‌خواهد باشد... ما با این قسمت از سخنان و اظهارات این گروه که دانشمندان سرسخت دین و ایمان هستند کار داریم که نشان می‌دهد هیچ انسان منصفی نمی‌تواند آثار دین و ایمان را در جان و روان و زندگی انسان منکر گردد، هرچند که خود از دشمنان ایمان باشد.

حقیقت باید به خاطر خودش احترام داشته باشد، هرچند که سودی نیاورد، یا زیانی را مانع نشود، دیگر چه رسد به این که بزرگ‌ترین و سرشارترین سودها را به همراه داشته باشد، و پاکیزه‌ترین و مطبوع‌ترین و مطلوب‌ترین ثمره‌ها را به انسان ارزانی بدارد؟!

وجود خدا و انحصار قدرت و تدبیر امور و سزاواری پرستش و عبادت به او، بعثت پیامبران، راستی گفتارشان و درستی خبرهایی که از زندگی اخروی داده‌اند. همه این‌ها حقایقی هستند که دلایلی فراوانی به راستی و درستی آن‌ها دلالت دارد، و باید به آن‌ها ایمان داشت، زیرا حق‌اند. حال، با وجود آن که حق‌اند، خیر و مصلحت ظاهر و باطن انسان، ترقی و تعالی فرد و جامعه بشری، و نیکبختی دنیا و آخرت انسان نیز با آن‌ها آمیخته است و به آن‌ها بستگی دارد.

***

ما به هنگامی که درباره ثمرات ایمان و آثاری که در جان و روح انسان و زندگی اجتماعی بشر دارد سخن می‌گوئیم، منظورمان ایمان نیرومند و کارآمد است. آن ایمانی که به حد شایسته و بایسته خودش می‌رسد، و پرتو نورانیش را بر دل‌ها می‌افکند، و در ژرفای جان انسان با ایمان رگ و ریشه می‌دواند. ما هرگز از ایمان سُست و پریشان، از ایمان تخدیرکننده و به خواب رفته سخن به میان نمی‌آوریم. ما فقط درباره ایمان زنده و بیدار سخن می‌گوییم و از آن بابت که دارندگان چنین ایمانی بالنده و سازنده تعدادشان اندک است، باکی نداریم... ما در اینجا روی سخنمان با آن بی‌دین‌ها و مادیهایی است که ارزش ایمان را زیر سؤال می‌برند تا بدانند آن ایمانی که با آن نبرد می‌کنند هراندازه که بیشتر در عمق دل‌ها نفوذ می‌کند و هر قدر قلمرو خود را در جان انسان‌ها بیشتر گسترش می‌دهد، آثار خوب و پربرکت آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان افزایش می‌یابد.

وقتی که ایمان به طور کلی چنین آثاری را داشته باشد، ایمان اسلامی به خصوص بسیار سودمندتر خواهد بود. ایمان در ادیان دیگر با چیزهایی درآمیخته است که روشنی و صفای آن را دستخوش تاریکی‌ها و آلودگی‌ها کرده است، و چه بسا با توجه به برخی تعالیم آن ادیان، یا نظر به طرز رفتار بعضی پیشوایان مذهبی بتوان گفت که دشمن زندگی هستند و افیون ملت‌ها، چنانکه کارل مارکس یهودی اظهار داشته و افرادی در سرزمین مااین سخن را همچون طوطی گرفته‌اند و طوطی‌وار تکرارش می‌کنند، بدون این که بینش و سنجش داشته باشند. دین در اینجا با دین در آنجا تفاوت بسیار دارد، و اجتماع ما با اجتماع آنان در آن سرزمین‌ها بسی متفاوت است. عقیده اسلامی عقیده‌ای است در برگیرنده روح و ماده، حقانیت و نیرومندی دین و دانش، و دنیا و آخرت. عقیده‌ای توحیدی است که در جان انسان بذر آزادگی و کرامت و سربلندی افشانده و فروتنی و تعظیم در برابر غیر خدا را کفر و فسق و ظلم قلمداد کرده است، و مردم را برحذر داشته از این که یکدیگر را به جای خدا صاحب و ارباب خود گیرند.

***

همچنین وقتی که دین و ایمان در همۀ سرزمین‌های دور و نزدیک جهان چنین اثری داشته باشد، تأثیرات مثبت آن در کشورهای اسلامی و جامعه ما عمیق‌تر و ضرورت آن نزدیک‌تر و ملموس‌تر است.

هر قفل محکم و استانداردی یک کلید مشخص و معین بیشتر ندارد. هرچقدر برای بازکردن آن با وسایل و ابزارهای دیگری زحمت بکشید، زحمات شما بی‌هوده و بی‌فایده خواهد بود و هیچ ثمری نخواهد داشت، غیر از تباه‌کردن عمر و به هدردادن وقت و نیرو در تجربه‌های ناکام. همچنین کلید شخصیت اسلامی و اجتماعی ما کلیدی مخصوص است که آن دین و ایمان و عقیده اسلامی می‌باشد و به هر ترتیب کوشش کنیم و در صدد برآییم که این شخصیت را با هر وسیله و ابزار دیگری جز کلید اصلی آن که دین و ایمان است شکوفا کنیم یا استعدادهای نهفته‌اش را بارور کنیم، زحمت بیهوده کشیده‌ایم، درست مانند کسی که روی آب ساختمان بسازد، یا روی هوا چیزی بنویسد.

با همین عقیده اسلامی بود که عرب‌ها از شبه جزیرۀ عربستان به راه افتادند. جهانیان را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی رهنمون می‌شدند کسری‌ها و قیصرها و هر زورگوی چهره درهم کشیده‌ای را با شمشیرهای خودشان تأدیب می‌کردند، مردم را از پرستش آفریدگان به پرستش آفریدگار، و از تنگنای دنیا به وسعت آخرت، و از جور و ستم ادیان غیر الهی و ستمگران به عدل و داد اسلام انتقال می‌دادند با عقیدۀ اسلامی بود که امت اسلام بر اروپا پیروز شد، در حالی که اروپا با تمام نیرو و امکاناتش در طی جنگ‌های صلیبی نهگانه آمده بود که تر و خشک سرزمین‌های شرق اسلامی را ببلعد!

با همین عقیده اسلامی بود که مسلمانان در برابر حملات مهاجمان تاتار که بر سرزمین‌های شرقی همچو طوفانی تباه‌کننده یورش بردند و هرچیز را که بر سر راه‌شان قرار می‌گرفت فروگذاری نمی‌کردند، جز آن که آن را تبدیل به خاکستر می‌کردند و نزدیک بود که تمدن بشری را به طور کامل از جا ریشه کن کنند مقاومت نموده که خداوند بزرگ دلاورانی را از میان مسلمانان مصر برانگیخت و توانستند دشمن را به عقب برانند و به اذن خدا آنان را شکست دهند. کلید پیروزی فریادی بود که قطز [۵]فرماندۀ مملوکی سر داد، او احساسات رزمندگان را برانگیخت، اراده‌ها را استوار گردانید، همت‌ها و غیرت‌ها را بیدار کرد، و بر اثر آن فریاد نسیم‌های بهشتی بر رزمندگان وزیدن گرفت و آن همان فریاد تاریخی بود.

امروز امت اسلامی با دشمن شروری روبرو است که بر روی سینه او نشسته است، و قلب سرزمینش را اشغال کرده است و موجودیت او را تهدید می‌کند و قطعه قطعه‌کردن و متلاشی‌کردن کیان هستی او را نشانه گرفته است، این دشمن همان «اسرائیل» است که همۀ قوای کفر جهانی اعم از شرق و غرب یار و مددکار اوست! و در این رویاروئی با این چنین دشمن خونخوار سلاحی برنده‌تر و کارسازتر از «ایمان» نخواهیم یافت. پس بایستی آمادگی رزمی و نیروهای مادی که خداوند ما را به آن فرمان داده است در برابر دشمن تدارک ببینیم، تا بتوانیم با نیرومندی و اقتدار خود دشمن خدا و دشمن خود را بهراسانیم. (انفال: ۶۰) اما اسلحه کارگر نمی‌شود، مگر وقتی که در دست یک قهرمان باشد و تنها ایمان است که قهرمان را می‌سازد.

در میان مسلمانان گروه‌هائی هستند که شیفته مکاتب مادیگرایانۀ جدید شده‌اند که از غرب برای ما به ارمغان آمده است. این مکاتب برای خدا و آخرت نقشی در زندگی قائل نیستند و روی «دین» به عنوان یک «نوکر» یا یک «ابزار» حساب می‌کنند که در مواقع ضرورت می‌توان آن را به کار گرفت، و اکثریت دیندار را خشنود کرد و یا فریب داد یا برای یک هدف موقت به حرکت درآورد! و به همین جهت است که دین و ایمان را از جایگاه رهبری و آموزش و پرورش جامعه دور گردانیده‌اند و مقام تعلیم و ارشاد و مربی‌گری را از آن بازگرفته‌اند، و به طور کلی دین و ایمان را از همه میدان‌های اندیشه و عمل ما مسلمانان اعم از میدان‌های اجتماعی و سیاسی بیرون کرده‌اند و از «دین» و «دینداری» فقط بعضی از آداب و رسوم و شعارها و مراسم مذهبی به جای مانده است که نه برایمان نیرومندی و فربهی می‌آورد و نه درد گرسنگی ما را درمان می‌کند زمانی که نبرد اخیر در تاریخ ۵ / ۶ / ۱۹۶۷ بین ما و دشمن صهیونیستی درگرفت ما سلاح زیاد داشتیم، اما ایمان کم! در نتیجه اسلحه نتوانست به ما کمکی بکند. تانک‌ها، جنگنده‌ها، ناوهای جنگی و پایگاه‌های موشکی دردی از ما را درمان نکرد، زیرا این سلاح‌ها با همه تازگی و توان بسیاری که داشتند، در اختیارشان مردانی با ایمان قرار نداشت. خدای رحمت فرماید: «متبنی» شاعر مشهور عرب که می‌گوید:

ما تنفع الخيل الكرام ولا القنا
إذا لم يكن فوق الكرام كرامُ؟!

چه سود می‌رساند اسب‌های اصیل و شمشیرهای آخته هنگامی که بر گردۀ آن اسب‌های نجیب انسان‌های اصیل و نجیب و ارزشمند نباشند؟!

این، حقیقتی است که با تمام سختی و تلخی که دارد، باید شجاعت آن را داشته باشیم که به آن اعتراف کنیم و از این تجربه درس و عبرت بگیریم، و زندگی خودمان را بر پایۀ استواری از ایمان و مقتضیاتش پایه‌گذاری کنیم، و «نفس» خود را تغییر بدهیم تا خدا نیز اوضاع و احوال ما را تغییر بدهد و گرنه همچنان مانند حیوان چرخنده گرد سنگ آسیاب دور خود چرخیدن فایده‌ای نخواهد داشت!

دشمن ما نسل خود را با مبانی دینی و مذهبی سازماندهی و بسیج می‌کند، و آنان را با رؤیاهای مذهبی ساخته و پرداخته‌ای در رابطه با شکوه و مجد اسرائیل، و فرمانروائی سلیمان، و پیشگویی‌های تورات به خط مقدم جبهه‌های نبرد می‌فرستد! آن وقت، چگونه ما نقش ایمان را انکار کنیم، و دینداران را – به جرم دینداری و مؤمن‌بودن کنار بزنیم، و حتی تحت فشار و شکنجه قرارشان بدهیم؟! و شعار بدهیم «پیروزی از آنِ انقلابیون است» و پیروزی از آنِ توده‌ها است در حالی که امت مسلمان ما فقط این شعارها را به رسمیت می‌شناسد: «پیروزی از آنِ مؤمنان است» و «فرجام کار از آنِ تقوی پیشگان است» [۶].

هشدار که هرگونه عملکردی برعلیه دین و دینداری در بلاد اسلامی ما یک عملکرد خصمانۀ حساب شده است که هستی و موجودیت ما و ریشه‌های نهضت آزادیبخش ما را هدف گرفته است!

ما مردمی با «ایمان» هستیم، و این «ایمان» پایه شخصیت ما، و راز نیرومندی ما، و برافرازندۀ پرچم ما است. همچنین رمز شکوه گذشتۀ ما، و انگیزۀ خیزش و جنبش امروز ما و محور امیدها و آروزهای آینده ما همین «ایمان» است و بس.

ما مردمی «با ایمان» هستیم و این چیز روشنی است که بایستی قلم نویسنده و زبان خطیب و فکر فیلسوف و احساسات درونی شاعر و قلم موی نقاش و قانون قانونگذار و قدرت حاکم و نیروی ارتش و نظارت مردم، همگی در جهت حمایت و جای‌انداختن و نشر آن دست به کار شوند.

باید این نکته را پدر در خانه، معلم در مدرسه، استاد در دانشگاه، ادیب در داستانسرایی، روزنامه‌نگار در گزارش خبر، نویسنده در کتاب، و هرکس در هر رشته‌ای که کار می‌کند، رعایت کند. هر سوراخ کوچکی که در یکی از جوانب زندگی فرهنگی و هنری عملی و کاری جوامع ما ایجاد شود تا از داخل آن تیرهای زهرآگین شک و تردید و انکار بتوانند سینۀ «ایمان» را نشان بگیرند، خیانتی بزرگ به ملت مسلمان ماست و یورش علنی و مشخصی بر اصول و مبانی اندیشه و عمل ما مسلمانان محسوب می‌شود و خروج از صفوف مسلمانان است و پیوستن به سرسخت‌ترین دشمن مسلمانان و از کارانداختن جوانب دیگر جهاد سازنده و کارساز اسلامی است. من بر این باور هستم که سرانجام کلمۀ «ایمان» برتر و پیروز خواهد بود و کلمه کفر و شک پست و فرومایه خواهند شد و خداوند بزرگ به حق فرموده است:

﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٢٤ تُؤۡتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٢٥ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ ٢٦[إبراهیم: ۲۴-۲۶].

«آیا نمی‌بینی که خداوند چگونه مثل می‌زند؟: کلمه پاک همانند آن درخت پاک است که ریشه‌اش در ژرفای زمین جا گرفته و شاخسارهایش کرانه‌های آسمان را فرا گرفته است. میوه‌های خوردنی‌اش را در هر فصل و زمان به اذن پروردگارش به کام خورندگان می‌ریزد و خدا برای مردم این مثل‌ها را می‌زند تا شاید متذکر شوند. و مثل کلمه پلید همانند درخت پلیدی است که از زمین بیرون جسته است و هیچ قرار و آرام و ثبات و دوام ندارد».

- مؤلف-

[۱] أحمد بن عبد الله بن سلیمان القضاعی التنوخی المعری (۳۶۳ — ۴۴۹ هجری)، شاعر و فیلسوف شک‌گرای عرب، در روز جمعه ۲۷ ربیع الاول سال ۳۶۳ هجری (۹۷۳ میلادی) در شهر معره نعمان در بیست میلی شهر حلب (سوریه) به دنیا آمد و در سال ۴۴۹ هجری (۱۰۵۸ میلادی) در همین شهر درگذشت. [مصحح]. [۲] بلز پاسکال به فرانسوی: Pascal ‏Blaise (۱۶۲۳ - ۱۶۶۲م) ریاضی‌دان، فیزیکدان و فیلسوف فرانسوی که در سال‌های پایان عمر کوتاه‌اش به الهیات روی آورد. [مصحح]. [۳] اقتباس‌شده از حُسن ختام دکتر محمود حب الله برای دو کتاب «إرادة الإعتقاد» و «العقل والدین» اثر ویلیام جیمس. [۴] این کتاب همان کتابی است که سابق بر این با عنوان (العقیدة والحیاة) از آن نام برده بودم و اعلام کرده بودم، ولی ترجیح دادم همان کلمه‌ای را که قرآن‌کریم در مقام تعبیر از عقیده به کار برده است یعنی کلمه (ایمان) – به کار ببرم بی‌تردید جاذبه و رسایی کلمۀ (ایمان) بسی‌ژرف‌تر و نیرومندتر است. [۵] الملک المظفر سیف الدین قطز بن عبد الله المعزی (متوفى ۲۴ أکتوبر ۱۲۶۰م) پادشاه مصر، او با شکست دادن مغول (تاتار) در معرکه‌ی عین جالوت و آزادسازی سرزمین شام نام خود را جاودانه ساخت. [مصحح] [۶] رجوع شود به کتاب: «لما ذا انهزمنا وکیف ننتصر؟!» از مؤلف همین کتاب.