عوامل ترسیدن ملحدان و شکاکان
ملحدان و منکران خدا، از همۀ مردم بیشتر میترسند، هرچند که این راز را از مردم بپوشانند. از زمان و مصیبتها و فقر و بیماری میترسند. از مردم میترسند. بیش از همه مرگ آنان را میترساند. اینان به مرگ به مثابۀ یک درندۀ خونخوار، و یک دشمن در کمین، و یک پایان ناشناخته، و یک سرنوشت ترسناک مینگرند.
دانشمند نامی فلسفۀ اخلاق، ابن مسکویه میگوید: «ترس از مرگ عارض نمیگردد، مگر بر کسی که مرگ را به حقیقت نمیشناسد، و نمیداند روحش به کجا خواهد رفت، یا این که گمان میکند که وقتی از میان رفت و از ترکیب افتاد، موجودیت و شخصیتش نیز از میان رفته است، و معدوم گردیده، دیگر وجود ندارد. جهان همچنان موجود خواهد ماند، اما او دیگر در جهان نخواهد بود. این پندار کسانی است که از بقای روح و چگونگی معاد هیچ نمیدانند. یا این که گمان میکنند که مرگ درد شدیدی دارد، علاوه بر درد بیماریهایی که احیاناً پیش از مرگ عارض انسان میشوند و به مرگ منجر میگردند، و عامل مرگ انسان میشوند. یا این که معتقد است که عقوبتی پس از مرگ به او خواهد رسید، یا سرگردان است و نمیداند که پس از مرگ چه بر سرش خواهد آمد. یا برای اموال و داراییهایش که باید بگذارد و برود ناراحت است. و همۀ اینها گمانهای باطلی است که حقیقت ندارد».
پندارهای باطلی است، ولی منکران و شکاکان در این پندارها زندگی میکنند، و بر همین پندارهای باطل هم از دنیا میروند، در فاصلۀ عمری که تا مرگ دارند، در نگرانی و ترس و اضطراب به سر میبرند، در جایی که انسان با ایمان از همۀ مردم کمتر میترسد و از همه بیشتر احساس ایمنی میکند.