گواهی تاریخ
این کار ایمان است، وقتی که ریشههایش در عمق وجود انسان پای بگیرد، و بر نفس انسان چیرگی یابد. چنین ایمانی به صاحبش یقین میدهد که هرگز سستی نمیپذیرد، همتی میدهد که هرگز کوتاه نمیآید، امیدی میدهد که هرگز افسرده نمیگردد، انگیزهای میدهد که هیچگاه از کار نمیافتد، ارادهای میدهد که هیچگاه ناتوان نمیگردد. دنیا را در اختیار دارد ولی خود او در اختیار دنیا نیست. پول به دست میآورد و فراهم میگرداند، ولی بردۀ آن نمیگردد. از انواع نعمتها برخوردار میگردد ولی نعمتها موجب غرور و بیخبری او نمیشوند. بلا و مصیبت بر سرش میبارد، ولی او را مقهور و مغلوب نمیگرداند. سختیها و گرفتاریها اراده او را محکمتر و مستحکمتر میگردانند، و بر نیروی او میافزایند. مانند طلای ناب که آتش کوره جز پاکیزگی و صفا بر آن نمیافزاید.
چه کسی فکر میکرد که یک گروه اندک فاقد نیرو و توشه، از مردم عربستان که نه از فلسفۀ یونان بهرهای داشتند، و نه از تمدن رومیان، و نه از حکومت هندوستان، و نه از صنعت چین، سررشتۀ امور جهان را به دست بگیرد، و وارث قلمرو وسیع فرمانروایی خسروان ایران گردد، و امپراطوری قیصران روم را درهم بشکند؛ و دین جدید و تمدن نوین را در کرانههای جهان، در طول کمتر از یک ربع قرن منتشر گرداند.
آیا راز این همه ترقی و پیشروی جز در ایمان نهفته است؟ ایمانی که از بلال حبشی آنچنان انسان توانمندی را میسازد که در برابر اربابش امیه بن خلف میایستد و با ابوجهل بن هشام مبارزه میکند... همان ایمانی که گروهی اندک را بر عدهای کثیر پیروز میگرداند، متمدنان را مغلوب بیابانیها میگرداند. و اعراب بیاباننشین را که با یقین در دل، قرآن در یک دست، و شمشیر در دست دیگر بر پشت اسبانشان مسکن گزیده بودند وادار میکند که به شاهان ایران و امپراطوران روم بگویند: «ما گروهی هستیم که خدا ما را برانگیخته است تا شما را از بردگی بندگان به بندگی خدای یکتا ببریم...»