نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

۵- عقیده میانه‌رو:

۵- عقیده میانه‌رو:

اسلام عقیده‌ای میانه‌رو و وسط است که در آن افراط و تفریط نمی‌یابی: عقیده‌ی اسلامی حد وسط است میان عقیدۀ کسانی که به طور کلی ماورای طبیعت و هرچه حواس‌شان درک نکند را منکر می‌شوند. و عقیده کسانی که برای جهان بیش از یک خدا قائل شده‌اند. و حتی حلول روح خدا را در کالبد پادشاهان و فرمانروایان، بلکه در بدن بعضی جانوران و گیاهان مانند گاو یا درخت به خصوص باور کرده‌اند. اسلام انکار ملحدانه، و چندخدایی جاهلانه، و شرک ساده‌لوحانه هرسه را مردود دانسته است. اسلام برای جهان یک خدا را اثبات می‌کند که جز او خدای دیگری نیست:

﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩...[المؤمنون: ۸۴-۸۹].

«بگو: از آنِ کیست زمین و ساکنان آن اگر می‌دانید؟ خواهند گفت: از آنِ خدا است، بگو: پس آیا متمرکز نمی‌شوید و به خود نمی‌آیید؟ بگو: پروردگار و صاحب اختیار آسمان‌های هفتگانه و صاحب عرش عظیم کیست؟ خواهند گفت: از آن خداست. بگو: پس آیا تقوا نمی‌یابید؟ بگو: کیست آن که زمام و سررشتۀ همه چیز به دست او است و او به همه کس پناه می‌دهد و خود او تحت حمایت هیچکس نیست، اگر می‌دانید؟ خواهند گفت: از آن خداست، بگو: پس مانند جادوشدگان به کجا کشانیده می‌شوید؟!».

در مقام بیان اوصاف خدا نیز عقیده اسلامی حد وسط را گرفته است: نه آنچنان در تجرید صفات خدا اصرار ورزیده است که فقط صفات سلبیه بماند که نمی‌تواند مفهومی را برسانند، و نه بیم و امیدی در دل انسان می‌افکنند! چنانکه فلسفۀ یونانی چنین کرده است، و وقتی می‌خواهد خدا را توصیف کند، فقط می‌گوید: چنین نیست. چنان نیست... بدون آن که چیزی در رابطه با صفات ثبوتیۀ خدا بگوید و انعکاس و بازتاب آن صفات ثبوتیه را در جهان آفرینش بیان کند.

از سوی دیگر خداشناسی اسلام از بعضی دیگر آفات عقیدتی که در ایدئولوژی‌های دیگر از جمله در آیین یهود موجود است، نیز برکنار است، و حاضر نیست خدا را به چیزی تشبیه کند. چنانکه آنان آفریدگار جهان را مانند یکی از مخلوقات و مانند یک انسان معمولی به حساب آورده‌اند، و خواب و خستگی و استراحت را برای او مطرح کرده‌اند، و از جایگاه و پایگاه او و قهر و آشتی او سخن گفته‌اند... و... و به تشریح صحنۀ پیکار خدا با بعضی از پیامبرانش پرداخته‌اند که بالآخره پروردگار نمی‌تواند خودش را از چنگ آن پیامبرش خلاص گرداند و ناگزیر می‌شود به این که با اعطای یک لقب جدید به پیامبر دلاورش از معرکه بگریزد [۹]!!

اما نظام عقیدتی اسلام به طور کلی تنزیه و تقدیس خدا را از همانندی آفریدگانش به عنوان یک اصل ثابت بیان می‌کند:

﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: ۱۱].

«همانند او هیچ چیزی نیست، و او است شنوای بینا».

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الإخلاص: ۴].

«و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!».

با وجود این، به تفصیل، به بیان صفات ثبوتیه و مثبت و کارآمد برای خدای یکتای بی‌همتا می‌پردازد.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ ٢٥٥[البقرة: ۲۵۵].

«الله که خدایی جز او نیست و «حی» و «قیوم» (زنده و پاینده) است، نه خواب سبک او را می‌گیرد و نه خواب سنگین، هرآنچه در آسمان‌ها و هرآنچه در زمین است، در اختیار او است، کیست آن که بتواند نزد او واسطگی کند، مگر به اذن او، هرآنچه را که در حال حاضر انسان‌ها با آن روبرو هستند و هرآنچه از این پس با آن روبرو خواهند شد می‌داند، و آنان به چیزی از علم و دانش او احاطه نیابند، مگر به آنچه خود او بخواهد، «کرسی» او آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته است، و او «علی» و «عظیم» (بلندمرتبه و بزرگ)است».

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ١٢ إِنَّهُۥ هُوَ يُبۡدِئُ وَيُعِيدُ ١٣ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ ١٤ ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ ١٥ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٦[البروج: ۱۲-۱۶].

«به راستی که گرفت پروردگار تو بسیار سخت و شدید است که او آغاز می‌کند و بازمی‌گرداند. و هم او «غفور» و «ودود» است. صاحب عرش مجید، کننده هر کاری است که اراده کند».

اسلام، حد وسط است میان شیوۀ تسلیم کودکانه و چسبیدن به عقاید پدران و مادران و نیاکان، و به ارث‌بردن افکار و اندیشه‌ها از آنان چنانکه آب و ملک و مستغلات و املاک را از آنان به میراث می‌برند که:

﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣[الزخرف: ۲۳].

«ما پدران‌مان را بر فرهنگ، و رسم و رسومی یافته‌ایم، و ما نیز به پیروی از آثار آنان مشغول هستیم».

از یک سو، و از سوی دیگر شیوۀ پر چون و چرای لجوجانۀ کسانی که می‌خواهند تمام جزئیات را در رابطه با هر چیزی بشناسند، حتی در مسألۀ خداشناسی! در جایی که هنوز از چند و چون روح خودشان که در اندرون کالبد جا گرفته است، بی‌خبرند و از جزئیات مربوط به زندگی و مرگ‌شان اطلاع چندانی ندارند، و از درون هیچیک از انواع نیروها و انرژی‌های طبیعی که محیط زیست آنان را تشکیل داده است خبری ندارند. آنوقت با این اوصاف چگونه می‌تواند عقل انسان طمع آن را داشته باشد که نسبت به حقیقت ذات خدا شناخت حاصل کند. آخر چگونه یک موجود نسبی و محدود می‌خواهد حقیقت ذاتی را که وجود مطلق و نامحدود است بشناسد؟!

با این همه، اسلام راه بررسی و مطالعۀ جهان آفرینش و اندیشیدن دربارۀ آن را به روی انسان نمی‌بندد. پیامبر اکرم جمی‌فرماید: دربارۀ آفرینش خدا بیندیشید و دربارۀ ذات خدا نیندیشید که هلاک می‌شوید! این حدیث نبوی با عبارات گوناگون و از طرق مختلف نقل شده است که همۀ آن‌ها از جهت سند ضعیفند، اما تعدد روایات و آمدن آن در همۀ کتاب‌ها به آن قوت می‌بخشد. از این گذشته چنانکه سخاوی در کتاب «المقاصد الحسنة» گفته است معنا و مضمون حدیث صحیح است. قرآن مجید نیز می‌فرماید:

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[یونس: ۱۰۱].

«بگو: بنگرید که در آسمان‌ها و زمین چه موجوداتی بسر می‌برند».

﴿أَوَ لَمۡ يَتَفَكَّرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۗ[الروم: ۸].

«و آیا نیندیشیده‌اند دربارۀ وجود خودشان؟!».

﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ[الأعراف: ۱۸۵].

«و آیا ننگریسته‌اند در روابطی که بر آسمان‌ها و زمین حاکم است و دربارۀ آن چیزهایی که خدا آفریده است؟!».

﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ ٢٠ وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١[الذاریات:۲۰-۲۱].

«و در زمین نشانه‌های بسیار است برای اهل یقین. و نیز در وجود خودتان، پس آیا چشم‌تان را باز نمی‌کنید؟».

اسلام، در زمینۀ تنظیم روابط مسلمانان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، و رابطۀ ایدئولوژی اسلامی با ایدئولوژی‌های دیگر نیز حد وسط و راه اعتدال را برگزیده است. اسلام هرگز نمی‌پذیرد که در مکتب‌های دیگر ذوب و هضم شود، بلکه با قاطعیت تمام، مسلمانان را به ثابت‌ماندن بر عقاید اسلامی و محکم پیوستن و چسبیدن به مبانی اعتقادی خودشان دعوت و توصیه می‌کند:

﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ ٧٩[النمل: ۷۹].

«پس بر خدا توکل کن که تو برحق مبین هستی».

﴿فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٤٣[الزخرف: ۴۳].

«پس با تمام وجود دستگیر شو به آنچه به سوی تو وحی شده است که تو بر صراط مستقیم هستی».

اما در عین حال، در برابر ایدئولوژی‌های آسمانی دیگر تعصبی نشان نمی‌دهد:

﴿ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ[الشوری: ۱۵].

«خدا پروردگار ما و پروردگار شماست، کردارهای ما از آنِ خودمان و کردارهای شما از آن خودتان» و بلکه در برابر ایدئولوژی‌های مخالف سعۀ صدر و برخورد منصفانه دارد:

﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦[الکافرون: ۶].

«دین شما از آنِ خودتان و دین من از آن خودم».

﴿لِّي عَمَلِي وَلَكُمۡ عَمَلُكُمۡۖ أَنتُم بَرِيٓ‍ُٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٤١[یونس: ۴۱].

«کردار من از آن خودم و کردار شما از آنِ خودتان، شما مبرا هستید از آنچه من می‌کنم و من هم مبرا هستم از آنچه شما می‌کنید».

اسلام به یاران و پیروانش نهیب می‌زند که از دعوت جهانیان به سوی اسلام غفلت نورزند:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ[فصلت: ۳۳].

«و چه کسی گفتارش نیکوتر است از آن کسی که مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند؟».

اما هرگز به این هم رضایت نمی‌دهند که حتی یک نفر را به قبول اسلام مجبور گردانند:

﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ[البقرة: ۲۵۶].

«هیچگونه اجباری در دین نیست، راه رشد و کمال از بیراهۀ سقوط و تباهی مشخص و جدا گشته است».

اسلام هرگز نمی‌پذیرد که مسلمانان سهل‌انگاری کرده و با کسانی که با اسلام مبارزه می‌کنند، و بر سر راه آن سنگ‌اندازی می‌کنند، طرح دوستی بریزند، هرچند که آنان از خویشاوندان و نزدیکان‌شان باشند:

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ[المجادلة: ۲۲].

«نخواهی یافت مردم را که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشند و با کسانی که با خدا و رسولش سر ستیز دارند طرح دوستی بریزند، هرچند که آنان پدران‌شان باشند یا فرزندان‌شان یا برادران‌شان یا خاندان‌شان».

اما در عین حال دست نیکوکاری و مددرسانی را از مخالفانش، فقط به حساب این که اسلام را نپذیرفته‌اند دریغ نمی‌کند و بر حقوق ملت‌های غیر مسلمانان تجاوز نمی‌نماید:

﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨[الممتحنة: ۸].

«خدا شما را بازنمی‌دارد از کسانی که با شما به خاطر دین‌تان کارزار نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نگردانیده‌اند که با آنان نیکی کنید و بر پایۀ قسط عمل کنید که خدا اهل قسط را دوست دارد».

مکتب اسلام گمان و پندار را در اثبات عقاید مردود می‌شناسد، دیگر چه رسد به شک یا وهم، خدای متعال فرموده است:

﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ًٔاۚ[یونس: ۳۶].

«و پیروی نمی‌کنند بیشتر آنان مگر گمان و پندار را که پندار و گمان به هیچ روی انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌گرداند».

خدای متعال فرموده است:

﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ[النجم: ۲۳].

«این‌ها نیستند مگر نام‌هایی که شما و پدران‌تان نامگذاری کرده‌اید، خدا برای این نامگذاری‌های شما هیچ دلیلی فرو نفرستاده است، پیروی نمی‌کنند، مگر پندار و گمان را و آنچه هوای نفسانی می‌طلبد».

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا ٢٨[النجم: ۲۸].

«و نیست برای آنان راجع به این موضوع دانشی، پیروی نمی‌کنند، مگر پندار و گمان را و پندار به هیچ روی، انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌گرداند».

با وجود این، در مورد ارادات ناخودآگاه ذهنی که اندیشه و تخیل انسان از آن در امان نیست، آسان می‌گیرد و حتی گاهی گذشتن اینگونه مطالب تردیدآمیز را از ذهن انسان نشانه‌ای از هشیاری و بیداری عقل و علامتی از آرامش روحی و علم یقینی انسان می‌شمرد. بعضی از یاران پیامبر اکرم جبه پیامبر فرمودند:

یا رسول الله! ما در اندرون خودمان چیزهایی می‌یابیم که اگر ذغالِ افروخته شویم برایمان آسانتر است از آن که آن چیزها را بر زبان بیاوریم! منظورشان مطالب جسته گریخته‌ای بود که در رابطه با مسائل الوهیت در ذهن آنان وارد می‌شده است. پیامبر اکرم جبا صراحت و قاطعیت تمام فرموده: آیا واقعاً چنین چیزها را در اندرون خود یافته‌اید؟ این ایمان صریح و محض است. این حدیث را بخاری و غیر او روایت کرده‌اند.

حاکم نیشابوری آورده است که روزی ابن عباس و ابن عمر یکدیگر را ملاقات کردند. ابن عباس گفت: کدام آیه در قرآن مجید امیدبخش‌تر است؟ ابن عمر گفت: کلام خدا که می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ[البقرة: ۲۶۰].

«و آن هنگام که ابراهیم گفت: پروردگار من! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می‌گردانی؟ گفت: مگر ایمان نداری؟ گفت: چرا، اما برای این که دلم آرام و اطمینان گیرد».

خدا با همان پاسخ مثبت و مؤکد ابراهیم که عبارت از اقرار به ایمان بود خشنود گردید. و آنچه به ذهن ابراهیم÷آمده بود تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی بود.

این‌ها وسوسه‌های شیطانی است که به سرعت با الهام فرشتگان از دل مؤمن بیرون رانده می‌شود. این یک هالۀ بخصوصی است که نمودار می‌شود و اندکی بعد ناپدید می‌گردد. حالت خاصی است که در درون انسان پدید می‌آید، و با تسلیم جان و دل به خدا و پناه‌آوردن به هدایت الهی و تلاوت آیات قرآن از میان می‌رود:

﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٠١[آل عمران: ۱۰۱].

«هرآنکس که به خدا پناهنده شود به سوی صراط مستقیم راهنمائی شده است».

﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٢٢[لقمان: ۲۲].

«و هر آنس که روی دل به خدا کند و با تمام وجود تسلیم خدا گردد، در حالی که نیکوکار باشد، به آن محکمترین دست گیره، دست گرفته است و به سوی خداست فرجام کارها».

در مسأله نبوت نیز نظام اعتقادی اسلام حد وسط را در نظر گرفته است. نه پیامبران را تا مقام خدائی بالا برده است که مردم به بندگی آنان روی آورند یا مانند خدا از آنان مدد جویند. چنانکه پیروان ادیان و مذاهب دیگر با پیامبران خودشان چنین رفتار کردند. و نه آن بزرگواران را تا سطح آدم‌های بی‌فرهنگ و لاابالی پایین آورده است که آن جنایات هولناک و کارهای ناهنجار و زشت از قبیل شرابخواری و شهوترانی و حتی کشتن انسان‌های بی‌گناه را برای کام‌گرفتن از زن دلخواه‌شان به آنان نسبت دهد، چنانکه در سرگذشت پیامبران در تورات ملاحظه می‌کنیم.

پیامبران از دیدگاه ایدئولوژی اسلامی انسان‌های برگزیده‌ای هستند که خداوند، با آگاهی از نهاد پاک‌شان و آمادگی و استعدادشان، پیام‌های وحی خود را بر آنان فرو فرستاده است.

﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ[الأنعام: ۱۲۴].

«خدا داناتر است بر این که رسالت خویش را کجا قرار دهد».

خدا پیامبران را الگو و نمونۀ عملی برای پیروان‌شان قرار داده است، و از گناهان ناپسند و کارهای زشت آنان را بازداشته تا تهدید و وعید خدایی شامل آنان نشود که:

﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤[البقرة: ۴۴].

«آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید، با آن که تلاوت آیات کتاب آسمانی می‌کنید؟ پس آیا عقل‌تان را به کار نمی‌اندازید؟!».

و تا بتوانند اهلیت برخورداری از عهد خدا با حضرت ابراهیم÷را پیدا کنند که خدا فرموده است:

﴿قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ ١٢٤[البقرة: ۱۲۴].

«عهد من ستمگران را شامل نمی‌گردد».

«اراده» و «اختیار» انسان یکی از آن مسائلی است که همواره عقل بشر برای رسیدن به یک نظریۀ قاطع در رابطه با آن حیران و سرگردان بوده است، و فلاسفه و علمای اخلاق و روان‌شناسان و کارشناسان و متخصصان امور تربیتی از زمانی که انسان فلسفه را آغاز کرد تاکنون بر سر آن گفتگوها و کشمکش داشته و دارند دیدگاه اسلام در مسألۀ «جبر و اختیار» نیز یک دیدگاه معتدل و میانه و هماهنگ با فطرت دست نخوردۀ انسان و واقعیت‌های مشهود و ملموس است. انسان در گردونۀ عملکردهای اختیاریش آزاد است و مسؤول و باید از جانب خود و عملش پاسخگو باشد. می‌تواند انجام بدهد و می‌تواند انجام ندهد. می‌تواند اقدام کند و می‌تواند خودداری کند، این مطلب به طور بدیهی برای انسان محسوس است. نص صریح قرآن مجید نیز همین است.

﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ[الکهف: ۲۹].

«پس هرکه خواهد ایمان بیاورد و هرکه خواهد کفر ورزد».

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلًا ١٩[المزمل: ۱۹].

«این یک هشدار و یادآوری است، پس هرکه خواهد راه به سوی پروردگارش بگیرد».

﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَتَقَدَّمَ أَوۡ يَتَأَخَّرَ ٣٧[المدثر: ۳۷].

«برای آن کسانی از شما که بخواهد پیشتاز باشد یا عقب‌گرد نماید».

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۖ[الجاثیة: ۱۵].

«هرکس کار نیک کند به نفع خود و هرکه بد کند به زیان خویش کرده است».

﴿لَا تُكَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ[البقرة: ۲۳۳].

«خدا هیچکس را جز به اندازه ظرفیتش تکلیف نکند».

و صدها آیۀ دیگر در قرآن که همه یک زمان «آزادی» و «مسؤول‌بودن» انسان و پاسخگو در برابر کردارش را بیان می‌کنند. بازهم قرآن مجید به آوردن این همه تعبیرات و دلایل و شواهد برای اثبات «اختیار» و «مسؤولیت» انسان اکتفا نکرده است و با تمام قدرت به جبری مسلکان حمله کرده است که روی چه حسابی گناه شرک و وبال اعمال‌شان را به گردن قضا و قدر و «سرنوشت» می‌گذارند؟! و مشیت الهی را به عنوان «دلیل» مطرح می‌کنند:

﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ ١٤٨[الأنعام: ۱۴۸].

«کسانی که مشرک گردیده‌اند، خواهند گفت: اگر خدا می‌خواست ما مشرک نمی‌شدیم و نه پدران ما و نه از سرِ خود و بدون حکم خدا چیزی را حرام می‌کردیم، این چنین تکذیب حقایق کردند کسانی که پیش از اینان بودند تا آن که مزۀ عقوبت ما را چشیدند، بگو: آیا دانش نزد شما هست که به ما ارائه دهید؟ شما پیروزی نمی‌کنید، مگر پندار و گمان را، و نیستید شما جز این که بر خداوند دروغ و افترا می‌بندید».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ نَّحۡنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٣٥[النحل: ۳۵].

«و گفتند آن کسانی که مشرگ گردیدند: اگر خدا نمی‌خواست به جز او چیزی را نمی‌پرستیدیم. نه ما و نه پدران ما، و از خودسری (خودبخود) و بدون حکم خدا چیزی حرام نمی‌کردیم، هم این چنین کردند کسانی که پیش از اینان بودند، پس آیا وظیفۀ پیامبران جز رسانیدن پیام بنحو احسن چیز دیگری هم هست؟».

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٤٧[یس: ۴۷].

«و هرگاه به آنان بگویند اتفاق کنید از آنچه خدا روزیتان کرده است، کسانی که کفر پیشه کرده‌اند به کسانی که ایمان آورده‌اند گویند: آیا قوت و غذا دهیم کسی را که اگر خدا می‌خواست خودش به او قوت و غذا می‌داد؟ نیستید شما مگر در گمراهی آشکاری!».

البته «انسان» در واقع کاملاً آزاد و از هر جهت اختیاردار نیست، آنگونه که هر کاری که می‌خواهد انجام بدهد، و هرچه را که اراده می‌کند اجرا کند، اگر چنین بود که خدا بود!

هیچکس نمی‌تواند -هرچند و به هراندازه که بخواهد از آزادی انسان دفاع کند- محدودیت اراده و اختیار بشر را انکار کند. مگر نه همین است که منادیان آزادی بشر، عامل وراثت یا محیط، یا هردوی آن‌ها را تعیین‌کنندۀ سرنوشت انسان می‌دانند، بعضی از فیلسوفان‌شان گفته‌اند: «انسان آزاد است، اما در میدانی پر از زنجیرهای ریز و درشت» حتی ماتریالیست‌های دیالتیک نیز انسان هر عصر و زمانی را محکوم ابزار تولید و پدیده‌های اقتصادی دانسته‌اند، و انسان را به پایین‌ترین درجۀ جبر تنزل داده‌اند و او را بنده‌ای سرافکنده در برابر مظاهر مادی و اقتصادی قرار داده‌اند نه آقا و حاکم بر مظاهر ماده، چنانکه اسلام بیان کرده است.

اسلام، این حقیقت را که همۀ اندیشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، با ترتیبی والاتر و بالاتر برای انسان تبیین فرموده است. از دیدگاه اسلام، انسان آزاد است و اختیار دارد، اما در محدودۀ سنت‌ها و قوانین تغییرناپذیری که خدا برای جهان هستی مقرر داشته است، و آن قوانین را با علم و حکمت و مشیت خودش در همۀ کائنات جاری و ساری می‌گرداند، و انسان نیز جزئی از اجزاء جهان هستی است. انسان آزاد است، زیرا خدا خواسته است و می‌خواهد که انسان آزاد باشد انسان می‌تواند بخواهد و اراده کند؛ زیرا خدا مقرر فرموده است انسان بتواند بخواهد و اراده کند:

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ[الإنسان: ۳۰].

«و اراده نمی‌کنید و نمی‌خواهید مگر آنچه خدا اراده کند و بخواهد».

قرآن مجید، همانطور که از یک سو آزادی ارادۀ انسان را مطرح می‌سازد از سوی دیگر، ارادۀ نافذ خدا قدرت قاهرۀ الهی را بیان می‌کند:

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ[یونس: ۹۹].

«و اگر پروردگار تو می‌خواست همۀ ساکنان زمین، جملگی، بدون استثناء ایمان می‌آوردند».

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ[الکهف: ۲۳-۲۴].

«مبادا هیچگاه بگویی که من فردا فلان کار را انجام خواهم داد! مگر آن که خدا بخواهد».

﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ[الإسراء: ۳۰].

«پروردگار تو روزی را برای هرکه بخواهد فراخ می‌گرداند و در این کار اندازه‌گیری می‌کند».

﴿يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ[فاطر: ۸].

«هرکه را خواهد گمراه می‌گرداند، و هرکه را خواهد هدایت می‌فرماید».

﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ[النساء: ۷۸].

«بگو: همۀ این‌ها از جانب خداست».

قرآن حق هر مطلبی را از هر جهت ادا کرده است و حقیقت الوهیت را آنچنان که باید و شاید آشکار ساخته است. چنانکه از قدر انسان نیز نکاسته است، و به راستی که قرآن با فراگیری و شمول و وسعت دیدگاهش سراسر جهان و کتابی برای همه دوران‌ها و زمان‌ها است.

استاد دکتر محمد عبدالهادی ابوریده ضمن حواشی خود بر کتاب تاریخ فلسفه در اسلام نوشتۀ «دیبور» (ص ۶۹) می‌نویسد: «قرآن کتابی است که روی سخنش با انسانیت و جهان انسان‌ها به طور کلی است و با زندگی همۀ نژادها و ملت‌ها تطبیق می‌کند، و بیانگر مسائل همۀ اقوام و ملل است. انسان با ایمان و پارسایی که در اعماق جانش احساس می‌کند که آفریده‌ای از آفریدگان خدا است و نتیجه می‌گیرد که از خودش نیرو و توانی دارد، و می‌فهمد که باید خوبی‌ها را به خدا نسبت دهد و بدی‌ها را به خودش، یا اینطور مطلب را دریابد که هر پدیده و هر حادثه‌ای با یک رابطۀ متافیزیکی نه مادی با خدا ارتباط دارد.

تعبیرات مناسب همین دیدگاه و طرز تفکر را در قرآن می‌یابد مثلاً:

﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ[النساء: ۷۹].

«هرآنچه به تو رسد از خوبی‌ها، از آنِ خدا است، و هرآنچه به تو رسد از بدی‌ها، از آنِ خودت است».

﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ[النساء: ۷۸].

«بگو: همۀ این‌ها از جانب خدا است».

آن انسان دینداری هم که به کارهای نیکش افتخار می‌کند، و به مسؤولیتش در قبال کردار و رفتارش اعتراف دارد، در قرآن مجید تعبیراتی خواهد یافت که احساس شخصیت و حس اعتماد به نفس او را ارضاء و تقویت کند، و مطلب را برای او با عدالتی که در ذهن او است گره بزند. مانند این آیات:

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۖ[الجاثیة: ۱۵].

«هرکس کار شایسته‌ای انجام دهد به سود خودش است و هرکس کار بدی کند به زیان خود است».

﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨

[الزلزلة: ۷-۸].

«پس هرکس انجام داده باشد کار خوبی را به سنگینی ذره‌ای، آن را خواهد دید. و هرکس انجام داده باشد کاری بدی را به سنگینی ذره‌ای، آن را خواهد دید».

از سوی دیگر آن آدم گناهکاری که در بهره‌برداری از اختیار و آزادی عملش زیاده‌روی کرده است، در پرتو بیان قرآن مجید می‌یابد که اگر توبه و اِنابه کند، می‌تواند به سعادت خود امیدوار، و دارای روحیه‌ای آرام و استوار گردد. مثلاً در قرآن این آیه را می‌خواند:

﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣[الزمر: ۵۳].

«بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده زیان رسانیده‌اند، از رحمت خدا ناامید نشوید که خدا همۀ گناهان را می‌آمرزد، و هم اوست که غفور و رحیم است».

آن اندیشمندی نیز که دیدگاه فلسفی متافیزیکی عمیقی دارد، مطالبی متناسب با نظراتش در قرآن مجید خواهد یافت...

حتی آن زیانکار بدبختی هم که خود را تباه شده و از دست رفته می‌پندارد و به این نتیجه رسیده است که شومی و بدبختی بر پیشانی زندگانی او رقم زده شده است و صف حالش را در قرآن می‌یابد...

به این نتیجه می‌رسیم که قرآن روی سخنش نه با ساده‌لوحان است، و نه با کسانی که اصرار می‌ورزند فقط به یک چیز بنگرند، و تنها یک جنبه را در نظر بگیرند، بلکه روی سخن قرآن مجید با انسانیت تحول‌پذیر و شتابنده به سوی مدارج کمال و اوج اندیشۀ انسانی است که به سوی یک دیدگاه مشترک میان همۀ انسان‌ها به پیش می‌رود.

[۹] اشاره به داستان جعلی کشتی گرفتن الله متعال با یعقوب پیامبر است که در تورات آمده و در نتیجه الله بر زمین می‌افتد و ... . برای تفصیل داستان به عهد قدیم (Old testament) مراجعه فرمائید. [مصحح]