محتوای ایمان چه باید باشد؟!
کافی نخواهد بود که ما فقط تعریف ایمان و مفهوم آن را بدانیم، بلکه لازم است که محتوا و متعلقات ایمان را نیز بازشناسیم، پس باید بفهمیم که منظور ما از «ایمان» در این بحث دقیقاً چیست؟
مردم کلمۀ «ایمان» را خیلی پیشپاافتاده تلقی کردهاند، و در جاهایی این کلمه را به کار بردهاند که جای به کاربردن این کلمه نیست، مثلاً امروزه ما میخوانیم: ایمان به کمونیسم، ایمان به اگزیستانسیالیسم [۷]، ایمان به ناسیونالیسم، ایمان به میهن، ایمان به انقلاب و بالآخره «ایمان» به چیزهائی که افراد و گروههای بشر برای خودشان بدعت کردهاند که خداوند اذن و اجازهای در رابطه با آنها نداده است، مردم هرچه میخواهند بگویند. اگر ما خود ایمانی را که منظورمان است خوب بشناسیم، هرآنچه که بگویند برای ما مسألهای نخواهد بود «ایمان» مورد نظر ما آن ایمانی است که وقتی کلمۀ «ایمان» را بدون هیچ پسوندی به کار میبریم به ذهنمان میرسد. همان ایمان و باور و اعتقاد «دینی» که بشریت از دوران کودکیش به آن مأنوس بوده، و در خردسالی و دوران جوانی و کهولتش نیز از آن دست برنداشته، و هنوز که هنوز است بسیاری از رفتارها و کردارهای افراد و جوامع را تحت نفوذ و کنترل دارد.
آن ایمان مجسم و تبلوریافته در آخرین عقیدۀ آسمانی است. عقیدۀ اسلام، مطابق با بیان قرآنکریم، و راهنمائیها و تعالیم پیامبر گرامی و ارجمند اسلام، یعنی ایمان به خدا و قیامت و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران الهی.
این است آن عقیده و ایمانی که معمای پیچیدۀ هستی را حل میکند، و راز و رمز زندگی و مرگ را برای انسان آشکار میگرداند، و پاسخگوی سؤالهایِ همیشگی انسانها است؟ از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ این اعتقاد و ایمان نوآوری اسلام نیست و از ابتکارات محمد مصطفی جنیز نیست. همان دین پاک و عقیده خالصی است که همگی پیامبران الهی برای رسانیدن پیام آن به انسانها برانگیخته شدهاند، و جملگی کتابهای آسمانی برای بیان آن فرود آمدهاند، البته پیش از آن که دچار تحریف و تبدیل گردند. حقایق جاودانهای که تغییرناپذیرند و کهنهنشدنی، در ارتباط با خدا و راجع به رابطۀ او با این جهان آفرینش، رابطههایی که دیده میشود و رابطههایی که به چشم ما نمیآیند. دربارۀ این زندگی دنیا و نقش انسان در آن و فرجام و سرانجام انسان پس از سرآمدن این زندگی. همان حقایقی که آدم به فرزندانش تعلیم داد و نوح در میان قومش آشکار کرد و هود و صالح قوم عاد و قوم ثمود را نسبت به آنها آگاهی دادند، و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و دیگر فرستادگان خدا منادی آن بودند، و موسی÷در توراتش، و داود÷در زبورش، و عیسی÷در انجیلش بر آنها تأکید کردهاند.
آنچه اسلام – آیین ما مسلمانان – در این باب انجام داده است، فقط عبارت از این بوده است که این «عقیده» را و این «دین آسمانی» را از آن همه کژیها و آلودگیها و عناصر نامطلوب که در طی اعصار و قرون در آیین پاک الهی داخل شدهاند و صفا و خلوص آن را از بین بردهاند، پیراسته گردانیده است؛ تثلیثها و واسطهتراشیها و اربابپرستیها که «توحید» اسلام را تباه ساختهاند؛ شبیهسازی و جسمپنداریها و نسبتدادن ویژگیهای بشری و درماندگی و نقصهای بشر به خداوند متعال سبحان «که تسبیح و تنزیه» اسلام را از خداوند بزرگ خدشهدار کردهاند. خرافات و تعبیرات و عقاید نادرستی که دیدگاههای اسلام را نسبت به جهان آفرینش و زندگی انسان در این جهان، و رابطۀ انسان با خدا و وحی و تعالیم آسمانی را بدمنظره و نامطبوع جلوه دادهاند، را از بین برده است. از این گذشته اسلام «عقیدۀ توحیدی» را به شکل جدیدی عرضه کرد. عرضهای که شایسته رسالت خاتمیت باشد. رسالتی که بنا به حکمت خداوندی قرار است آخرین رسالت آسمانی باشد، و هدف و مقصد نهایی بشریت را تا روز رستاخیز مشخص گرداند.
«اسلام» آمد و «مکتب توحید» و دیدگاه اعتقادی «کمال الوهیت» را از عناصر بیگانهای که در طی اعصار و قرون با آن درآمیخته بود، تصفیه کرد، و مکتب نبوت و رسالت را از برداشتهای نادرست و تصورات نابهنجاری که آن را در بر گرفته بود آزاد ساخت، مسأله «رستاخیز» و «نظام کیفر و پاداش اخروی» را از توهمات و خیالپردازیهای نادانان و تحریفهای گزافگویان و نسبتهای باطلگرایان، و شیادیها و دغلبازیهای عوام فریبان و شعبدهبازان پیراسته گردانید.
«اصول» و «عناصر اساسی» مکتب اعتقادی اسلام، ایمان به خداست و ایمان به پیامبری و پیامبران به آخرت، و میتوان آنها را در دو اصل «ایمان به خدا» و «ایمان به آخرت» خلاصه کرد. ایمان به خدا عبارت است از ایمان به وجود خدا، ایمان به یگانگی خدا، و ایمان به کمال مطلق او.
[۷] اگزیستانسیالیسم (Existentialism) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسئوولیت و نیز نسبیتگرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هر انسان، وجودی یگانهاست که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است. (برگرفته از دانشنامهی آزاد). [مصحح]