نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

اُمید

اُمید

از جمله عوامل ایمنی و آرامش در وجود انسان با ایمان امیدی است که همه اُرگان‌های وجودش را پر کرده است پرتو درخشنده‌ای که در شب‌های تیره و تار زندگی به انسان چشم می‌زند و نشانه‌های راه را در نظرش پدیدار می‌گرداند و راه را به او نشان می‌دهد. اُمید، امیدی که درخت زندگی با آن رشد می‌کند، و کاخ آبادی با آن سر بر می‌کشد و انسان تنها با پایمردی آن مزۀ سعادت و خوشبختی را می‌چشد، و تنها با دستیاری آن طراوت زندگی را در می‌یابد.

اُمید یک نیروی پیش‌برنده است که دل انسان را برای کارکردن قوت می‌بخشد، و انگیزه‌های فعالیت و تلاش برای انجام‌دادن تکالیف و وظائف را در وجود انسان می‌آفریند، و به روح و جسم انسان نشاط می‌بخشد. آدم تنبل را به جدیت وا می‌دارد و آدم کوشا را به مداومت در جدیت و زیادتر کوشیدن فرا می‌خواند، و آدم شکست‌خورده را وا می‌دارد که بار دیگر بکوشد تا پیروز گردد.

آدم پیروزشده را نیز تشویق می‌کند که چندین برابر بکوشد تا به پیروزی‌های بیشتری دست یابد. آن نیرویی که کشاورز را به کار و کوشش و عرق‌ریختن وامی‌دارد امید به خرمن است. آن نیرویی که بازرگان را برمی‌انگیزد تا رنج سفر و خطرات آوارگی در بیابان‌ها را به جان بخرد، امید به سود فراوان است. آن نیرویی که دانش‌آموز و دانشجو را به جدیت و کوشش وامی‌دارد، امید به قبولی در امتحانات است.

آن نیرویی که سرباز را دلیر می‌گرداند امید پیروزی است. آن نیرویی که دشواری‌های انقلاب و پیکار برای یک ملت در بند اسارت را آسان می‌سازد، امید به آزادشدن است. آن عاملی که داروی تلخ را در مذاق بیمار شیرین می‌گرداند، امید به یافتن سلامتی است. آن عاملی که انسان با ایمان را وامی‌دارد تا با دلخواهش مخالفت کند و از پروردگارش اطاعت کند، امید او به رضوان و بهشت خدا است. بنابراین، امید کیمیای زندگی است، و عامل طراوت و نشاط آن و کاهندۀ دردها و رنج‌های آن و انگیزۀ شادمانی و شادکامی: «چقدر زندگی تنگ بود اگر فراخی اُمید نبود!»

از همه این‌ها گذشته، امید چیز شیرین است. به خودی خود قیافه‌ای زیبا دارد.

چه جامۀ عمل بپوشد، چه نپوشد. بشنوید که این شاعر عاشق‌پیشه چه می‌گوید:

أماني من ليلى عذاب كأنما
سقتني بها ليلى على ظمأ بردا
منى إن تكن حقا تكن أحسن المنى
وإلا فقد عشنا بها زمنا رغدا

«آرزوهایی که برای بودن با لیلی دارم جام‌های خُنک و شیرینی هستند،

که لیلی به من نوشانیده و تشنگی مرا برطرف ساخته است.

آرزوهایی که اگر تحقق یابند، بهترین آرزوهایند،

و اگر تحقق هم نیابند، روزگاری با آن، خوش گذرانیده‌ایم!». (۵۴)

نقطۀ مقابل امید، نومیدی است... نومیدی خاموش‌شدن شعلۀ امید در سینۀ انسان است و بریده‌شدن رشتۀ امید در دل انسان. گردنۀ دشواری است، مانع هولناکی است که انگیزه‌های کار و کوشش را در جان آدمی درهم می‌کوبد، و تاب و توان جسم انسان را بازمی‌ستاند. خدا رحمتش کند آن که گفت:

واليأس يحدث في أعضاء صاحبه
ضعفاً ويورث أهل العزم توهينا

«نومیدی دست و پای آدم ناامید را سست می‌گرداند،

و صاحبان اراده و عزم را دچار ناتوانی می‌کند». (۵۵)

ابن مسعودس گفته است: هلاکت انسان در دو چیز است: «ناامیدی و خودپسندی»... ناامیدی که معلوم است، خودپسندی هم عبارت است از این که آدمی از خود راضی شده و به دستاوردهای خود مغرور شود. امام غزالی می‌گوید: این که ابن مسعودس این دو عامل را در کنار هم آورده است به خاطر آنست که خوشبختی به دست نمی‌آید، مگر با سعی و تلاش و جدیت و تلاش. آدم ناامید اهل سعی و طلب نیست، زیرا مراد و مطلوبش به نظرش ناشدنی و محال می‌آید. آدم خودپسند نیز باورش شده است که به اندازۀ کافی کوشش کرده است و به مراد خویش نائل آمده است، در نتیجه دیگر سعی و طلب از او سر نمی‌زند. آری، چیزی را که در اختیار است نمی‌جویند، و چیزی را که ناشدنی است نیز نمی‌طلبند. در دیدگاه آدم خودپسند و از خود راضی، خوشبختی حاصل است، و در دیدگاه آدم نومید محال! ... از این رو ابن مسعود نومیدی و خودپسندی را در کنار هم آورده است.

این سخن در صحنه‌های زندگی نمونه‌های روشنی دارد: اگر دانش‌آموز از قبولی نومید گردد، از کتاب و قلم نفرت پیدا می‌کند، و از مدرسه و خانه دلگیر می‌گردد. دیگر تدریس خصوصی هم برایش کارساز نمی‌افتد. پند هیچکس هم در او نمی‌گیرد. مکان و فضای مناسب درس‌خواندن هم‌گره از کار او نمی‌گشاید... و... مگر آن که به ترتیبی، امید دوباره به سراغ او بیاید. اگر بیمار از شفا پیداکردن ناامید گردد از دارو و پزشک بدش می‌آید. از درمانگاه و داروخانه نفرت پیدا می‌کند، و از زندگی و زندگان دلگیر می‌گردد، دیگر هیچ درمانی برای او فایده نمی‌بخشد. مگر آن که امید دوباره درِ خانه‌اش را بکوبد.

هرگاه نومیدی بر آدمیزاد چیره گردد، هرکه می‌خواهد باشد، دنیا در نظرش تیره و تار می‌گردد، و دیگر چشمش جایی را نمی‌بیند. همه درها در برابرش بسته می‌شوند، و همه اسباب و وسائل از کار می‌افتد، و جهان با همۀ وسعتش برای او تنگ می‌گردد. «کارش به جای رسیده که با همه هوش و ذکاوتی که دارد هیچ نمی‌داند جلوتر برود برایش بهتر است یا به قهقرا بازگردد!

این نومیدی یک زهر کشنده تدریجی برای روح انسان است. یک طوفان ویرانگر برای نشاط آدمیزادگان و این است حال و روز انسان‌های ناامید، تا آخرین ساعات و لحظات زندگی، نه زندگیشان ثمری دارد، و نه احساس زندگی می‌کنند.