نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

الله خدایی یگانه است

الله خدایی یگانه است

خدای متعال، خدایی یگانه که شریک ندارد و در ذات و صفات و افعال شبیه و همانندی ندارد:

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الإخلاص].

«بگو: او خدایی یگانه است. خدای صمد. زاده نشده است و زاییده نگردد. و نبوده است همتا برای او احدی».

﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٣[البقرة: ۱۶۳].

«و خدای شما خدایی است یکتا که نیست خدایی به جز او، هم اوست که بخشاینده و مهربان است».

همه کائنات در این جهان آفرینش با طرح بدیع متقن و محکمی که دارند، بیانگر آن‌اند که برنامه‌دهنده و گردانندۀ این جهان یک ذات یگانه و یکتا است. اگر می‌خواست این جهان را بیش از یک عقل اداره کند، یا بیش از یک دست سازمان دهد، نظامش به هم می‌ریخت، و قوانینش پریشان و آشفته می‌گشت. و خدا راست گفته است که:

﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢[الأنبیاء: ۲۲].

«اگر می‌بود در آسمان و زمین خدایانی به جز خدای یکتا، آسمان و زمین به فساد کشیده شده بود، پس خدا را باید تسبیح و تقدیس کرد – که صاحب عرش است – از آنچه به وصف می‌آورند».

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ٩١[المؤمنون: ۹۱].

«خدا هیچ فرزندی نگرفته است و خدای دیگری در کنار او نبوده است، اگر چنان بود هریک از خدایان آفریدگانش را با خود می‌برد و بر یکدیگر سرکشی می‌کردند، خدا را باید تسبیح و تقدیس کرد از آنچه به وصف می‌آورند».

خداوند متعال در «ربوبیت» یگانه است. پروردگار آسمان‌ها و زمین است و پروردگار همۀ کسان و همۀ چیزهایی که در آن‌ها هستند. همه چیز را او آفریده است و با سنجش دقیق اندازه‌گذاری و برنامه‌ریزی کرده است به هرچیز شکل و صورت ویژه‌ای را داده و سپس آن را هدایت فرموده است. و هیچیک از مخلوقاتش نمی‌توانند ادعا کنند که آفریننده یا روزی‌دهنده یا اداره‌کنندۀ امور یک ذره کوچک در آسمان یا در زمین‌اند و سزاوارشان نیست و تاب و تحمل آن را ندارند.

خداوند متعال در «الوهیت» نیز یگانه است. سزاوار پرستش نیست مگر او، و روی‌آوردن از روی بیم یا امید روا نیست، مگر به سوی او. بنابراین، از هیچکس و هیچ چیز جز از او نباید واهمه داشت در برابر هیچکس نباید خود را خوار گردانید جز در برابر او. در مهربانی هیچکس نباید طمع بست، مگر مهربانی او، به هیچکس نباید اعتماد کرد، مگر بر او. سرسپردگی غلط است جز در برابر فرمان او. افراد بشر چه پیامبر باشند چه صدیق چه شاه باشند چه فرمانروا؛ همگی بندگان خدا هستند و برای خودشان مالک هیچ سود و زیانی یا مرگ و زندگی رستاخیزی نیستند. روی این حساب، هرکس یکی از این آفریدگان را خدای خود گرداند، و در برابر او خشوع و خضوع نشان دهد و سر خم کند، او را از مقام و منزلتش فراتر بوده است، و ارج و قدر خودش را نیز پائین آورده است.

از اینجاست که ندای اسلام به همۀ مردم جهان و به ویژه اهل کتاب (یهود و نصاری) چنین بوده است که:

﴿تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ[آل عمران: ۶۴].

«بیائید و فراهم آیید به سوی سخنی که میان ما و شما بر سر آن اختلافی نیست. بیایید دیگر جز خدا را نپرستیم، و با او هیچ چیز را شریک نگردانیم، و همدیگر را صاحب اختیار و ارباب خود – به جای خدا و مانند خدا نگیریم».

راجع به حضرت محمد جپیامبر گرامی اسلام نیز قرآن بیش از این نگفته است که او...

﴿رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ[آل عمران: ۱۴۴].

«فرستاده‌ای است چنانکه پیش از او نیز فرستادگانی آمده‌اند».

و خود او نیز دربارۀ خودش بیش از این نگفته است که «بنده خداست و رسول او». و در حدیث صحیح آمده است:

«لا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، وَلَكِنْ قُولُوا: عَبْد اللَّهِ وَرَسُولُهُ»

پیامبر فرموده است: «در ثنای من مبالغه و زیاده‌روی نکنید، چنانکه مسیحیان با عیسی بن مریم رفتار کردند، بلکه بگوئید: بنده خدا و پیامبر اوست».

پیامبران نیز همگی – از نظر قرآن – نیستند، مگر افرادی از بشر همانند خود ما که خداوند آنان را برگزیده است تا ندا و پیام او را برگیرند و به آفریدگانش برسانند و آنان را به پرستش خدا و یگانه‌دانستن او فراخوانند. به همین جهت نخستین ندای هریک از آنان این بوده است که:

﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ[الأعراف: ۵۹].

«ای قوم! خدا را بپرستید که شما را خدایی غیر از او نیست».

در این رابطه قرآنکریم می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ[النحل: ۳۶].

«در میان هر امتی فرستاده‌ای را برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: ۲۵].

«و نفرستادیم پیش از تو فرستاده‌ای را مگر این که به او وحی می‌فرستادیم که خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید».

گمراهی بزرگ و آشکاری است که خیالبافی چنین پندارد، یا دروغ‌سازی بر پیامبران دروغ ببندد و بگوید که یکی از آنان مردم را به خدا قراردادن خود و مقدس شمردن خود فراخوانده است:

﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّ‍ۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠[آل عمران: ۷۹-۸۰].

«بشری را (اجازت) نبوده است که خدا به او کتاب و فرمان و پیامبری داده باشد، آنگاه به مردم بگوید که بندۀ خدا نباشید و بندۀ من باشید. بلکه می‌گفته است که در پرتو آنچه از کتاب آسمانی فرا گرفته و به دیگران می‌آموزید و در پناه آنچه در کتاب آسمانی می‌خوانید، انسان‌هایی به خدا پیوسته و ربانی گردید. و آن که شما را فرمان نمی‌دهد که فرشتگان و پیامبران را ارباب خود گیرید، آیا می‌شود که پیامبر بیاید شما را به کافرشدن فرمان دهد، پس از آن که مسلمان شده‌اید؟!».

به همین جهت است که همۀ اعتقادات اسلام در یک شعار بزرگ تجسم یافته است که نزد مسلمانان به عنوان «کلمه توحید» یا «کلمه اخلاص» یا «کلمه تقوا» معروف گردیده است و آن شعار بزرگ عبارت است از: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ».

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»اعلان نبرد و مبارزه است برعلیه همۀ زورگویان جهان و همۀ طاغوت‌ها و سردمداران جاهلیت... انقلابی دامنه‌دار برعلیه همۀ بت‌ها و خداهایی که بشر به جای خدا برای خود درست کرده است. درخت باشند یا سنگ یا بشر، چه فرقی می‌کند؟!

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»ندایی است جهان شمول برای آزادساختن انسان از بندگی و بردگی همنوعان و هرکس دیگر که آفریدۀ خداست و هرچیز دیگر که مخلوق خداست.

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»عنوان یک راه و روش جدید است که ساخته و پرداختۀ یک فرمانروا یا یک فیلسوف نیست. راه و روش خدایی است که دل‌ها جز به او روی نمی‌آورند، و قلب‌ها جز او را اطاعت نمی‌کنند، و جز در برابر سلطه و فرمانروایی او خاضع نمی‌گردند و سر فرود نمی‌آورند.

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»اطلاعیۀ پدیدآمدن یک جامعۀ نوین است که با اجتماعات جاهلی متفاوت است. جامعه‌ای که فقط با عقیده و نظامش از جوامع دیگر ممتاز می‌گردد، و بازشناخته می‌شود. نه نژادپرستی در آن مطرح است و نه اقلیم‌گرایی و نه گرایش طبقاتی، زیرا به خدای یکتا منتسب است و تفوق و ولایتی جز برای خدای سبحان قائل نیست.

سردمداران جاهلیت و زورگویان به خوبی درک کرده بودند که ندای «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»سرنگونی تخت‌هایشان و مرگ جلال و جبروت آنان را همراه با مددرسانی به مستضعفان برعلیه آنان در متن و معنای خود دارد. این بود که از هیچ کوششی برای جنگ و پیکار با این فریادآزادی فروگذار نگردند، و بر سر هر کوی و برزن پایگاه درست کردند و به ترور و وحشت آفرینی پرداختند، و کسانی را که ایمان آورده‌اند از راه خدا بازمی‌داشتند و در صدد کج‌کردن و به انحراف‌کشیدن راه خدا برمی‌آمدند.

بزرگترین فاجعۀ بشریت این بوده است که گروهی از انسان‌ها آمده‌اند و یا خودشان خود را خدا نامیده‌اند یا دیگران آن‌ها را «خدا» یا «نیم خدا» قلمداد کرده‌اند! و مردم سر تعظیم در برابرشان فرود آورده‌اند و در برابرشان رکوع و سجود کرده‌اند و سرسپرده و تسلیم اراده و منویات آنان گردیده‌اند. اما «مکتب توحید» روح و روان انسان‌های با ایمان را از این پستی و زبونی برکشید و رهائی بخشید. آنان دیگر خدای بشری و نیم خدا و یک سوم خدا و پسر خدا و جایی برای چیزی که به جای خدا شود ندارند، دیگر بشری برای بشر دیگر سجده نمی‌کند. انسان در برابر انسان دیگر سر خم نمی‌کند. آدمی در برابر یک آدم دیگر زمین نمی‌بوسد، و این اصل برادری راستین انسانی، و اصل آزادی حقیقی، و اصل کرامت و ارجمندی انسان است. زیرا برادری میان پرستش‌کننده و پرسش‌شونده معنا ندارد، و در برابر خدایان یا مدعیان خدایی آزادی و آزادگی برای انسان باقی نمی‌ماند، و کسی که در برابر آفریده‌ای همانند خودش رکوع و سجود می‌کند یا حکمیت و حاکمیت او را به جای خدا می‌پذیرد برایش کرامت و ارزش باقی نمی‌ماند. ابوموسی اشعری گفته است: ما که به بارگاه نجاشی پادشاه حبشه وارد شدیم، وی در جایگاه مخصوص نشسته بود و عمرو بن عاص در سمت راستش و عماره در سمت چپش و کشیش‌ها در جایگاه‌های ویژه خودشان نشسته بودند. عمرو و عماره که به نمایندگی از طرف مشرکان قریش از مکه نزد نجاشی آمده بودند به وی گفته بودند که اینان در برابر تو سجده نمی‌کنند. وقتی که ما وارد شدیم، کشیش‌ها و راهبانی که در حضور او بودند با اشاره به ما گفتند: در برابر پادشاه به سجده بیفتید. جعفر بن ابی طالب گفت: ما جز برای الله سجده نمی‌کنیم!.

ملاحظه می‌کنید که علیرغم آوارگی و دربدری و با آن که غریب و پناهنده‌اند در قلمرو این پادشاه و در حوزه فرمانروائیش قرار دارند، حاضر نشدند لحظه‌ای توحیدشان را نادیده بگیرند و برای غیر خدا سجده کنند، و جعفر در این رابطه سخنی بر زبان آورد که از آن پس شعار هر مسلمانی گردید که ما جز برای خدا سجده نمی‌کنیم!